اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
همانا که من بشری هستم مثل شما" ، پس می توان برداشت کرد که حتا رسول خدا از جهت خطاپذیری فرقی با افراد ديگر بشر ندارد و ایشان هم در زمانی که می فرمایند همه افراد بشر خطاکارند می دانسته اند از این نظر فرقی با دیگر انسانها ندارند. توجه داشته باشید که دین ميانه رو و وسط اسلام با دین ترسایی (مسیحیت) فرق دارد که بخواهد انسان ها را از خطاهايشان بترساند که برای رفع آن مجبور باشند مقام پیامبرشان را آنچنان بالا ببرند که کارشان به شرک بکشد و او را پسر خدا معرفی نمایند! اگر این سخن درست باشد می توان گفت که در اسلام نه چيزی به کمال و تمام مقدس است و نه شخصی به کمال و تمام معصوم و بری از خطا (به آن نحو که ملاهای شیعه به تبیعت ار مسیحیان پولوسی اظهار می دارند ) و جود دارد . همه انسانها (حتا پیامبران) تا زمانی که در قالب جسمانی شان قرار دارند و به خاک و طبیعت وابسته اند، به دلیل وابستگی دنیوی ، نمی توانند بری از خطا و گناه باشند. پس هنگامی که پيامبر می فرمايد: "كل بني آدم خطاء، وخير الخطائين التوابون" باور بفرمایید که ایشان این سخن را برای به رخ کشیدن خطاکاری ما انسانها و مستثنی کردن خویش نمی گویند. این سخن درواقع این حقیقت را آشکار می کند که ما شیعیان به باوری غیراز باور پیامبر خدا یاور داریم و دینمان از دین او جدا است. در تأييد اين ادعا می توان گفت زمانی هم که ما در صحف امامان خود مثل نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه با این مسئله روبرو می شویم که آن عزیزان چگونه به درگاه خدا استغاثه و طلب آمرزش می کرده اند، جز این نمی توان برداشت کرد که آنها هم خود را معصوم نمی دانسته اند و این نسبتها که ما شیعیان به آنها می دهیم همه باطل و بیرون از قانون الهی است و ربطی به دین و آن هم آنهم دین اسلام ندارد. همانگونه که قرآن می گويد بهترین انسانها پرهيز کارانند. کسانی که بعد از وقوف به هر خطا ، توبه می کنند و با بازداری خود از تکرار خطا به تنزيه و تسبيح خدا مشغولند. کسی که مدعی معصومیت و پاکی و تقدس است ، نمی تواند پرهیزکار باشد. بنابر این آنچه را که مجتهدین شیعه به پیامبران و اولیاءالله (دوستان خدا) نسبت می دهند همه باطل و بیرون از دایره دین الهی است و برحسب محکمات قرآنی جز این معنی نمی دهد که آنها ظالمترین انسانها هستند چراکه آنها بر خدا دروغ بسته اند. ُپر واضح است ، کسانی که پیامبران (یا اولیاءالله) را به معصوميت منسوب می کنند (صفتی که تنها شایسته خدا است) کسانی اند که قصد دارند به بهانه دین و به نام پیامبران، اساس مذهب شرک آلودی را بنا سازند که از طریق آن به سروری و ولایت دست پیدا کنند. اگر ما اين مهمّ را بخشی از باورهای مذهبی خود بدانيم ، آنگاه است که موضوع "ولایت زمینی" حضرت رسول از موضوع "ولایت روحانی" ایشان مجزا می شود و آنگاه ما از موضوع "ولایت" بینشی را درمی یابیم که چنین ويرانگر مخرب و هلاکت بار نیست. چراکه مشخص است که رسول خدا و هم چنین برخی از خلفا از جمله علی ابن ابی طالب بر حسب رای و بیعت مردم به حکومت رسیده اند و ولایت زمینی آنها موضوعی روحانی و آسمانی تلقی نمی شده است. این حقیقت از موضوع آیه ۹۲ سوره مائده نیز افاده می شود چراکه خداوند در این آیه به جهت آگاهی ما می گوید: "و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و احذروا فان تولیتم فاعلموا انما علی الرسول البلاغ المبین" (= و خدا را اطاعت کنید و رسول را نیز اطاعت کنید و پروا کنید اما اگر روی گردانیدید پس بدانید که وظیفه ای بر رسول ما جز ابلاغ مبین - پیام رسانی آشکار- نیست). یعنی بر مردم است که به سخن خدا و رسول او گوش بسپارند يا نسپارند ، پروا کنند يا نکنند اما اگر نسپردند و پروا نکردند ، پس ای مردم بدانید که بر رسول خدا حقی نیست که بخواهد فراتر از وظیقه الهی خود عمل کند و یا دستگاه بگیر و ببند برقرار کند. این بینش برخلاف بینشهای مشرکانه قدیس ساز که از قديسان بت می سازند و آنها را در جای خدا می نشانند، به همه انسان ها اجازه می دهد که به ربوبیت و شخصیت ذاتی خود بیشتر از پیش ایمان بیآورند و بنیان باورشان را بر اصولی بنا کنند که بتوانند با شک کردن و حتا خطا کردن و تصحیح آن هر روز خود را اصلاح کنند و سیر تکاملی داشته باشند. اگر سخن شما در نقل قول از رسول خدا درست باشد - که بی گمان درست است - ، آيا پسنديده است که ما مسلمانان بویژه شیعیان بسياری از اين تلقیات صد در صدی را باور کنيم ؟ از قبيل موضوع تحریف ناپذیری قرآن که می دانیم آن را شخص خطاکاری چون عثمان بن عفان جمع آوری کرده و در راه به کرسی نشاندن نظرات خود ظلم های بسیاری را مرتکب شده است؟ یا همین موضوع "معصومیت" و "غیبت" که ما شیعیان آن را به تبعیت از مسیحیان پولوسی وارد دین اسلام کرده ایم تا بهانه ای باشد برای توجیه وجود نواب و واسطه هایی که برای خودشان دکان و دستک فراهم آورده اند. جناب منتظری! اگر بخواهیم پایه باورهایمان را بر محکمات آیات قرآنی و همچنین برخی از احادیثی که با خرد آدمی سازگاری دارند (چون حديثی که شما آن را بیان فرمودید) ،قرار دهیم، آنگاه در می يابيم که موضوع "معصومیت" (که بنیان ولایت فقیه بر اساس آن بنا شده) ربطی به دین خدا ندارد و از آن خارج است. بايد توجه داشت که این مشکل در مسیحیت نیز وجود دارد و آخوندهای مسیحی ازآنرو حضرت عیسا را معصوم و پسر خدا تلقی می کنند که می خواهند موضوع "ولایت" و "شفاعت" را جا بياندازند تا از این طریق و نيز از راه ترساندن مردم از گناهان و خطاها يشان آنها را راهی کلیساها کنند. زيرا به واسطه ی اين دو راه است که موجودیت و واسطه گری کلیسا توجیه پذیر می شود و آنها می تواند به بقای زندگی انگلی خود ادامه دهند. بيشترين تکيه ی سخن من بر اين است که اگر قرآن موضوع معصومیت را مطرح نکرده و در عین حال تاکید می کند ( آیه ۱۱۰ سوره کهف) که رسول خدا نیز بشری است مثل سایر افراد (بشر) و اگر آنگونه که شما هم به نقل از رسول خدا می گوييد "افراد بشر همه خطاکارند" و با ارتباط اين دو گفته باهم ، نظريه ی ولايت فقيه که هيچ بلکه نظريه ی الهی بودن ولایت (حکومت) رسول خدا و دیگر ائمه شیعه هم صورت دیگری غیر از آنچه شما مجتهدین شیعه می گویید، پیدا خواهد کرد.وقتی قرآن بر اصل محوریت انسان پای فشارد و همه انسانها را در برابر اعمال و رفتار خودشان مسئول می داند و می فرماید- 38 مدثر- "کل نفس بما کسبت رهینه" (=هرکس در گرو چیزی است که کسب می کند)". بايد دريافت که این "هرکس" شامل همه ی مردم اعم از پيامبران و ائمه و ما مردم معمولی است و اگر پیامبران و ائمه از آن بیرون می بودند که آنگاه "کل نفس" معنی نداشت.و یا زمانی می فرماید - 48 بقره- :"و بترسيد از روزي كه كسي را از ديگري به چيزي مجازات نمي كنند و از آنها شفاعتى نمي پذيرند و فديه از ايشان نمى گيرند و نه ايشان را كمكى برسد". معلوم می شود که انسانها به خودشان واگذار شده اند و در این میان جز خدای سبحان (منزه از عیب و خطا) کسی یار آنها نیست. بنابراین چه اصراری است که ما انسانها از خدا به کسانی پناه آوریم که خود نيازمند رحمت پروردگارند. در صحیح بخاری (جلد پنجم شماره ۶۶۲ ) هم می خوانیم : "رسول خدا گفت: به خدا سوگند، اگرچه من فرستاده خدا هستم با این وجود نمی دانم در روز قیامت خدا با من چه خواهد کرد." همینطور زمانی که در آيه ی 56 سوره قصص قرآن خطاب به پیامبر می فرماید: " انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء" (= تو کسی را که دوست داشته باشی نمی توانی هدایت کنی ولیکن خدا هرکه را بخواهد هدایت می کند). از شما می پرسم اینک که دست پيامبر در اين زمينه بسته باشد از دست شما مجتهدين بی رسالت و بيکاره ، چه کاری ساخته است؟ از این نمونه ها در قرآن بسیار است به همین خاطر جا دارد که با استفاده از همه آنها طرحی نو در افکنيم تا بتوانيم از اين بن بست و مخمصه رهايی يابيم. نه اینکه با همان نظریات خطاساز پیشین و تفسیر های سست (نظير آنچه که شما بتازگی در دیدار با شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت گفته اید) دوباره راه را به کژ راهه ای بياندازيم که نسل های آينده دوباره در آن راه گمراه و پريشان شوند. نگارنده بر اين باور است که بعد از اين همه گرفتاری و تجربه دست کم بايد اين حقيقت برايمان روشن شده باشد که موضوع ولايت فقيه ، يک مسأله ی ساختگی و به قول معروف " من در آوردی " است که از ذهن و فکر کسانی بیرون آمده است که در عین بی لیاقتی به دنبال کار بی زحمت و راه چاره برای توجیه سیادت خویش می باشند . آنچه تجربه های تلخ 27سال گذشته می گويد اين است که اين نظريه به خودی خود باطل است و جای |