ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

نخستين گام در نيل به حقوق انساني است. ‌ ‌نكته‌ي ديگر در حقوق‌بشر اين‌كه حقوق‌بشر نه به صفت مسيحي، نه شرقي، نه غربي، نه اسلامي متصف است، همه‌ي كساني كه در جهان زندگي مي‌كنند به حقوق‌بشر متوسل مي‌شوند. انديشه‌ي حقوق‌بشر مبتني بر تصويري از انسان است كه در فلسفه‌اي كه در آن انسان نهاد است، پا گرفته است. كانت مي‌گويد: "رفتار تو بايد چنان باشد كه هر انساني را هدف آن بپنداري، نه واسطه و وسيله." ‌ ‌

ين انسان با مفهوم‌هاي درست و نادرست، بخردانه و نابخردانه، خوشايند و ناخوشايند سمت‌گيري مي‌كند، انسان امروز به‌خود حقمي‌دهد كه چنين حقي داشته باشد. ‌ ‌

بايد نظمي ايجادكرد تا در آن كسي شكنجه نشود، كسي به‌خاطر دگرانديشي و اظهارنظر و نوشتار بازداشت نشود. ‌ ‌

آيا توجيهي داريم كه ملتي 150 سال براي آزادي مبارزه‌كند و قرباني بدهد و امروز هم همچنان بحث روزش آزادي و حقوق‌بشر باشد؟ آيا در واپس‌گرايي نفي حقوق‌بشر را نمي‌توان ديد؟ بايد انديشيد، از خواب گران برخاست كه در واپس‌گرايي، نه آزادگان و انسان‌دوستان بلكه خودكامگان خون‌ريز انتظار ما را مي‌كشند. تا وقت هست بايد به‌خود آييم و از متهم‌كردن يكديگر دست بكشيم.

 به‌هوش باشيم كه پشت‌سر ما امثال اسكندر، هارون‌الرشيد، سلطان محمود، چنگيز مغول، صدام، ناصرالدين شاه و محمد‌علي‌شاه ايستاده‌اند. اگر هوشيار نباشيم هرآن ممكن است آنان زندگي از سر گيرند ولي اين‌بار با توپ و تانك و بمب شيميايي به جان‌مان خواهند افتاد؛ همچون كشتارهاي سردشت، بانه، كرمانشاه، ايلام و آبادان در اثر بمباران‌هاي شيميايي صدام. رودكي مي‌فرمايد:

"هركه ناموخت از گذشت روزگار

هـيچ نامـوزد ز هـيچ آموزگـار"

حقوق‌بشر پاسخي است به دردهايي كه معناي مطلقي دارند و مقيد به فرهنگ خاصي نيستند.

بمباران حلبچه، بمباران شيميايي سردشت، كرمانشاه و ايلام و ... و كشتار انسان‌هاي بي‌گناه نسل‌كشي بود. قتل‌عام، قتل‌عام است و شكنجه، شكنجه است.

حقوق‌بشر پاسخ به اين دردهاست. آيا انديشيده‌ايد اگر آناني كه در جهان شكنجه شده‌اند، حقيقت انساني آن‌ها پايمال شده است، لب‌هايشان را دوخته‌اند و كتاب‌هايشان سوزانده شده است از سرتاسر جهان گرد هم آيند و گفت‌وگوي تمدن‌ها را درباره‌ي حقوق‌بشر پيش برند، چه پاسخ محكمي به همه‌ي جلوه‌هاي حقوق‌بشر ساختگي دولت‌ها خواهد بود؟

يا اگـر همـه‌ي جنايت‌ها و ننگ‌هـاي تاريخـي خود را بازگـوكنيم، مي‌توانيم به تفاهم و همدلي برسيم تا اين‌كه عبرتي شود براي آيندگان تا جهاني را در اختيار آيندگان بگذاريم كه در آن چيزي براي افتخاركردن وجود داشته باشد. چه‌قدر پرارزش است، بيان شيخ محمد خياباني كه "ما اولاد قرن حاضريم، عاق قرن خود نخواهيم بود." ‌ ‌

انسان به آن ميزاني ارج دارد كه از دروغ و خشونت فاصله مي‌گيرد. جامعه‌ي خشن نمي‌تواند مدنيت استواري داشته باشد و لازمه‌ي برپايي جامعه‌ي مدني دعوت جامعه به روداري و پرهيز از خشونت و ايجاد تحول فرهنگي است كه جان‌مايه‌ي آن بازسازي وجدان ملي ايرانيان و شاد زيستن آن‌هاست.

اگر قرار باشد عصاره‌ي قانون‌اساسي يك كشور را در يك جمله بيان‌كنم، بر اين باورم كه ملت حق دارد شاد باشد، ملت شاد زنده است، آزادي ‌خواه، صلح‌دوست، نوآور و آفريننده است، شادي ملت در صلح است، در عدالت و آزادي است و استقلال در همبستگي همه‌ي ملت براي رهايي از تمام تجاوزها به حقوق آنان و در رفع نابرابري‌هاست، در فقرزدايي و توليد است، در فرهيختگي است، در امنيت است، در تندرستي و ورزيدگي است.‌

با اندوه، تاريخ ما تاريخ آمدوشد عصبيت‌هاست، از اين‌رو تاريخي غمگين است و ما غم‌زده هستيم. زندگي‌مان سخت است و با سخت‌ گرفتن بر خود و ديگران آن‌را سخت‌تر مي‌كنيم؛ سر در گريبان و گره بر جبين، بي‌آن‌كه فكور باشيم.

 اين منش با منش زندگي در جامعه‌ي مدني سازگار نيست، پشت‌كردن به امور همگاني و گريز به خلوت انس است، انساني كه در خلوت، احساس امنيت كند، انسان مدني نيست؛ بيمار است.! چنين انساني نقاب به‌چهره دارد، قانون‌شكن است، توجيه‌كار است، بنابر مصلحت خود هر ضابطه‌اي را زير پا مي‌گذارد.‌ ‌نوجواني كه ياد مي‌گيرد در خانه اين باشد و در مدرسه آن، انساني كه از كودكي در عمل، نقاب به چهره زدن را تعليم مي‌گيرد و در برابر پدرِ سخت‌گيري كه عقده‌هاي خود را با شلاق بر پيكر او خاليمي‌كند، نقش بازي مي‌كند، به معلم دروغ مي‌گويد، در حرف از او تبعيت‌كرده و در دل او را دشنام مي‌دهد، انساني كه مي‌خواهد بدود، بخندد، شادي‌كند اما عرصه‌اي فراهم نيست، گفتن ممنوع، نوشتن ممنوع، شادي ممنوع، خنديدن ممنوع است، ممنوع هم نباشد سبك‌ سري تلقي مي‌شود، اين انسان آن ‌قدر نقش بازي مي‌كند تا با نقش خود يكـي شود و اين بازيگر بالاخـره در اجتماع به ‌نوعـي يا وسيله‌اي راه خود را باز مي‌كند ولي همواره موجودي ناراحت خواهد بود؛ چه‌بسا موعظه‌ي نوع‌دوستي مي‌كند ولي نخواهد توانست راحتي ديگران را تحمل‌كند. چنين انساني شهروندي مسؤول نخواهد شد، خلاقيتي نخواهد داشت، ميدان و امكان رشد جمعي را فراهم نخواهدكرد، سخت‌گير خواهد شد، قانون وضع مي‌كند اما خود قانون ‌شكن خواهد بود، توطئه‌گر خواهد شد و در توهم توطئه زندگي خواهدكرد، رشوه خواهدگرفت، به دستگاهي كه در آن خدمت مي‌كند نيز خيانت خواهدكرد.

مهم‌ترين سازندگان جامعه‌ي مدني مربيان هستند؛ مادر، پدر و مديران، آموزگاري كه با كودك با خشونت سخن نمي‌گويد و بر شاگرد آسان مي‌گيرد، به او مي‌آموزاند خودش باشد، بگذارد ديگران نيز خودشان باشند، او را از دروغ گفتن و نقش بازي‌كردن (حتي اگر به‌بهاي از دست دادن بسياري امتيازها تمام شود) منع مي‌كند، به او مي‌آموزاند زيبايي را دوست بدارد، زياده‌خواه نباشد، اجازه‌دهد تا همه از سر سفره به يكسان سير برخيزند، به او مي‌آموزاند كه بپرسد، انتقاد و اعتراض كند، به بي‌عدالتي و ستم به‌عنوان امري طبيعي ننگرد، به او ياد مي‌دهد كه اين خاك و آب از آن او نيز هست، خليج‌فارسش، خليج‌فارس است نه خليج، به او مي‌آموزد كه نبايد اين كشور به‌دست بيگانگان بيفتد و ياد مي‌دهد كه تمام هم‌ميهنانش از فارس، كُرد، آذري، عرب، تركمن، بلوچ و غيره بـا هـر انديشه‌اي حق استفاده‌ي برابر از نعمت‌هاي وطن را دارند و كسي را بر ديگري برتري نيست و اگر ميهن سامان درستي داشت، مي‌توانست همه‌ي انتظارهاي او را برآورد.

حاصل آن‌كه جامعه بايد چنان باشد كه ركن آن را اجتماع زنان و مردان با حقوق برابر و به‌دور از تبعيض‌ها تشكيل دهند. در جامعه‌اي كه در آن رابطه‌اي برابر و به‌دور از هرگونه سلطه‌پذيري، براساس منافع ملي با جهان برقرار است، مي‌توان گفت امكان گسترش دموكراسي، عدالت و توسعه‌ي متوازن فراهم است.

به‌جاي سردادن شعارهاي بي‌درون‌مايه و توسل به نظريه‌ي توطئه و بگير و ببندهاي دگرانديشان به اتهام‌هاي گوناگون‌، بايد آستين‌ها را بالا زد و كاركرد تا جامعه سامان درستي يابد، بايد شهامت پيش‌رفتن داشت و در اين روزگار اين شهامت بيش از هر چيز از جنس خودباوري ملي و شهامت مدني و برخاسته از رسالت عدالت‌خواهي و ايراني‌بودنمان است. دولت‌ها و حاكميت‌ها بايد از اين گرايش كه هر مسأله‌اي را به مسأله‌ي بودن يا نبودن خود تبديل‌كنند، دست بكشند. بدون ايجاد تحولي بنيادين در سياست‌ها و ساختارها، جامعه‌ي مدني به‌وجود نخواهد آمد. در اين تعامل مسالمت‌آميز، بايد به‌دور از خشونت، همواره بر اجراي حقوق ملت پاي فشرد و خواست علني‌بودن و رجوع به رأي مردم بدون هر گونه مانعي به‌عنوان ميزان اصلي، در شرايطي آزاد را طلب‌كرد، تا ما هم بگوييم ملتي هستيم داراي حقوق و با حق بهره‌مندي برابر از نعمت‌هاي خانه‌ي مادريمان.با كلامي از گاندي سخنم را به پايان مي‌برم اميد كه درس‌آموزمان باشد:

 "از گناه تنفر داشته باش، نه از گناهكار." ‌ ‌

 

قبلی

برگشت

بعدی