شماره جدید |
تنهايى، تمام مدارك و اسنادى را كه طى خلق رمان ام تهيه كرده بودم، در دو گونى گذاشتم و با كمك مرسده (همسرش) همه را از بين برديم.» همانطور كه گفتم، تجربه هاى زندگى، حوادثى كه برايم پيش آمده و نيز مطالعه مداوم و پيگيرى كه داشته ام، در روند خلق داستانهايم بسيار مؤثر بوده اند. شما به عنوان يك نويسنده، هنگامى كه با مردم و مسائل و مشكلات آنها سروكار داشته باشى و با رنج ها، شادى ها و ساير امور زندگى شان از نزديك آشنا باشى، نوشتن درباره آنها برايت ساده است. ديدن يك تصوير از زندگى، مى تواند تو را به نوشتن داستانى راهنمايى كند، زيرا مصالح اوليه را در ذهنت دارى و از راه تجربه به دست آورده یى. به اين ترتيب مى توانى از ديدن واقعه یى درخيابان، تصويرى در تلويزيون يا عكسى در روزنامه به فكر نوشتن داستانى بيفتى. زيرا نمونه هايى كه ذهن تو را به خلق يك شخصيت داستانى وادار مى كند، به طور فراوان در پيرامون ات موجود است. شناخت پديده ی تقريبن ناشناخته ی خلاقيت ادبى، نسبتن مشكل است؛ زيرا پيچيدگى ذهن انسان هميشه مشكلى در برابر اين پديده است. اما با قاطعيت مى گويم كه مسير زندگى يك فرد و آفرينش، دو مقوله ی جدايى ناپذيرند. برايند جهان بيرونى و درونى، موجب آفرينش هنرى است. ممكن است موضوعى فى البداهه به ذهن القا شود، اما بايد توجه داشت كه درواقع نويسنده فقط تجربه یى از آن موضوع داشته و به آن انديشيده است.
* در اين روند به چه چيزهايى بيش تر اهميت مى دهيد؟ به واقعيت هاى بيرونى و دلمشغولى هاى درونى انسان؛ به مشكلاتى كه يك انسان با آن درگير است. به رنج هايش و به شخصيت هايى واقعى كه بار مسؤوليت اين جهان پرآشوب را به دوش مى كشند. * چه كتابهايى ـ چه ايرانى و چه خارجى ـ در پيش برد روند داستان نويسى تان تأثيرگذار بودند؟ چنان كه در پيش گفتم، خيلى زياد كتاب مى خواندم؛ اما در آن روزگار كتابى درباره داستان نويسى نبود. نشرياتى كه نقد و بررسى كتاب در آن باشد، خيلى كم پيدا مى شد. نخستين كتابى كه درباره داستان نويسى خواندم، «هنر داستان نويسى» ترجمه و تأليف «ابراهيم يونسى» بود اما امروز مى توانم نام و نشان حدود دويست جلد كتاب را براى شما بنويسم كه درباره ی داستان نويسى و نقد ادبى چاپ و منتشر شده است. سواى كتاب هنر داستان نويسى، نويسندگان بزرگى بودند كه تأثير مهمى روى من گذاشتند، مثل؛ «ماكسيم گوركى»، «آنتوان چخوف»، «لئون تولستوى»، «داستايفسكى»، «سروانتس» و «شكسپير»، «صادق هدايت»، «بزرگ علوى» و «صادق چوبك». * به زعم عده یى شما در آثارتان چون مجموعه داستان «آبشوران»، «از اين ولايت» و … در دام خاطره گويى محصور هستيد. عقيده خودتان نسبت به اين انتقاد چيست؟ كم تر نويسنده یى را پيدا مى كنيد كه درگير وگرفتار خاطرات گذشته خودش نباشد وگرفتار شخصيت هايى كه در گذشته ديده و با آن ها مأنوس بوده نباشد. رمان «نيه توچكا» اثر «فيودور داستايفسكى» دراصل سرگذشت مادرخودش است. شرح حال نويسنده و يادداشت هاى روزانه او را كه بخوانيد به اين نكته پى مى بريد. يا فيلم پراهميت وزيباى «دربارانداز» واقعيت هايى از زندگى «الياكازان» رادر خود دارد. شخصيت هايى كه يك نويسنده در طول زندگى اش با آنها سروكارداشته اغلب در آثارش خود را نشان مى دهند. «بابا گوريو» به نوعى خود «بالزاك» است. نه تنها شخصيت ها بل كه تصوير مكان ها هم درآثار نويسندگان بازآفرينى مى شوند. مگر رمان «همسايه ها» زندگى خود«احمد محمود» نيست؟ يا «پابرهنه ها» اثر «زاهاريااستانكو» به ترجمه زيباى «احمدشاملو»؟
* شايد چنين انتقادى از آن جا باشد كه در ذهن شما دغدغه ی اجتماعى مهم تر از به كارگيرى دقيق عناصر داستانى بوده است.اگر بخواهيم از اين منظر به تكوين اثر ادبى نگاه كنيم، رابطه بين ساخت اثر و روبناى اجتماعى در آن، از چه كيفيتى برخوردار خواهد بود؟ درست است. در ذهن من دغدغه هاى اجتماعى هميشه مهم تر بوده اند. اين دغدغه ها اگر صميمانه وبا احساس بيان شوند، به دل مى نشينند. استفاده از شگردهاى ادبى براى چيست؟ مگر نه اين كه براى جذب و جلب خواننده است؟ پس به روش هاى ديگر هم مى توان خواننده را به آخر داستان كشيد.تازه اين شگردها هيچ گاه ابدى و مقدس نيستند. هركس شگرد خودش را دارد. «آنتوان چخوف» هيچ گاه زيربار اين قراردادها نرفت. فكر مى كنيد كه ابزار وعناصر داستانى، مقدم بر داستان بوده است؟ خير، نخست داستان و رمان خلق شده، سپس اين عناصر و ابزار مدون شده اند و البته اين را فراموش نكنيد كه فرم و محتوا، مكمل يكديگرند. هر محتوايى فرم خاص خودش را پيدا مى كند.عرصه ی داستان نويسى ميدان نمايش و زور آزمايى در به كار بردن فرم نيست. آن چه مهم است نحوه ی روايت است.
|