ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

نميدانم. ولي من وقتي قبول كردم بعنوان محلل نبود .  بعنوان يك رفورماتور بود. براي اينكه مي بينيم هميشه انقلاب ضد انقلاب ميآورد.  همينطوركه حالا هر كس را اعدام ميكنند ميگويند ضد انقلاب است .

ولي نظر من اين بود كه تمام اين كارها اگر از مسير قانوني و بر روي اصولي كه ما هميشه در جبهه ملي بعد از سقوط مصدق اعلام كرده بوديم ، انجام شده بود اين مسئله پيش نمي آمد .                                               

 اينجا به نكته اي اشاره كرديد كه شاه در خاطراتش نوشته ،  مسئول اين امر خود اوست كه نوشته است .  ولي من ميتوانم عرض كنم كه متأسفانه يك مقدار زيادش صحيح است. براي اينكه وقتي مردم در داخل كشور ناراضي بودند . دولت اعم از اينكه بوسيله شاه اداره بشود يا يك نخست وزير يا يك ديكتاتور  يا هر كس ديگر ، در صورت ناراضي بودن مردم ،‌  دولت احتياج دارد كه پايگاهي در خارج از كشور براي خودش دست و پا بكند ، شاه اگر بخواسته هاي ملت گوش شنوا نشان داده بود ، شايد احتياج نداشت كه امريكائي ها تصميم بگيرند و شايد امريكائي ها هم خودشان را در مقامي نميديدند كه از او تقاضاي غير مشروع داشته باشند .                          

 اينجا هم باز مسئله دمكراسي و قانون اساسي مطرح ميشود . مرحوم دكتر مصدق بخود من اين افتخار را داد كه با حضور عده اي فرمود اگر سفير يك مملكت خارجي از شاه چيزي خواست كه بر خلاف مصالح بود ، بايد بگويد كه به دولت مراجعه كنيد ووقتي كه به دولت گفتند بايد بگويد با نظر مجلس بايد بشود .  عوض اينكه فشار تمام تقاضاهاي غير مشروع روي يك نفر باشد ، اين منعكس ميشود روي نمايندگان ملت و روي تمام ملت .

فراموش نكنيد كه سالها و سالها قبل از تولد شماها ، وقتي كه منهم خيلي كوچك بودم ، سلطان احمد شاه در ضيافتي كه در لندن ملكه  انگليس  بافتخار او  ترتيب  داده  بود ،  وقتي  كه  از او خواستند در نطقش  به  قرارداد 9191 اشاره اي بكند ، گفت پادشاه مشروطه نبايد چنين كاري را بكند براي اينكه از وظائف او نيست .  حالا البته ميتوانيم بگوئيم كه به او آن رسيد كه ديديم . ولي او شرافتمندانه قانون را مراعات كرد. 

بنظر من محمد رضا شاه اگر متكي ميشد به يك دولتي كه آن دولت نماينده ملت بود ،‌ يعني مورد تأييد نمايندگان واقعي ملت بود ، هرگز احتياج پيدا نمي كرد كه براي كمترين چيز با سفير اين دولت يا آن دولت مشورت بكند.  باز بر ميگرديم كه اگر قانون اساسي مراعات ميشد اين اختلافات پيش نميآمد و براي همين موضوع و بدليل همين دخالتهاي مستمر دربار درامور دولت بود كه دكتر مصدق سقوط  كرد.

دولت  مصدق  در سال 13   مخصوصاً  23   مستمراً  مورد  حمله  يك عده  آخوند  ديگر  برياست  بهبهاني  - سيد ابوالقاسم كاشي ، عده اي افراد معلوم الحال بود ، كه خوشبختانه زمانه همه را معرفي كرد .

اينها وقتي كه ميخواستند آزاري به دولت بدهند يا بلوائي بر پا كنند به كمك پول دربار ، اين عمال يعني آخوند و اوباش دور هم جمع ميشدند و آن الم شنگه هائي كه شنيديد يا ديديد ، براه مي انداختند . 

بنظر من اگر كه شاه خودش را مبري ميداشت از اين چيزها ، خودش را دور ميكرد از اين دخالت ها ،‌ خيلي خيلي بيشتر مورد احترام بود.

در اين زمينه خاطره كوچكي دارم كه عرض ميكنم .  روزي كه من نخست وزير شدم شاه اين مسئله را بمن تذكر دادند كه در سلطنت مشروطه ،  شاه مصون از تعرض است و اينهائي كه به در و ديوار مينويسند چه صيغه ايست . من به ايشان پيشنهاد كردم يك هفته صبر كنند.  يك هفته يا هشت روز گذشته بود كه آمدم كاخ نياوران، خود ايشان به من اظهار كردند ، عين اين عبارت: آقاي بختيار فحش ها بمن كم شده ولي شما از فحش خوردن غوغا ميكنيد. من جواب دادم ، وظيفه دولت است كه فحش بخورد، وظيفه شاهي كه دخالت نميكند فحش خوردن نيست .  

و اين باز بر ميگردد باينكه اگر مكانيسم مشروطيت ما درست كار ميكرد ، ما هرگز به اين بلاها گرفتار نمي شديم حالا  استفاده  ميكنم از حوصله  شما  و ميگويم ،‌  يكسال  قبل  يعني در سال 65  ما هيچ  چيز نمي خواستيم -  نه

كريم سنجابي ، نه داريوش فروهر - نه افرادي كه اينقدر دور امام تملق گفتند و مداهنه كردند و بجائي هم نرسيدند جز به نفرت عمومي كه روي آنها هميشه سايه مي اندازد و درچه شرائط ننگيني زندگي ميكنند - ما هيچ چيز از شاه نخواسته بوديم جز اجزاي قانون اساسي .  او نكرد ووقتي كه من آمدم ديگر دير بود.                                                                                          

رأي اعتماد از مجلس رستاخيزي

سئوال - آقاي بختيار يكي از انتقادات مخالفين شما اينست كه از يك مجلسي رأي اعتماد گرفتيد كه مجلس رستاخيزي بود .  در اين مورد چه ميفرمائيد؟

دكتر بختيار -  بنده معتقد هستم كه دو نكته اينجا بايستي تذكر داده شود .  تا آنجائيكه من بياد دارم قبل از سال 5031 تا دوره  شانزدهم من مجلسي را بياد ندارم كه در آن مجلس اكثريت و حتي يك اقليت قابل توجهي نماينده واقعي مردم بوده باشند . دخالتهاي مستمر مانع اين ميشد كه نمايندگان واقعي مردم به مجلس بروند . پس اين يك سنتي شده بود .

هم مصدق داشتند و هم موتمن الملك داشتند ، هم مستوفي الممالك داشتند ،‌ هم مشيرالدوله داشتند ،‌ هم رجالي كه بشهرت اينها نيستند و اين افراد ملي كنار افرادي نشسته بودند كه اصلا ً بوي ملي گرايي از آنها نمي آمد .  اينها توانستند خودشان را معرفي كنند و در بعضي مراحل مخصوصاً در دوره چهاردهم با آن مخالفت با  قرارداد  ً كافتا را دزه  ً  ، در دوره بعد مسئله قرارداد قوام السلطنه و نفت شمال ، بعد در زمان ملي كردن صنعت نفت ، هيچوقت ما بيشتر از ده دوازده نفر وكيل ملي در مجلس نديديم .  اين يك نكته  . 

پس وقتي كه حق مساعد شد و صدائي بلند شد در داخل مجلس و مردم فهميدند كه اين منعكس كننده افكار مردم است ،   ديگران هم تحت  تأثير  قرار ميگيرند .  شما  ببينيد  چه اشخاصي به ملي شدن صنعت نفت رأي دادند . اينها خيلي هايشان از نوكران رسمي و سر سپردگان انگلستان بودند .  پس يك موضوع اين است كه مجلس خوب و بد در ايران نبوده ، جز مجلس بد من مجلسي نديدم  و آنهم به علت مسائلي است كه از حوصله بحث امروز ما خارج است .

ولي يك موضوع ديگري هم هست كه من معتقدم مجلس بد هم هر قدر بد باشد ،  بهتر از ديكتاتوري و بهتر از بي مجلسي است . وقتي كه يك قانوني وضع ميشود در يك مملكتي  ، الزاماً آن قانون ايده آل نيست .  ولي اگر همان قانون ناقص اجرا بشود از هرج و مرج و استبداد كه دنبال آن مي آيد ، بهتر است .

وانگهي به عمر مجلس با محاسبه تعطيلات تابستاني سه چهار ماهي بيشتر نمانده بود .  و من براي اينكه باز حرمت به قانون را تا سرحد امكان برسانم ، وقتيكه پيشنهاد نخست وزيري بمن شد ، تقاضاي رأي تمايل كردم و اينرا هم در مكتب مرحوم دكتر مصدق آموخته بودم .  از همين مجلسي كه هزار ويك ايراد همه به آن ميگيريم ،  و واقعا ً هم همينطور بود ، رأي تمايل خواستم .  من خواستم اين سنت و اين راه و رسم فراموش شده را دوباره زنده كنم . 

يعني شاه وقتي فرمان صادر ميكند كه قوه مقننه اظهار تمايل كرده باشد و وقتي كه اظهار تمايل كرد ، شاه مطابق قانون فرمان صادر ميكند.

من آمده بودم مشروطيت ايران را بر طبق قانون اساسي استوار بكنم و براي اينكار خواستم روز اول حرمت به آدم هائي بگذارم كه خيلي هاشان لايق هيچ حرمتي نبودند  ولي بهر حال عنوان نماينده مردم را داشتند.  اين يك احترامي به اسم مجلس و اسم نماينده بود ، نه به آقاياني كه تمام رستاخيزي بودند . و مخصوصاً استفاده ميكنم بگويم آن افرادي كه روزهاي آخر بيشتر سروصدا راه ميانداختند از سرسپردگان ساواك بودند ، از افرادي بودند كه خجالت نميكشيدند يك دوره باسم فلان حزب به مجلس بروند و دوره بعد باسم حزب رستاخيز ، و باز در وسط دوره تقنينيه رستاخيز را ول كنند و بنام حزب خيالي خود قال و مقال راه بيندازند . اينها افرادي بودند كه ساليان دراز هيچوقت آزاري نديدند ، هميشه متنعم بودند ، اگر اين آقايان اين اواخر آزاديخواه شدند و به ولينعمت خود ، ساواك ، خيانت كردند ، باز بدليل اين بود كه جّو خارج حكم ميكرد و باميد اينكه امام نسبت به اينها ارفاق خواهد كرد و شايد

 

قبلی

برگشت

بعدی