اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره 219 |
از مشروطه سلطنتی تا جمهوری ولائی محسن کدیور چکیده نهضت مشروطه نخستین کوشش برای محو سلطنت مطلقه از حیات سیاسی ایران بود، اما عمر سلطنت مشروطه در ایران حتی به دو دهه هم نرسید و سلطنت مطلقه نهادهای مشروطه را به امور تشریفاتی و ظاهری تبدیل کرد. انقلاب اسلامی دومین کوشش برای رهایی از مطلق سلطنت و استقرار حکومتی مستقل، آزاد، عادلانه و اسلامی بود که پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی حکایتی صادق از آن مطالبات است. جمهوری اسلامی به این معنی مرحله تکاملی مشروطه سلطنتی محسوب میشد. اما عمر این جمهوری اسلامی نیز حتی به یک سال هم نرسید و در زیر نام جمهوری اسلامی، حکومتی استقرار یافت که میتوان از آن به «جمهوری ولایی» تعبیر کرد. مخلوطی از حکومت جمهوری و حکومت ولایی انتصابی مطلقه. قانون اساسی مصوب ۱۳۵۸ و اصلاحیه ۱۳۶۸ ترسیم کننده جمهوری ولایی است. حکومتی که ضوابط جمهوریت در کمتر از یک پنجم نهادهای قانونی آن بهرسمیت شناخته شده است. جمهوریت و ولایت با هم ناسازگارند و جمهوری ولایی چارهای جز انتخاب بین حکومت جمهوری اسلامی منهای ولایت فقیه یا حکومت ولایی انتصابی مطلقه فقیه منهای جمهوریت و مشروطیت ندارد. اگر استبداد مطلقه علیرغم تصریح به تشریفاتی و فاقد اختیار بودن نهاد سلطنت در قانون اساسی مشروطه سلطنتی امکان باز تولید و ادامه حیات یافت با عنایت به تصریح قانون اساسی ۵۸ و ۶۸ به اختیارات مطلقه نهاد غیرمسئول و دائمی ولایت انتصابی فقیه، استمرار سلطنت مطلقه در زیر نام جمهوری اسلامی بهمراتب آسانتر بوده است. 1. مقوّمات سلطنت مطلقه تمدن و فرهنگ ایرانی با سلطنت مطلقه و استبداد شاهنشاهی قرین بوده است. اگر اندیشۀ سیاسی یونانی با مفهوم پایهای «شهروندی» آغاز شده است، اندیشۀ سیاسی ایرانی با مفهوم پایهای «شهریاری» تعریف شده است. تبدیل دین و مذهب ایرانیان هرگز در اساس سلطنت و شهریاری خللی ایجاد نکرده است. سلطنت با هر دین و مذهب جدید نام و لقبی تازه یافته اما محتوای خود را همواره حفظ کرده است. چه در دیانت مزدا یی و میترایی پیش زرتشتی عصر هخامنشی، و چه در دیانت زرتشتی عصر ساسانی، و چه در اسلام اهل سنت سلاطین عرب و ترک اموی و عباسی و غزنوی و سلجوقی، و چه در اسلام شیعی سلاطین صفوی و قاجاری و پهلوی ، عنصر سلطنت مطلقه به حیات دیر پای خود تداوم بخشیده است. هرچند یکه سالاری شیوه مسلط سیاسی در شرق باستان از ایران تا چین و مصر بوده است. قوت اندیشه شهریاری در ایران باستان به حدی است که برخی بر این باورند که حتی اندیشه فیلسوف شاهی افلاطون یونانی نیز برگرفته از اندیشه سیاسی شاهنشاهی ایرانشهری است. به هر حال همه مهاجمان به ایران علیرغم ملیتها و فرهنگهای متفاوت از مغول و تاتار و ترک سنت دیرپای سلطنت مطلقه را تداوم بخشیدهاند. ذاتیات و مقوّمات سلطنت مطلقه یا خصایص شهریاری را میتوان بهگونۀ ذیل برشمرد: اول: در نظام سلطنتی، قدرت سیاسی متمرکز در شخص شاه است و هیچ تصمیم کلانی بدون نظر او گرفته نمی شود، و اراده شخصی او سیاست کشور را تعیین میکند، و مقامات اصلی جامعه همگی منصوب اویند. (نظام یکه سالار) دوم: در نظام سلطنتی، قدرت سیاسی قدرتی غیر مسئول و نظارتناپذیر است. شاه درمقابل مردم یا نمایندگان مردم مسئول نیست و هیچ نهاد قانونی و مردمی نظارت بر عملکرد او را برعهده ندارد. سوم: در نظام سلطنتی قدرت مقدس، ولذا غیر قابل انتقاد است. سلطنت ودیعهای الهی شمرده میشود که دراختیار شاه قرار گرفته است. چهارم: در نظام سلطنتی، قدرت شاه فوق هر قانونی است. اصولاً اوامر شاهانه، قانون محسوب میشود. پنجم: در نظام شاهنشاهی، قدرت و اختیارات مقام معظم سلطنت مطلق و نامحدود است و همه عرصههای عمومی و خصوصی تمام آحاد جامعه را دربرمیگیرد. ششم: شاه صاحباختیار و مالک رقاب و قیّم مردم است، نه نماینده و منتخب مردم. مهمترین وظیفه مردم، اطاعت بیچون و چرا و تبعیت محض و یاری شاه است. هفتم: سلطنت مادامالعمر است. شاه تنها به دو طریق از صحنه سیاسی حذف میشود، یکی مرگ و دیگری تغلب و زور. در نظام سلطنتی هرگز قدرت سیاسی، ادواری، موقّت، و بهطور مسالمتآمیز تغییر نمیکند. هشتم: در هر سلسله شاهی، نخستین شاه با تغلب و زور به سلطنت میرسد و آنگاه سلطنت در اعقاب ذکور او تداوم مییابد (سلطنت موروثی). در هرصورت شاه حق نصب شاه بعد از خود را دارد (سلطنت ولایتعهدی). نهم: نظام سلطنتی ارادتسالار و تقربمحور است. افراد به میزان نزدیکی، تقرّب و ارادتی که به مقام سلطنت دارند از مواهب و مزایای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار میشوند. ارادت سالاری و تقرّب محوری قطب مقابل لیاقت سالاری و شایستهمحوری است. دهم: نظام سلطنتی، امنیت محور و نظممدار است. تأمین امنیت و نظم مهمترین وظایف مقام سلطنتی بوده است. تأمین حقوق مردم هرگز درضمن وظایف سلطنت قرار نمیگرفته است. تأمین امنیت و نظم حول محور مقام سلطنت به هر قیمت و روشی مجاز بوده است (هدف وسیله را توجیه میکند). یازدهم: در نظام سلطنتی دین و سیاست با هم تلازم دارند. یکی بدون دیگری نمیتواند ادامه حیات دهد. دین اساس است و حکومت نگهبان آن. سلطنت منهای دین همانند ساختمان بیبنیاد فرو میریزد و دین بدون سلطنت همانند گوهر بیحفاظ ضایع میشود. تلازم دین و سلطنت همانند دو برادر دوقلو و همزاد است. تلازم دین و سیاست با مضمون فوق نخستینبار در کارنامه اردشیر بابکان آمده، آنگاه در متون پس از اسلام بهجای دین، اسلام نهاده شده و کمکم به پیامبر اسلام نسبت داده شده است. این تلازم در شاهان ساسانی و سلاطین صفوی به وضوح آشکار است. دوازدهم: نظام سلطنتی علیرغم طرفداری ظاهری از عدالت و دادگری، نظامی ظالمانه بوده است. تمرکز قدرت، اختیارات مطلقه، نظارتناپذیری، غیرمسئول و مادامالعمر بودن و… از اسبابی است که در انسان متعارف علیالاغلب به ظلم و استبداد و فساد میانجامد. هرچند در ادبیات فارسی و حتی سیره متشرعه
|