اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
تفاوت در کجاست؟ لاله حسین پور مایلم به بحثی که حول و حوش روزهای 8مارس توجه مرا برانگیخت، بپردازم.این بحث را تبدیل به چند سئوال می کنم و سعی می کنم به آن ها تا جایی که در یک چهارچوب می گنجند، در این نوشته پاسخ دهم. 1- آیا تفاوت میان جای گاه زنان در جامعه، تفاوت میان درخواست های شان را بنیادی می کند؟ 2- آیا گفتمان مشترکی میان بخش های مختلف زنان در جریان مبارزه علیه تبعیض جنسی وجود دارد؟ 3- آیا تفاوت های میان زنان شهر و روستا، میان اقوام مختلف و طبقات و هم چنین میان اقشارمختلف زنان، آن چنان اساسی است که نمی توان از حقوق زنان به مثابه یک واحد و یا از قانون یگانه، سخنی به میان آورد؟ 4- تفاوت در کجاست؟ پیش از هر چیز تأکید می کنم که نه تنها تفاوت میان مردان و زنان، بلکه تفاوت میان زنان در حوزه های مختلف، از بنیادی ترین تفاوت گرفته تا روبنایی ترین، حقیقتی ست انکارناپذیر که با نادیده گرفتن آن ها، جز این که همه زنان را به مثابه یک گونی سیب زمینی در نظر بگیریم و تحلیل ها و تاکتیک های اشتباه ارائه دهیم، نتیجه دیگری ندارد. این تفاوت ها علاوه بر آن هایی که در بالا شمرده شد، مانند اختلاف جغرافیایی، قومی و طبقاتی، در حوزه های دیگری نیز مانند ایدئولوژی، مذهبی یا لائیک، وابستگی سازمانی و یا غیر سازمانی، روشن فکر یا غیر روشن فکر و هم چنین تفاوت های تربیتی، اخلاقی و عادات و غیره میان اقشار مختلف زنان، خود را نشان می دهند. تمامی این تفاوت ها در نحوه ارائه درخواست های زنان تأثیر تعیین کننده دارند. مسلما خواست هایی که از زبان یک زن شهری، تنها به صرف شهری بودنش مطرح می شود، با خواست های یک زن روستایی و یا حتی زنی که در یک شهر دورافتاده زندگی می کند، تفاوت های بسیاری دارند. حتی زنانی که در یک شهر زندگی می کنند، بر اساس این که با چه طبقه و قشری در جامعه در ارتباط هستند، خواست های متفاوتی را نمایندگی می کنند. این ها همه حقیقت هستند. اما حقیقت انکارناپذیر دیگر این است که همه این زنان، تنها و تنها به جرم زن بودن، به طور دوگانه و یا چندگانه تحت یک تبعیض مشخص به نام تبعیض جنسی نیز قرار دارند. آن ها تنها به دلیل جنسیت خود درخواست هایی را دارند که دیگر تفاوت بنیادی با هم ندارند. درخواست هایی که یا نسبت به آن ها آگاه هستند وآن ها را طرح می کنند و یا بخشا هیچ گونه آگاهی در آن رابطه ندارند و یا حتی در مقابل آن می ایستند. تصور کنید زن کارگری را که مذهبی است و با ا ین که قاطعانه علیه تحقیری که بر زنان در چهارچوب کارش می شود، می جنگد و درخواست دست مزد و حقوق برابر با مرد را دارد، اما درخواست آزادی پوشش و رفع حجاب اجباری را نه تنها درک نمی کند بلکه در مقابل آن هم می ایستد. در مقابل، زنی که برای آزادی پوشش خود به خیابان می رود و فریاد سر می دهد، شاید هیچ گاه در شرایطی مشابه با آن زن کارگر قرار نداشته و خواست های او را نه تنها بیان نمی کند، بلکه درک هم نمی کند.برای مثال، آیا خواسته های زنان معلم با خواسته های زنان پرستار یکی است؟ آیا زنان خانه دار و زنان کارگر خواسته های مشترکی دارند؟ پاسخ منفی است. اما مسئله فمینیسم رسیدگی به این خواست ها نیست. فمینیسم، مسئله و درخواست های زنان را در هر طبقه و قشری که هستند، تنها به این دلیل که به دلیل جنسیت شان تحت سرکوب و تحقیر قرار می گیرند، بررسی می کند. فمینیسم ناظر برمبارزه برای رفع تبعیض جنسی است. وقتی از زاویه فمینیسم و تبعیض جنسی به درخواست های زنان نگاه کنیم، دیگر تفاوت های میان این درخواست ها بنیادی به نظر نمی آیند. صد البته گروه های مختلف زنان بر اساس تفاوت های شان، درخواست های متنوعی را بیان می کنند، اما رفع تبعیض جنسی نقطه اتصال شان است و در این خصوص اشتراک اساسی دارند. با وجودی که مظاهر تبعیض جنسی نیز در حوزه های مختلف، دگرگونه هستند، اما ریشه تمامی آن ها یک سان است و تنها به دلیل این که در شرایط مختلفی ظهور می یابند، شکل دیگری به خود می گیرند. برای مثال مقایسه کنید برخورد مردی با همسرش در یک روستای دورافتاده را با رفتار مردی، تحت تأثیر نظام مردسالار از طبقات متوسط با همسرش در تهران. تفاوت بسیار زیاد است. اما چنین تفاوتی، کیفیت ماهوی ندارد بلکه تنها در شکل و بروز آن است که تفاوت دیده می شود.بنابراین تفاوت جای گاه طبقاتی، جغرافیایی یا تربیتی زنان، مانعی برای ایجاد یک گفتمان مشترک علیه تبعیض جنسی نیست. در تبعیض جنسی، همه زنان درد مشترک دارند. آن ها به صرف زن بودن در یک جامعه مردسالار تحت فشار قرار دارند و وظیفه زنان آگاه است که چنین دردی را تبدیل به یک گفتمان مشترک کنند. به این ترتیب درخواست هایی که زنان به علت جنسیت خود در جامعه با آن مواجه شده و مطرح می کنند، یا این که می بایست به آن درخواست ها آگاه شده و مطرح کنند، همان گفتمان مشترک میان بخش های مختلف زنان است. این گفتمان مشترک وجوه مختلف مبارزه علیه تبعیض جنسی را تشکیل می دهد و فمینیسم ناظر بر رفع چنین تبعیضی می باشد. در نتیجه ، تا جایی که زنان با تمام تفاوت های شان و در هر بخشی از جامعه که حضور دارند، علیه رفع ستم جنسی مبارزه کنند، با تمام اختلافات بنیادی که در حوزه های دیگر دارند، در امر مبارزه فمینیستی اشتراک عمل پیدا می کنند.
البته این اشتراک عمل به خودی خود اتفاق نمی افتد. گفتمان مشترک تنها در تئوری هم زاد مبارزه علیه تبعیض جنسی است و در عمل به دلایل فراوان به راحتی تحقق نمی یابد. گفتمان مشترک را باید سازمان داد. برای ظهور گفتمان مشترک باید تلاش کرد و تنها زمانی می توانیم آن را عملی کنیم که به اشتراک بینادی در امر مبارزه با تبعیض جنسی در میان اقشار مختلف زنان باور داشته باشیم. باید اعتقاد داشته باشیم که نظام مردسالاری از کلیه زنان به تمامی اشکال ممکنه بهره برداری می کند و هر زنی (تأکید می کنم: هر زنی !) را در جای گاه فرودست قرار می دهد و از آنان برای رسیدن به قدرت، چه در سطح یک نظام، چه در موقعیت های مختلف اجتماعی و چه در یک خانه، نهایت استفاده را می کند. در این جا ضروری است تأکید کنم که بحث روی تک تک مردان نیست، بلکه منظور نظام مردسالاری حاکم بر جامعه و بر مردان و زنان است. چه بسا مردان آگاهی که هم راه با زنان، با این نظام می جنگند و از طرف دیگر زنان ناآگاهی که خود بر چرخ این نظام مردسالارانه سوارند و هنوز متوجه نیستند که چگونه هم جنس خود را به مثابه یک انسان در لابه لای این چرخ ها خرد می کنند. رفتار جامعه مردسالار نسبت به جنس زن، ضرورت گفتمان مشترک را الزامی می کند. در این جا می شود نقبی به سئوال سوم زد. آیا تفاوت های میان زنان شهر و روستا، میان اقوام مختلف و طبقات و هم چنین میان اقشار مختلف زنان، آن چنان اساسی است که نمی توان از حقوق زنان به مثابه یک واحد و یا از قانون یگانه سخنی به میان آورد؟ پاسخ به این سئوال منفی است. واقعیت این است که این تفاوت ها هر چه فاحش و بزرگ باشند، اشتراک در زن بودن و نقش مشترک فرودست داشتن را نفی نمی کنند و دقیقا به همین علت است که نه تنها مبارزه علیه تبعیض |