ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

فرقه گرائی هم چنان خط و نشان می کشد!
 

تقی روزبه  taghi_roozbeh@yahoo.com

متأسفانه تب نوبه فرقه گرائی ازاندام نحیف فعالین کارگری رخت برنمی بندد ودرپی یک آرامش موقت،که پس ازهرحمله بوجود می آید،دوباره باشدت بیشتری عودمی کند واین باربخش دیگری از بدن مریض را مورد تعرض قرارمی دهد.گوئی که تا تبدیل همه فعالین به اتم آزاد ومنفرد وسرگردان درفضای لایتناهی وتا راندن همه آنها تا مرزبی اثری مطلق درمبارزه طبقاتی دست ازسرشان برنخواهد داشت.باردیگرتقسیم بندی خودخوانده به قلمروهای سیاه و سفید و"انقلابی" و"رفرمیسم"، مبنای صدورحکم تازه برای جدائی وانشعاب وبالمأل تکمیل فرایند اتمیزه شدن –بجای فرایند گردآمدن وتقویت صفوف همبستگی طبقاتی- قرارمی گیرد وباین ترتیب دست آوردهای اندک و ناپایدار سالیان اخیرفعالین کارگری یک به یک درمعرض تاراج این بیماری مزمن وجان سخت قرارمی گیرد.هیچ چیزمضحک ترازتهاجم فرقه گرائی تحت پوشش مقابله با فرقه گرائی نیست! هرکس وهرچندنفری خود را ضدفرقه دیگری اعلام می کند واساسا هویت یابی درضدیت بافرقه های رقیب تعریف می شود.اما غافل ازاین واقعیت که نحوه اعلام موجودیت و چگونگی مبارزه بافرقه گرائی خود عین فرقه گرائی و تجلی عریان آن است.چرا که نه باهدف  وجهت تبدیل صفوف پرولتاریای پراکنده به یک طبقه ازطریق مبارزه مشترک برای مطالبات فراگیر وهم اکنون موجود و تقویت روند همگرائی وپیشروی براین بستر، بلکه درجهت تکه پاره کردن هرچه بیشترآن ودعوت دیگران به تجمع حول یافته های خود است. گوئی که حریم پرولتاریا منطقه قرق شده توسط این یا آن فرقه است که هیچ "تازه واردی" حق ورودبه آن را ندارد.هویت یابی برمنبای دست یابی به سراب خلوص ویکدستی وبربسترحذف وتصفیه و تقسیم شدن متوالی صورت می گیرد ونه برمنبای متصل کردن بخش های پراکنده وهمسوئی حول اشتراکات پایه ای، ضمن درنظرگرفتن اختلافات ومبارزه نظری-سیاسی حول آنها. هدف فصل کردن است ونه وصل کردن. نه فقط رنگی ازدرد پراکندگی پرولتاریا برچهره اشان دیده نمی شود،بلکه خود ازعوامل مولدآن بشمارمی آیند. گوئی که حامل ژن منفی تجزیه بی انتها ومخمرآن هستند. بهمین دلیل است که فرقه های جداشده وظاهرایکدست گشته نیزهنوزدمی نیاسوده دچارسرنوشت مشابهی میشوند. بهمین دلیل فرقه گرائی راباید ازآفت های مهم ودرونی مبارزه طبقاتی پرولتاریا برای تبدیل شدن به یک طبقه فرارونده دانست که بخصوص ایجاد رابطه متقابل وسازنده بین فعالین کاری  وبدنه کارگری را هدف قرارداده است .آری فرقه گرائی ازآن نوع ویروس های مسری است که به هزاررنگ و رخسار درمی آید. متأسفانه این بیماری از بیماری های ویژه چپ وفعالین کارگری است و هیچ جریانی هم ازابتلاء به آن مصون نمی باشد.وراهی هم جز شناخت درون مایه اصلی آن ومبارزه هوشیارانه ودایمی علیه آن ودرهمه اشکالش وتوسط همه فعالین نیست. بنابراین چاره ای جزشناخت و افشاء آن درپایه ترین واساسی ترین وجوه هستی شناسانه اش نیست،تا نتواند این چنین آسان سمومات خویش را درجلوه های گوناگون وفریبنده وارد اندام پرولتاریا کند. ازهمین روتأکید برفراگیربودن این بیماری بویژه در رفتاروعملکرد نیروهای چپ وفعالین نزدیک به آن وتلاش برای شفاف کردن مختصات اصلی وریشه ای آن صرفنظر ازمصادیقش، مورد توجه این نوشته است. بهمین دلیل مخاطبین این نوشته را نیزنه انتقاد ویادفاع از این یا آن جریان خاص دربرابراین یاآن جریان خاص دیگر، بلکه جلب توجه کل فعالین ونیروهای چپ و درمیان کارگران نسبت به خطراین ویروس جان سخت  تشکیل می دهد. هدف شفاف ترکردن شاخص ها ومعیارهائی است که ما را درکشف وشناسائی این ویروس هزارچهره یاری رساند:اگربپذیریم که تفرقه وپراکندگی بزرگ ترین مشکل پرولتاریا و نقظه ضعف اصلی آن دربرابرتبدیل شدن به یک طبقه ودست یابی به کنش های سراسری و برآمده ازمنافع مشترک وواقعی است،واگرباورداریم که ایجاد تفرقه و تشتت در صفوف آن قوی ترین ضامن تداوم سلطه بورژوازی بر مزدوحقوق بگیران است،آنگاه باید تصدیق کنیم که فرقه گرائی به مثابه بیماری وآفت درونی همبستگی کارگران وبه مثابه یکی از مظاهر بارز تفرقه وتفرقه افکنی؛ باعتبارعملکردش خواسته وناخواسته متحد بورژوازی دردرون طبقه وبه مثابه بخش درونی شده ای از مناسبات آن درمیان استثمارشدگان است.دراین صورت به اهمیت مبارزه برای ریشه کردن ویروس این بیماری که دروجودهمه امان پرسه می زند و به باز آفرینی خود مشغول است بیشترپی خواهیم برد.واین کارنیزجزبا شناخت ماهیت و درون مایه اصلی آن ومبارزه دایمی با آن درهرشکل و شمایلش و نیزمستثنانکردن خودمان ممکن نیست. قبل ازادامه آن، خوبست دراینجا  نگاهی به آخرین فرازازتهاجم این ویروس بیافکنیم:

برمبنای گزارشات انتشاریافته*1 بحران این باردامنگیر"شورای همکاری تشکلهاوفعالین کارگری" شده است."کمیته پیگیری اتحاد تشکل های آزاد کارگری درایران"،ظاهرا دراعتراض به همکاری "کمیته هم آهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" با "کانون مدافعان حقوق کارگر"  اتمام حجت کرده است که اگربه چنین سیاستی ادامه دهد ازشورای همکاری ... جداخواهد شد. چرا که بزعم وی کانون نماینده رفرمیسم و سوسیال لیبرالیسم تلقی می شود ودارای منشور ارتجاعی است وکمیته هم آهنگی هم با چرخش به راست و تمایل به همکاری با آنها باید تکلیف خود را درانتخاب بین کمیته پیگیری و کانون روشن سازد.والبته درکناراین مساله ،به بی توجهی کمیته هم آهنگی نسبت به دیگر پیشنهادات این کمیته نظیر آکسیون هفت تپه و موارد دیگرنیزاشاره کرده است. البته این نوشته بهیچ وجه درمقام قضاوت حول صحت وسقم این ادعاها نیست.همه میدانیم که ازاین نوع اشکالات فراون داریم که می توان وباید به طرح وتلاش برای حل آنها همت گذاشت. اما مساله برسرفراافکنی وظیفه اساسی مقابله با تفرفه و تفرقه افکنی درصفوف طبقه کارگر،به بهانه این نوع دشواری های عموما موجوداست.

همانطورکه مشاهده می کنید این باربیماری دامن شورای هماهنگی تشکل ها یعنی همان نهادی را می گیرد که قراربوده به عنوان نوشدارو مرهمی برای بیماری تفرقه و پراکندگی و تقویت  هماهنگی بین جریانات گوناگون باشد(والبته درطی دوسال حیات خود نتوانست نقش درخوری درانجام این وظیفه داشته باشد.)

درتب نوبه قبلی دیدیم که دروراء آنتاگونیستی کردن مناقشات حول دوقطب مبارزات جاری و مبارزه برای لغو کارمزدی و ایدئولوژیک کردن کل این مناقشه، طرفین منازعه جدائی  را بر مبارزه مشترک برای تقویت همگرائی درصفوف طبقه ترجیح دادند. دعوا بنام پرولتاریا وبنام وی صورت گرفت،بدون آنکه کوچکترین دخالتی درآن داشته باشد. وحاصلی هم جزتفرقه وپراکندگی بیشتر و ایجاد فضای سوء اعتماد وبدبینی درمیان فعالین نداشت. همه این ها به بهای نادیده گرفته شدن منافع عمومی طبقه بود.منطق همکاری و مبارزه مشترک بربسترمطالبات جاری و فراروی ازآن و درکنارش انجام مبارزه نظری وسیاسی زنده علیه آنچه که انحراف و نادرست می دانیم ، جای خود را به فرایند تقسیم وبازتقسیم داد.غافل ازآنکه مدینه فاضله ای بنام خلوص ویکدستی وجود ندارد و این شتردیریا زود در مقابل درب خانه آنها نیز زانوخواهد زد. *2

ریشه این بیماری هزارچهره  وموذی را باید درچه چیز جستجو کرد؟

اینکه هر فرد و یا چند نفری درعالم تخیلات خود را نماینده پرولتاریا و معادل آن بشمارمی آورند و سپس این پندار خود را واقعی می انگارند.برهمین اساس هرفرقه وهرجریانی  شروع به ردیف کردن و لیست کردن بیماری وانحرافات موجود درسیمای لیست حریف خود می کند. بدیهی است که مطابق معمول محورعالم ازمرکزگرایشی که خودوی آن را نمایندگی می کند میگذرد.همانطورکه مشهوداست  مبنای این گونه پراتیک و داوری ازهمان نخستین گام برپایه تفرقه وپیش فرض داشتن خود به عنوان مظهرحقیقت مطلق ونماینده راستین ودرعین حال قطعی پرولتاریا، وتلقی حریف به مثابه تجسم شر ونفوذی

 

قبلی

برگشت

بعدی