اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
محمد مدیر شانه چی درگذشت نشریه انقلاب اسلامی در هجرت آقای محمد مدیر شانه چی مبارز بنام و دیرینه نهضت ملی ایران درتاریخ پنجشنبه بیست و هشتم آذرماه 1387 در مشهد برحمت ایزدی پیوست.. شانه چی در گفتگو با «تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران» در مارس 1383 می گوید: من متولد 1301 درمشهد و در خانواده ای نسبتاً متوسط ومذهبی بدنیا آمده ام و بستگان من مذهبی بودند. ... پدر بزرگ من که پدر پدر من باشد، ملا غلام رضای شالچی که پدر ایشان، جد اعلای من که از موبدان زرتشتی بود، در کرمان ظاهراً به قراری که مادر بزرگم نقل میکرد، ایشان خواب می بیند و میآید مشهد و مسلمان می شود و در آنجا می ماند و نوه ی ایشان بنام ملا غلامرضا شالباف کرمانی معروف است که از دوستان بسیار نزدیک میرزا رضای کرمانی بود. در یک سفری که ناصرالدین شاه به مشهد میآید، عموی پدر من را میکشد و پدر بزرگ من فرار می کند که پدر پدرم باشد. او مدتها متواری بوده تا بعد از کشته شدن ناصر الدین شاه، بر می گردد می آید. و پدر من هم جزو مبارزینی بوده که در باصطلاح انقلاب مشروطه، رل بسیار مهمی داشته، من همچون در این خانواده بودم.» پدرش در جریان کشف حجاب که منجر به قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد در سال 1314 شد، به مبارزه برخاست. آن زمان، خانه اشان محل رفت و آمد مردم و بیشتر روحانیون از جمله آقا شیخ محمد تقی بهلول، سخنران معروف واقعه مسجد گوهر شاد بود و شانه چی نظر پدرش را که روحانی نبود، در آن دوران، اینگونه بیان می کند: « و اما راجع به جریان مسجد گوهر شاد، پدر من مرد آگاهی بود، نه بر مبنای تعصب شدید مذهبی. البته مذهب در آن دخیل بود .. وقتی که رضا خان می خواست کشف حجاب بکند، ایشان می گفت کشف حجاب کردن به اینصورت درست نیست. باید مردم آگاه بشوند و با طیب خاطر و میل خودشان کشف حجاب کنند، نه اینکه به زور، چادر از سر مردم بردارند و مردم را بی حجاب کنند. این کار درستی نیست و ما باید مبارزه کنیم و نگذاریم اینکار بشود. اگر بنا شود دیکتاتوری در ایران پا بگیرد، همه کارهای ما معلوم نیست درست از آب در بیاید. ...» او در در ادامه خاطراتش، و آغاز مبارزات سیاسی اش در اوائل دهه بیست را اینگونه شرح می کند:« من آن زمان با حزب توده مخالف بودم و در عین حا لی که آن زمان اغلب روشنفکرهای ما در حزب توده بودند، من هم بعلت اینکه یک مقدار عقاید مذهبی ام با عقاید ماتریالیستی آنها نمی خواند، ولی عمده اش این نبود. عمده اش این بود که من می گفتم اگر ما تا حالا زیر سیطره نفوذ انگلستان بودیم دلیلی ندارد که الان بیائیم برویم در حزب توده که حزب توده را مسلم و با قسم حضرت عباس شوروی ها دارند نظارت می کنند. ما چرا از چاه در بیائیم توی چاله و از چاله در بیائیم توی چاه بیافتیم، اصلا دلیل نداریم. ما می خواهیم مستقل و آزاد باشیم و من با حزب توده به این دلیل مخالف بودم و من عضو کانون نشر حقایق اسلامی بودم که به رهبری استاد محمد تقی شریعتی تأسیس شده بود.» کانون نشر حقایق اسلامی در دوران ملی شدن صنعت نفت ایران برهبری دکتر مصدق فعالیت بسزائی داشت و در خدمت نهضت ملی ایران قرار گرفت. شادروان شانه چی بعد 30 تیر 1331 از مشهد به تهران مهاجرت می کند و مبارزات خود را ادامه می دهد و خود در باره دکتر مصدق می گوید: « از دوستان و پیروان راه مصدق بودیم. و الان هم من افتخار می کنم به وجود مصدق که مصدق، مرد بسیار روشن و آگاهی بود. و اگر مردم ما آن زمان واقعا می فهمیدند و مرحوم دکتر مصدق می ماند، ما این شرایط و وضعی که الان داریم و این نابسامانی که الان داریم، مسلمآ ما نداشته بودیم. چون مرحوم دکتر مصدق مردی بسیار روشن، بسیار آگاه، و بسیار عمیق فکر میکرد و به وطنش علاقه مند بود، به مردمش علاقه مند بود، مملکت را می خواست ترقی بدهد، ارتقاء بدهد، از جهت اقتصادی واز هرجهت...» شانه چی در باره کاشانی و خمینی براین نظر است: « ما در آن کودتای 28 مرداد، آقای کاشانی را مقصر می دانیم. همچنانی که سایر علمایی که همکاری داشتند، ما آنها را مقصر می دانیم. همین آقای خمینی، این علمای قشری ناآگاه اگر نخواسته باشیم بگوئیم که اینها قصد خیانت داشتند، عمل شان بیشتر از یک خائن بما ضربه میزند. نتیجه عمل آقای کاشانی که اگر فرض کنیم که خائن نبوده و نتیجه ی عمل آقای خمینی اگر فرض کنیم که ایشان خائن نیستند، که بعقیده من خیانت نمی خواهد بکند، ولی ناآگاهی و حماقت آقای خمینی بقدری بما ضربه زده که یک دشمن دانا نمی توانست این مقدار بما ضربه بزند. اگر تمام نیرویش را شوروی و آمریکا متمرکز می کردند برای کوبیدن ما، این مقداری که آقای خمینی اسلام را کوبید، نمی توانستند بکوبند.» پس از کودتای آمریکائی – انگلیسی 28 مرداد 1332 او به زندگی مخفی و نیمه مخفی روی آورد و در نهضت مقاومت ملی به فعالیت ادامه داد. در دوران تجدید فعالیت جبهه ملی سالهای 1339 تا 1341، او در این جبهه، به فعالیت پرداخت. شانه چی می گوید مدتی مسئول کمیته ی بازار جبهه ملی بوده است. در بهمن ماه 1341 وی را مانند بیشتر سران و فعالین جبهه ملی به زندان انداختند. وی در این مورد می گوید: «در آن زمان اول که ما را گرفتند، زندان قزل قلعه بودیم .... در حدود چهار ماه، سه ماه و خرده ای، چهار ماه من در زندان قزل قلعه بودم، به اتفاق آقای طالقانی و یک عده دیگر. آقای طالقانی هم آنجا بودند و یک عده ای از سران جبهه ملی آنجا بودند. مثل داریوش فروهر بود، دکتر سنجابی بود و چند نفر دیگر بودند که من و محمد حنیف نژاد، عباس شیبانی و حاج محمود مانیان، ما چهار نفر را باهم آوردند توی یک ماشین ما را سوار کردند آوردند زندان شهر بانی و یک شب زندان شهر بانی بودیم و بعد ما را تحویل زندان قصر دادند ...». از آن پس تا انقلاب بهمن 1357 او بارها توسط رژیم کودتا بازداشت شد. وی پس از خرداد 42 از خمینی حمایت کرد. در باره کمک بازار به خمینی اظهار داشت: « در حد اعلا، بازاری ها، به آقای خمینی کمک مالی کردند. هیچ قشر و گروه و جمعیتی نبود که به آقای خمینی کمک نکرده باشد... ، آقای خمینی در تمام مدتی هم که نبودند، پول بوسیله برادرشان آقای پسندیده که برادر بزرگ آقای خمینی است و مرد بسیار روشن و آگاهی است که با آقای خمینی اختلاف نظر دارد و ایشان از طرفداران جدی آقای دکتر بنی صدر است و با بنی صدر دوست و رفیق و طرفدار بنی صدر بود و الان هم هست. بوسیله برادرشان و بوسیله دوستانشان پول داده می شد. هر مقداری که احتیاج داشت، به هر عنوانی که بود .... ، جالب اینجا است که این مردمی که بهترین کمک ها را می کردند، آقای خمینی کشت که منجمله دستمالچی بود. دستمالچی کمک های بسیار شایانی به آقای خمینی کرد و دیگران و همه کسانیکه به آقای خمینی کمک کردند که منجمله خود من بودم. چه کمک مادی چه کمک معنوی، چه تبلیغ برای ایشان چه پخش اعلامیه ها ی شان، تمام اینکارها بوسیله ماها انجام می شد.» بهنگام انقلاب 57 شانه چی می گوید: مسئول دفتر مرحوم طالقانی بوده است. و نیز، شانه چی در باره اعدام های، روزهای اول انقلاب |