ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

در استادیم آزادی تهران نيروي انتظامي به زنان حمله کرد

سیما پژوهی

تجمع حدود پنجاه زن و دختر جوان که به منظور تماشای بازی تیم ملی فوتبال کشورمان با کاستاریکا، در برابر استادیوم آزادی تجمع کرده بودند، به خشونت کشیده شد.

نيروي انتظامي به زنان حمله کرددرپی فراخوانی که در یک وبلاگ گروهی درج شده بود، زنان و دختران که پیش از این موفق شده بودندنیمه دوم بازی تیم ملی ایران و بحرین را تنها چند روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری، درخرداد ماه سال جاری در جایگاه ویژه استادیوم آزادی تماشا کنند، با تهیه بلیط های جایگاه ویژه از دو ساعت قبل ازآغاز بازی روبروی درب غربی ورزشگاه تجمع کردند و خواهان حضور در استادیوم شدند.

دختران که اکثرا روسری های سفید بر سر کرده و پرچم کشور را در دست داشتند ازهمان دقایق اولیه با برخورد و ممانعت نیروهای امنیتی مواجه شدند. ماموران مستقر در لندکروز های سیاه رنگ نیروی انتظامی که پیش از آمدن زنان در محل مستقر شده بودند، تجمع کنندگان را تهدید به بازداشت کردند. ماموران سپس به دور گروه تجمع کنندگان که پلاکاردهایی باشعارهایی چون"ورزشگاه آزادی: ورزشگاهی صد هزار پسری" و "ما هم می خواهیم تیم ملی محبوب مان را تشویق کنیم" یا " فوتبال بدون تی وی، حق مسلم ماست" در دست داشتند، حلقه زدند ومانع حرکت آنها شدند.

با حضور سرهنگ محمد حسن اسدی، فرمانده نیروهای گارد امنیتی ورزشگاه، لحن پلیس حاضر به تندی گرایید و عاقبت کار به خشونت کشیده شد. این سرهنگ نیروی انتظامی به محض ورود پرچم های دو تن از زنان را از دست آنها گرفت و زیر پا گذاشت. بعد با صدایی بلند به فحاشی پرداخت. وی آنگاه خطاب به ماموران تحت امر خود گفت: "با اینها حرف نزنید، همه شان را بزنید". در ادامه نیز دستور متفرق کردن زنان و دختران را صادر کرد، و خود نیز شخصا وارد عمل شد و کوله پشتی نوجوان چهارده، پانزده ساله ای را با شدت کشید، به گونه ای که وی بر زمین افتاد. جناب سرهنگ سپس ضربه ای به این نوجوان وارد آورد و سراغ دختران جوان دیگر رفت.

درپی تماس با فدراسیون فوتبال کشور، نیروهای پلیس که لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده می شد از زنان خواستند به صف بایستند تا سردار طلایی راهی ورزشگاه شود و با آنها صحبت کند. این در حالی بود که دو مامور با لباس شخصی و دوربین از دو سو و بی توجه به اعتراض زنان ازآنها فیلمبرداری می کردند.

سرهنگ اسدی هم به چند نفر از زنان که مشغول عکس برداری بودند، تذکر های شدید اللحنی داد و از خبرنگار جوانی که مشغول نوشتن گزارش وقایع در دفتر خود بود، خواست تا کارت خبرنگاریش را نشان دهد. اما پیش از آنکه کارت به او داده شود، یادداشت های آن خبرنگار جوان را با زور از وی گرفت و تحویل نماینده شورای تامین استان تهران که داخل لند کروز سیاه رنگ نیروی انتظامی نشسته بود داد.پس از آغازبازی مسئول شورای تامین استان تهران خواستار مذاکره با نماینده زنان شد. چند دقیقه بعد اتوبوسی در محل حضور یافت و نماینده شورای تامین، که خود را بانام موسوی معرفی کرد در حضور ماموران و زنان، به خدا و قرآن سوگند خورد که این اتوبوس زنان را به جایگاه ویژه تماشاگران خواهد برد. چند تن از ماموران نیز سوار این اتوبوس شدند، اما زنان را به جای جایگاه ویژه استادیوم آزادی، در میدان آزادی پیاده کردند.اما عده ای از تجمع کنندگان با کرایه یک مینی بوس، بار دیگر به ورودی غربی ورزشگاه مراجعه کردند. این در حالی بود که شمار ماموران افزایش یافته و سرهنگ اسدی رو به زنان و دختران با صدای بلند می گفت: "اگر حکم داشتم تمام شما را کتک می زدم، دستگیر می کردم و به زندان می بردم".

در ساعات پایانی نیمه دوم بازی، گزارشگر و تصویربردار شبکه خبر به میان زنان آمد و گزارشی از تجمع ناموفق آنها تهیه کرد. زنان حاضر بعد از پایان بازی در حالی که با صدای بلند اعلام می کردند که باز هم به استادیوم خواهند آمد محل را ترک کردند.

 

 

 

 

 

 

و اما پشت دروازه های ممنوع

دختران را به استادیوم آزادی راه ندادند. و ایسنا نوشت: "حضور اين بانوان در ضلع غربي ورزشگاه آزادي، براي دقايقي مانع از ورود علاقه‌مندان به ورزشگاه آزادي شد". انگار که این دختران نیز جزو علاقه مندان به فوتبال نبودند. این دختران به بهانه نامناسب بودن فضا، اجازه راهیابی به استادیوم را نیافتند، در حالی که گزارشگر تلویزیون، فضای استادیوم آزادی را فضایی "روحانی" توصیف کرد و ایسنا هم از نوحه خوانی بين دو نيمه بازی خبر داد. بقیه مطبوعات و رسانه های رسمی کشور نیز، از کنار این قضیه به سکوت گذشتند، اما یادشان نبود که در دنیای امروز، رسانه، به تریبون های رسمی منحصر نیست. به این ترتیب بود که هر کدام از زنان حاضر در پس دیوار بلند آزادی، روایت خود را در برابر روایت رسمی گذاشتند. دیروز وبلاگ ها، پر بود از خبر فوتبال. فوتبالی که گل اصلی آن را زنان و دختران جوان ایرانی زدند.

روایت اول: برش هایی از یک استادیوم صد هزار پسری

یکم: میدان آزادی می روید دیگر؟...نخیر! استادیوم آزادی ... چشم هایش چهار تا شده است. مگر خانم را راه می دهند؟...خوب داریم می رویم که راه باز بشه و کم کم راه بدهند... و اینگونه بودکه سه نفری در صندلی پشت پژو لم دادیم و مرد راننده بعد از آنکه هاج و واج هی ما را نگاه کرد گفت: واقعا مسخره هست که زن ها را استادیوم راه نمی دهند ها! یعنی که چی؟ من اگر می دونستم میگفتم خواهرم هم بیاد. اون هم عاشق این هست که بره استادیوم.دوم:جلو درب غربی دختر دبیرستانی که سراپاشور و هیجان است با دیدن اتوبوس حامل بازیکنان تیم ملی کاستاریکا بالا و پایین می پرد و بای بای می کند. چند نفری از بازیکنان کاستاریکا هم با او بای بای می کنند... دختر هنوز غرق شادی است که لند کروز سیاهی می رسد و می گوید: خانم ها! زود متفرق بشوید! زود تا نیومدیم ببریمتون.سوم: نیروهای گارد از راه رسیده اند و جلو ما را گرفته اند. فرمانده آنها، که اول دادی می زند، بعد پرچمی می شکند، بعد چندتایی فحش آبدار می دهد، بعدترش دختر پانزده ساله ای را کمی ناز و نوازش می کند و دست اخر تازه سلام و احوالپرسی می کند و می پرسد حالا چیکار دارید اصلا؟ هم از راه رسیده است.

چهارم: صف بکشید...صف می کشیم....عقب تر....می رویم عقب تر... سردار طلایی باید برسد و اجازه دهد.... پقی می زنم زیر خنده...به مامور کنار دستم که نه فحش می دهد، نه عربده می زند و نه دستور بشین و پاشو می گویم: یعنی شهر تا این اندازه امن و امان شده است که ما شده ایم مخل امنیت؟.... خودش هم خنده اش گرفته است. می گوید چی بگویم والاخانم؟ من مامورم و معذور...

پنجم: دو برادر یک ریز ازما فیلم می گیرند. در میان ما چندتایی دختردبیرستانی هست که حسابی ترسیده اند و نگران هستند. حق هم دارند... باراول است رودروی لند کروز سیاه و مامور گارد می شوند، مثل شانزده هفده سالگی خود ما. می گویند ما کنکور داریم، نکنه این فیلم ها برامون دردسر بشود؟ من زیاد بلد نیستم دیگران را آرام کنم، پس به لندکروز سیاه تکیه می دهم و منتظر لحظه ای که حواس مامور نزدیکم نباشد و عکسی بگیرم.

 

 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی