اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
برقراری روابط حسنه بين دو کشور و حل مسئله کُرد يکبار برای هميشه.» (۷) خوب است يکبار ديگر فراز آخر سخن او را بخوانيم: "حل مساله کرد يکبار برای هميشه!" اصلاً مشکل نيست که متوجه شويم که حل مسئله کرد يکبار برای هميشه، معنايش چيست؟ اين راه حل چيزی جز سرکوب و کشتار نمی توانست باشد. زيرا صدام اگر قرار بود مساله کردستان را از طريق مسالمت آميز حل کند لاز م بود با موضوع خودمختاری کردها که خواست طالبانی و بارزانی می بود کنار آيد واحتياجی به همکاری با بختيار نداشت. آری، اين راه حل يکبار برای هميشه، همان راه حلی بود که صدام بعد از پايان جنگ با ايران به آن دست زد و پس از بمباران شيميايی حلبچه و سياست ارعابی سنگين به ويران کردن بيش از ۸۰۰ دهکده پرداخت و از اين طريق بسياری از کردها را به سمت به جنوب کوچ داد. آقای بختيار نيز می دانست که حتی افراطی ترين حزب کردستان، يعنی حزب کومله، نيز طالب خودمختاری بود و بنا براين برای حل مسئله کردهای ايرانی و پذيرفتن خودمختاری احتياجی به موافقت با صدام و امضای موافقتنامه نبود. خلاصه اينکه وقتی بختيار می گويد می خواهد مسئله کردها را در همکاری با صدام و به نحو يکبار برای هميشه حل کند، معنايی جر اتخاذ راه حلهای خشونت آميز و کشتار کردها نمی توانست داشته باشد. شرط ديگری که آقای بختيار با سياسی بازی، بسيار مبهم اعلام کرده بود، يعنی بندی که از برقراری روابط دوستانه بين دو همسايه حکايت می کرد، نشان دهنده قيمتی است که او در برابر حمايتی که صدام از او می کرد، بايد می پرداخت. در باره اين شرط که از حسنه کردن روابط بين دو کشور همسايه سخن گفته شده بود بايد ديد منظور از برقراری روابط حسنه از ديد صدام حسينی که در آن زمان در موقعيتی برتر قرار داشت و می توانست شرايط را به بختيار ديکته کند، چه بود؟ يعنی از ديد صدامی که در تلويزيون آشکارا قرارداد الجزيره را پاره کرده بود. علاوه بر اين، شورای فرماندهی عراق، که در واقع کسی جز خود صدام نبود، نيز ۳ شرط، که در واقع حکم تسليم سرزمينهايی از وطن به متجاوزان بود، را پيش شرط پايان بخشيدن به جنگ کرده بود. بختيار در حالی که منابع مالی، تبليغاتی و نظامی اش کاملاً از طرف صدام حسين است، در چه موقعيتی برای تعيين شرط برای صدام است؟ او در چه موقعيت مستحکمی بود که بتواند از آن موضع با صدام وارد مذاکره شود؟ و اصلا ايجاد روابط دوستانه، بدون پذيرفتن شروط عراق، چگونه امکان وجود پيدا می کرد؟ ۱۱. دوره پشيمانی بختيار از زمانی که بر او مسلم شد صدام در حمله نظامی شکست خورده است، سعی کرد تا حدی که لطمهای به کمک های مالی صدام به وی و گروهش وارد نشود، ميان خود و صدام فاصله بيندازد. به دليل مدارک و افشاگری های غير قابل انکاری که دال بر نقش او در تشويق صدام به حمله به ايران وجود داشت، بارها خود را ناچار ديد به گونه ای وانمود کند که مثلاً از مخالفان حمله عراق به ايران بوده است. برای مثال، در کتاب يکرنگی وی می گويد: «در بالا احساس شخصيم را توضيح دادم و گفتم که جنگی که توسط عراق آغاز شد نتيجه مستقيم تحريکات خمينی بود. حالا می گويم که چگونه من در حد امکاناتم کوشيدم که مانع بروز آن شوم. قبل از آغاز جنگ من با دولت عراق و نماينده آن دولت مذاکرات و گفتگوهايی داشتم. خود آنها با من تماس برقرار کردند. من مداوماً آنها را از جنگ عليه ايران برحذر داشتم. وقتی فضا برای آنان ديگر قابل تنفس نبود باز به آنها پيشنهاد کردم که خمينی را منزوی کنند و از اين راه وسائل سرنگونی اش را فراهم آورند. … از زمان جنگ طبعا روابط من با رهبران عراق قطع شده است بی آنکه به دشمنی گرائيده باشد.» (۸) البته از آنجا که دروغ را بدون تناقض نمی شود ساخت، وی فراموش می کند توضيح دهد که اگر مخالف حمله عراق به ايران بوده است، چرا در همان آغاز تجاوز صدام عليه کشورمان که همه نگاهها متوجه او و به ويژه روابط او با صدام و ديدارهای او از عراق شده بود، رسماً مخالفت خود را اعلام نکرد؟ آيا حتا همين امروز دوستانش می توانند مدرکی که دال بر مخالفت او با حمله عراق به ايران است، نشان دهند؟ اما تا بخواهيد مدارک در تشويق، همراهی و موافقت او با حمله عراق به ايران، همچنان که پاره ای از آنها در اين تحقيق آمده است، وجود دارد. بختيار چرا سفرهای مکرر خود را با هواپيمای خصوصی دولتی عراق، و به خصوص سفر به عراق را که همزمان با شروع جنگ و ناپديد شدنش در چهار روز اول جنگ بود، مدتها پنهان می کرد و بالاخره اين مطبوعات فرانسوی بودند که آنرا افشا کردند؟ مگر سعی در ممانعت از حمله عراق و کشتار هموطنان که عملی قهرمانانه و نه خائنانه می بود، نياز به پنهان کاری داشت؟ ديگر اينکه، سخنان خود وی صراحت دارد بر اين که او از طرح حمله اطلاع داشته است و اين نشان از اين دارد که او در حلقه محارم صدام بوده است. زيرا کسی که مدعی است با نقشه صدام مخالفت کرده است، لاجرم بايد پيشاپيش می دانسته است عراق قصد حمله به ايران را دارد. سئوال اول اينست که به چه علت صدام، با وجود نفرتی که از ايرانيان در دل داشت، يک ايرانی را در زمره محارم خود قرار داده بود؟ ديگر اينکه چگونه عِرق ملی وی، اگر می داشت، به او اجازه داد سکوت کند و نه تنها فرماندهان ارتش را از اين طرح آگاه نکند بلکه، بدتر، کودتای نوژه را تدارک کند و اسباب متلاشی شدن هرچه بيشتر ارتش را فراهم آورد! آيا نفرت او از رژيم آنقدر بود که حاضر شد وطن، ويران و کنام دشمن شود، فقط برای اينکه وی از آقای خمينی و ديگران انتقام گرفته باشد؟ تناقضی که در درون هر ناراستی ای وجود دارد و کم حافظگی دروغگو، موجب فراموشی می شود. او فراموش می کند و نمی گويد که چرا از دادن هواپيماهای سوپراتاندارهای فرانسوی به عراق برای حمله به ايران دفاع می کرد؟ و چرا به صدام رهنمودهای استراتژيک برای شکست ايران ارائه می داد؟ به اين گفته ها به نقل از مجله پاری مارچ توجه کنيد: «شاهپور بختيار در مصاحبه با مجله فرانسوی پاری ماچ در دفاع از قرض دادن هواپيماهای سوپراتاندار فرانسوی به عراق گفت: عراقيها به جای دون کيشوت بازی طی سه سال اخير که باعث کشته شدن هزاران ايرانی شدند که من محکوم می کنم، بهتر بود به ترمينال خارک حمله می کردند تا شاهرگ حياتی ايران راببرند.» (۹) متاسفانه جنايت رژيم در قتل وحشيانه وی، به آقای بختيار اجازه نداد تا به اعترافات داوطلبانه يکی از وزرای صدام، آقای حامد الجبوری، گوش کند که علناً اظهار کرد جورج براون، وزير خارجه دوران حزب کارگر انگلستان که مأموريتهای غير رسمی را بر عهده می گرفت در کنار شاهپور بختيار از مشوقان اصلی صدام برای حمله به ايران بودند. او همان کسی است که در روزهای پيش از نخست وزيری بختيار به ايران رفت و در مراجعت گفت: بختيار را به نخست وزيری رساندم. ۱۲. نقش دلارهای صدام در فعاليتهای بختيار چند سال بعد از ورود بختيار به فرانسه وافشاگريهای رسانه های فرانسوی در رابطه با سرازير شدن پول از سوی دولت صدام به جيب آقای بختيار، وی ناچار شد وجود چنين رابطه ای را بپذيرد هرچند هيچگاه وارد جزئيات آن نشد. برای مثال، وی در مصاحبه با راديو فرانسه اعتراف کرد که: «عراقيها از آنجا که منافع مشترک داريم به من کمک می کنند.» (۱۰) مجله پاری ماچ بعد از اين مصاحبه تيتر زد: "شاهپور بختيار از عراقی ها که بر خلاف شيخ نشينها عليه رژيم ايران موضع گرفته است، تجليل کرد." (۱۱) |