اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
می گوید:« والله اولین اعدام هایی که شد، من یادم هست، 25 نفر را آوردند. حدود چهار ساعت این 25 نفر را محکوم به اعدام کرده بودند. چشمایشان را بسته بودند در میدان اعدام، یعنی همان دبیرستان رفاه......، بعد از چهار ساعت معطلی، بعد یک نفری آمد. من نمی دانم او از کجا آمد. شاید از پیش آقای خمینی آمد.... او گفت که 21 نفر از اینها را ببرید به زندانهایشان و چهار نفرشان، امشب باید اعدام بشوند. که چهار نفر نصیری، رحیمی، خسرو داد و ناجی بود. این چهار نفر را بردند بالا. یک نفر آمد احکامی که برای اینها صادر شده بود، احکامشان را خواند و بعد در آنجا من بودم آقای رضائی (خلیل رضایی پدر رضاییها از مجاهدن خلق) بود، آقای حاج غفار آلادپوش بود و آقای آهنگران. که من دخترم را کشته بودند، از آقای رضائی چهارتا اولادش را کشته بودند و آقای آلادپوش سه تا از بچه هایش یا دوتا از بچه هایش را کشته بودند و آقای آهنگران یک چیزی داشت مقدمش پیش وندی م داشت چی چی آهنگران. ایشان هم سه تا بچه اش را کشته بودند. ما آنجا آمدیم. آنجا گفتند که خوب شماها اولائید که میتوانید قصاص کنید! من گفتم من قصاص نمی کنم و الان هم دارم می گویم من الان این قاتل بچه هایم را هم الان بیاورند،( منظور جنایتکاران نظام ولایت مطلقه فقیه که سه فرزند دیگرش را کشتند ) من الان از آنها می گذرم. واقعا قصاص نمی کنم. چون کشتن درد را دوا نمیکند. من بجای اینکه بکشم، اگر قابل هدایت باشد، می گویم آقا این را تربیتش کنید برود جبران کمبود بچه من را بکند. اگر من این را کشتم دوتا کمبود داریم. ولی الان بچه من نیست. اگر این را درست تربیتش کردم، خودش که کار می کند هیچی، بگوئیم آقا یک قدری هم بیشتر کار کن که کمبود بچه من را هم تو اقلا جبران کرده باشی. ولی وقتی من او را کشتم، چه نتیجه ای می برم ؟ ...» « من در محاکماتشان هم اغلب بودم. آن محاکمات اولیه، محاکمات اولیه که می شد، اغلب من در محاکماتشان هم بودم ولی دقیقا یادم نیست که محاکماتی که می کردند، آنهائی که می گفتند البته محاکمات را خیلی کوتاه جواب می دادند. چون آنها خودشان هیچ احتمالی که بکشند نمی دادند که کشتن و این حرفها باشد. و خود ما هم این احتمال را نمی دادیم که اینجوری باشد و هیچکس هم راضی نبود. من خیلی ناراحت بودم که چرا می کشید؟. باید اینها آبروریزی بشود. کسیکه آمده یک عمر جنایت کرده، آبرویش را باید ببریم. باید بیاید اعتراف کند از کجا دستور می گرفته؟ کی تحریکش می کرده؟، کی پول می داده؟، اینها را باید ما این مطالب را از آنها بگیریم. از آنها بکشیم. الان من اعتقادم همین است. در پاسخ به این پرسش که « آیا بنی صدر هم در مدرسه رفاه بود؟ » شانه چی می گوید: « نخیر، بنی صدر ابداً اینجور جاها نبود. علت موفقیت بنی صدر همین کاری بود که کرد . آقای بنی صدر وقتی از اروپا آمد ایران بعد از انقلاب، هیچ پستی را قبول نکرد... و راه افتاد در کوچه و پس کوچه های تهران و خیابانهای تهران و شهرستانها و محلات و دهات در تمام شهرستانهای بزرگ و کوچک ایران رفت سخنرانی کرد... این نتیجه شد که تمام ملت ایران بنی صدر را شناختند. و علت اینکه بنی صدر انتخاب شد این بود. نه اینکه آقای خمینی گفت به این رأی بدهید. آقای خمینی نگفت به این رأی بدهید.» فرزندان مبارز وی که در دو نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند:
ا - زهره مدير شانه چي، دانشجوي سال دوم علوم قضائي، زنداني سياسي رژيم سلطنتي، عضو سازمان چريک هاي فدائي خلق، در برخورد مسلحانه با مأموران ساواک به تاريخ ارديبهشت 1354 جان باخت. ب: حسين مدير شانه چي، دانشجوي سال دوم علوم آزمايشگاهي و پتروشيمي در تاريخ آبان 1360 در حمله شبانه پاسداران انقلاب اسلامي، با آرپي جي به خانه مسکوني اش به خاک و خون غلطيد.
ج_ محسن مدير شانه چي، فارغ التحصيل علوم آزمايشگاهي، زنداني سرشناس رژيم سلطنتي، از رهبران سازمان چريک هاي فدائي خلق (اقليت) در تاريخ 29 آذر به هنگام خروج از خانه تيمي از پشت سر با مسلسل پاسداران انقلاب اسلامي از پاي درآمد.
د- شهره مدير شانه چي، دانشجوي سال اول علوم رياضي در اوايل دي ماه 1360 در خيابان بازداشت و در اواخر بهمن 1360 در زندان اوين تيرباران شد.
حاجی شانه چی می گفت:« از شاه و خمینی، هیچ کینه ای بدل نگرفتم. ولی آنها با خودکامگی باعث از بین رفتن استعدادهای جوان و فعال ایران زمین شدند». بسياري از روحانيان که در نظام کنونی، همچنان به فساد، جنایت و خیانت، کارشان را ادامه می دهند « مهمان ماه و سال آقاي شانه چي بودند. بويژه سيدعلي خامنه اي که هر سال دو ماه محرم و صفر و همچنين ماه رمضان را که براي روضه خواني از مشهد به تهران مي رفت، ميهمان آقاي شانه چي بود.» بعد از کودتای 60 بر ضد اولین رئیس جمهور مردم ایران، زنده یاد شانه چی از ایران خارج و بیش از دو دهه در پاریس اقامت گزید. در ایران، خانه، همان خانه ای که در زمان شاه، مأمن و اقامتگاه امثال خامنه ای و دیگر مبارزان مسلمان وغیر مسلمان بود و او و همسر وخانواده اش از آنها هفته ها وگاه ماهها پذیرایی میکردند، باضافه دیگر اموال منقول وغیر منقول او را مصادره کردند و پاسداران تباهی، در آن خانه سکونت گزیدند و با جعل سند، اقلا 5 دست خانه اش را خرید و فروش کردند. او اما در تبعید در عین تنگدستی ولی با بزرگی طبع، به جمع مبارزان پیوست. او در یک اطاق کوچک، در یک ساختمان 5 -6 طبقه در منطقه ای از پاریس، زندگی تبعیدی خود را می گذراند. بیشتر دگر اندیشان مبارز به ملاقات وی می رفتند و تا بعد از نیمه شب می نشستند و حاجی شانه چی با خوش روئی، وخوش صحبتی و بذله گویی، از آنها پذیرائی می کرد. خاطرات شیرینی از او نزد دوستان ویاران تبعیدی او بیادگار مانده است. دراین اطاق محقر، دوستان ویاران او با او همدم وهم صحبت می شدند. در واپسین سالهای عمر خود، پس از دو دهه زندگی افتخار آمیز در تبعید و وفای عهد با استقلال ایران و آزادی مردم ایران، در کهولت، به ایران باز گشت و در تهران وسپس مشهد، سکنی گزید. سرانجام، در روز پنجشنبه،28 آذرماه 1387، چشم از جهان پوشید. روانش شاد باد. علم بهتر است یا ثروت و یا ... ؟ رای مجلس به صادق محصولی ثابت کرد که " ثروت باد آورده" از" علم باد آورده" بهتر است ماه منیر اصانلو صادق محصولی کیست؟ صادق محصولی در سال ۱۳۳۸ در شهر ارومیه متولد شد. بعد از قبولی در دانشگاه علم و صنعت به تهران رفت و تا سال ۱۳۵۹ به ارومیه بازنگشت. در سال ۱۳۵۹ بنا به توصیهی آیتالله مهدوی کنی، وزیر کشور وقت، به همراه همشاگردیها و دوستان صمیمیاش، محمود احمدینژاد و برادران هاشمی ثمره، و به منظور جلوگیری از |