اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
|
سخن رانی طالقانی در عید غدیر سال 1358 خلیل رئیسی فرد چه بخواهیم و چه نخواهیم بسیاری از هموطنان ما به علی و فرزندانش عشق می ورزند، حتی کسانی که استبداد دینی هزار بلا بر سرشان آورده و عمله حکومت هم نبوده و نیستند و از دین کلاه شرعی و اسباب فریب نمی سازند و با دنیای جدید هم بیگانه نیستند ــ دست از اعتقادات خویش نمیکشند و روزهائی چون عاشورا و نیمه شعبان ...برایشان متفاوت است. نام فرزندان خودشان را علاوه بر مارال و آرش و آئینه و زلال و صدف و جیلیز، علی و حسین و فاطمه و مریم و زهرا هم گذاشته و می گذارند و اگر از من و شما بشنوند که دین و عقب ماندگی از یک خانوادهاند، درهم میروند و با گوینده که فکر می کنند لابد بالا خانه را اجاره داده ، احساس بیگانگی می کنند. این یک ارزیابی کاملاً شتابزده و ناپخته است که کسی گمان کند بعد از جنایاتی که به اسم دین صورت گرفته، مردم ما دیگر فاتحه آن را خوانده اند. ابدا منظورم واقعیت را همان حقیقت جلوه دادن، و یا رفتن در دستگاه آخوندهای دین فروش نیست که با سوء استفاده از «فقه غدیر» و سى و شش عمل مستحب ! در اين روز مغز مردم ما را می خورند. با متلک پرانی و عرب ستیزی و بد و بیراه گفتن به این و آن روشنگری از آسمان نمی بارد ! و مدرنیته درهایش را نمی گشاید. «دین یک قوم ، آئینه همه چیز آن قوم است.» برای کسانی که داخل کشور نیستند ضروری است که از این جهت با میهن و مردم خویش خویشاوند باشند. آشنا باشند تا به سحر و جادوی امثال خزعلی و مصباح و احمدی نژاد که با سوار شدن بر ذهنیت مذهبی و عاطفی مردم بی پناه، رگ خواب شان را می گیرنذ ــ پی ببرند. حتی اگر کسی درمان همه دردها را افشاگری علیه باورهای مردم خویش می داند، در درجه اوّل باید آن باورها را بشناسد و بعد مسخره کند تا به ضّد خودش تبدیل نشود... چه درست میگوید دورکهیم «علت یک حادثه اجتماعی را در حادثه اجتماعی دیگر باید جست.» دوستی که چشم ندارد آخوند جماعت را ببیند و صاف و بی شیله پیله است، اهل نماز و روزه و این چیزها هم نیست، به مناسبت غدیر بی آنکه کسی چیزی به او بگوید، این بیت از غزل مولوی را (از دیوان شمس) خوشنویسی کرده بود: تا صورت پيوند جهان بود على بود تا نقش زمين بود و زمان بود على بود [اين بحث را همين جا درز می گيرم تا به آرای ديگران بپردازيم . جای يک بررسی موشکافانه که مضمون قابل تأمّل غدیر را برجسته کند، خالیاست، [چه فایده هی به هم بگوئیم و بشنویم عید غدیر مبارک؟ وقتی اصلاً ندانیم چه دردی دوا می کند یا چه گره کوری ایجاد) بعکس غدير و هر چيز ديگر را میتوان از آسمان به زمين کشيد و نقد کرد. سخنان آيتالله طالقانی آيه الله طالقانی در شهريور ماه ١٣٥٨ در دانشگاه تهران به سخنان امام علی در نهج البلاغه اشاره کردند. با فرا رسيدن «عيد غدير خم» بخش اصلی آن را اينجا می آورم. کوتاه شده مقاله ای با عنوان «خطبه غديريه» نیایش پیامبر (که می توان آن را شنید) ، مطلبی از صاحب کتاب ۱۴ جلدی «الغدير» (علامّه امينی) ، شعر حـسان بن ثابت , شاعر نامى زمان پیامبر که روز واقعه آنجا بوده و در باره ماجرای غدیر خم سروده، و ، نيز ياداشتی که نویسنده آن «آقای افشین زند» ، کوشيده زیر آب «غدیر خم» را بزند ـ با عنوان «غدير خم يک دروغ تاريخی است » ــ همه درج شده تا تنها به قاضی نرفته باشيم! بدیهی است که آوردن دیدگاه دیگران دلیلی بر تأئید آن نیست. آيتالله طالقانی خطبه اول: قال اميرالمؤمنين علی عليهالسلام: «ايها الناس ذمتی بما اقول رهينه وانا به زعيم.» در يک موقعيت خاص و حساسی، در يک فصل تاريخی، بعد از شورش و انقلاب مسلمانان عليه خليفه وقت و بعد از اينکه مردم مدينه سران مهاجر و انصار با آن حضرت بيعت کردند. اولين برنامه حکومتش را در يک خطابه مفصلی در مسجد مدينه اعلام فرمود. همانطوری که علی روح و فکر و انديشه و برنامه و سخنش هميشه زنده است، اين کلمات هم زنده است. گويا همين امروز است که علی در ميان همه مسلمان ها ايستاده و اين مسائل و مطالب و برنامه را اعلام میکند. همان علی که در فتح مکه همه گوش و چشم و دل بود نسبت به رهبر بزرگش، پيامبر عظيمالشان، و در پای سکوی مجاور کعبه ايستاده بود و میشنيد خطابه انقلابی پيامبر اسلام را. بعد از اينکه بت ها فرو ريخت و مرکز توحيد فتح شد و همه مشرکين تسليم شدند. آن خطبه مفصل را فرمود : «هر افتخاری در جاهليت، زير پای من و هر ربايی در جاهليت، زير پای من وهر امتيازی زير قدم من. همه محو شده است؛ کل معثره، کل ربا». بعد فرمود: «لا فخر لعربی علی عجمی، ولا لعجمی علی عربی الا بالتقوی. ان اکرمکم عندالله اتقيکم. انالزمان قد عاد کهیأته يوم خلقالله السموات والارض.» همه افتخارات ملغی. همه امتيازات ملغی. عرب بر عجم. عجم بر عرب. سپيد و سياه بر يکديگر. گرامیترين شما، آن هم نزد خدا، نه امتيازات دنيوی، متقیترين شما هستند زمان برگشت به همان وضع فطری که اين امتيازات نبود، اين طبقات نبود و اين افتخارات نبود. ان الزمان قد عاد کهیأته يوم خلقالله السموات و الارض.علی اينها را میشنيد. با تمام وجود درک میکرد. راز انقلاب توحيدی اسلام را از زبان پيامبر و وحی قرآن دريافت. بلال حبشی و برده و غلام شکنجه ديده رفت بالای خانه کعبه و فرياد و بانگ اذان برداشت. يعنی اين غلامی است که بر حسب فضيلت و تقوا بر همه مردم از جهت سبقت در اسلام و درک توحيد و تقوا، بايد برتری داشته باشد. از همين جهت [بود] که همه قريش و سران قريش و آن کسانی که بادهای افتخارات جاهليت در دماغشان بود، به خود میپيچيدند. زمان گذشت، رسول خدا وفات يافت. به تدريج همان کسانی که مارک «طلقاء» به پيشانی آنها خورده بود، در دستگاه خلافت نفوذ کردند. امتيازات شروع شد، امتياز قريش به عرب، امتياز عرب بر عجم. چه در مقامات و پستها و چه درتقسيم بيتالمال و زمينههای اقتصادی. تا به آنجا رسيد که اين امتيازات مسلمان های اصيل را به حرکت درآورد و دراين ميان خليفه قربانی شد. مردم با علی بيعت کردند. با اين سابقهِ مجمل تاريخی، بنیاميه عقب رانده و حزب اموی، در دستگاه خلافت نفوذ پيدا کردند. يزيد ابنابیسفيان در شام، و پس از او معاويه ابن ابیسفيان. مروان رانده شده، همه کاره دستگاه خلافت شد.علی مواجه است با يک اجتماعی که اسلام از هر امتيازی و از هر افتخاری پاک کرده بود، دو مرتبه به وضع جاهليت برگشته. اين است که ايستاد و اين خطابه را خواند. اين خطابهای که امروز هم از زبان من میشنويد، ولی در همين موقعيت وضع ما مسلمان ها و همه دنيای اسلام و دنيای بشر از زبان علی بشنويد. اين خطابه انقلابی، اين انقلاب مفهومدار، نه شعار. فرمود: «ذمتی بما اقول رهينه، و انا به زعيم.» متاسفانه بيشتر مفسرين و مترجمين نهجالبلاغه اين کلمات را يک خبر از آينده میدانند؛ يعنی آنچه میشود نه آنچه بايد بشود. با اينکه موقعيت اين خطابه و مسائلی که اميرالمؤمنين مطرح میکند؛ يعنی اين مسئله آنچه که من اعلام میکنم، بايد انجام بگيرد و من درباره اين مطلب پيش خدا و خلق و قرآن و وحی و نبوت متعهد هستم. ذمتی بما اقول رهينه و انا به زعيم: من گروگان اين حقيقتم. من در بند اين حقيقتم و معتقدم و بايد اعلام کنم. ان من صرحت له العبرعما بين يديه منالمثلات حجزتهالتقوی عن تقحم الشبهات. يک مردمی که اين همه تجربه ديدهاند، عبرتهای تاريخی را دريافتهاند و مسائل را برخورد کردند و نمونههايی از گذشته تاريخ در مقابل چشمشان به صراحت موضع تاريخ را بيان میکند و گذشته را که ظلم، سرکشی، خودخواهي ها، چگونه منجر به خونريزي ها و انقلاب ها خواهد شد. پس همين بس است، اين نمونههای تاريخی که مردم دارای تقوای اجتماعی و روحی را از فرو رفتن در مکتبها، مسائل، برنامهها، شعارهای شبههانگيز خود را نگه دارند که دوباره تاريخ گذشته تکرار نشود: الا وان بليتکم قدعادت کيهأتها يوم بعثالله نبيکم. گرفتاريهای شما دو مرتبه برگشت. گرچه به ظاهر اسلام و در لباس اسلامند، ولی همان گرفتاری است که پيامبر در ميان آن شرک ها، خودخواهي ها، وحشيگریها، امتيازات منبعث شد. اين گرفتاری شما همان گرفتاری است. فرمود گرچه اينها، مخالفين من، در شعار اسلام و لباس اسلام هستند، ولی آن بصيرتی که خدا به من عنايت کرده، باطن و انديشههای جاهليت و کفرآميز اين ها را من میبينم. بصرنی بهم
|