ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

البته بختيار هيچ گاه از نوع و ميزان اين کمکها سخن نگفت و اين بر عهده خبرنگاران حقيقت ياب افتاد تا نوع اين کمکها را افشا کنند. تا الان آنچه معلوم است اين است که فقط صدام نبوده که گروه بختيار را انباشته از پول کرده بود، بلکه ديگر کشورهای عربی و بسياری ديگر، نيز اين کار را می کرده اند. طبق تحقيقات روزنامه نگاران فرانسوی، ژان ايو اپرون و ژان نوئل تورنيه در کتاب قتل شاهپور بختيار، طی ده سال فعاليت نهضت مقاومت ملی به رهبری بختيار ۵۰ ميليون دلار به حساب اين سازمان ريخته شده است و حدود ۴۰۰ نفر در فرانسه و ديگر کشورهای اروپايی از اين منبع ارتزاق کرده اند. خلاصه تحقيق اين دو روزنامه نگار بدين قرار است که با اين پولها گروه بختيار تنها در شهر پاريس چندين دفتر در مناطق گرانقيمت شهر باز کرده بودند. هرچند پول صدام حسين به راحتی اجازه اينکار را می داد، عربستان هم گاه کمک مالی می کرد. تنها در يکی از سفرهای بختيار به عربستان بختيار با يک چمدان ۵۰۰ هزار دلار پول باز می گردد تا حدی که بين سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵ نهضت مقاومت ملی در وضعيت مالی بسيار خوبی بسر می برد و به يمن کمکهای صدام و شيخ نشين ها، ولخرجی هم کم نمی شود. اما از سال ۱۹۸۵ اوضاع آرام آرام تغيير می کند، زيرا ظاهرا کشورهای عربی از خود می پرسند آيا از دست اين سازمان کاری ساخته است؟ از سال ۱۹۸۵ به بعد ورودی پولها به صندوق بختيار که عبدالرحمن برومند مسئوليت آنرا به عهده گرفته بود، کم و کمتر می شود. يکی از دلايل اين کم توجهی عراقيها و عربها به گروه بختيار شايد اين بوده است که آنها متحدی سازمان يافته تر و قوی تر ديگری به نام مسعود رجوی و سازمان مجاهدين خلق پيدا کرده بودند. اين در حالی است که هنوز بختيار با عراقيها تماس دارد و راديو ايران از عراق برنامه پخش می کند. (۱۲)

۱۳. سرانجام بختيار

حال می توان از کسانی که سعی می کنند از بختيار شخصيتی دانا، ملی و ايراندوست بسازند و او را در کنار مصدق قرار دهند و گاه هم از او به عنوان چهره فروزان تاريخ ايران ياد کنند، پرسيد که با شناختی که از مصدق و حساسيت بسيار شديد او نسبت به اصل استقلال و آزادی داريم، کداميک از حرکتهای سياسی بختيار که شمه ای از آن در اين تحقيق آمد با روش و منش رهبر ملی ايرانيان دکتر مصدق همخوانی دارد؟ آيا عدم استقلال بختيار در مقابل آمريکا، همکاری اش با دشمن برای ايجاد کودتا در وطن، تشويق دشمن و همکاری با بعثيها برای حمله به ايران، پذيرفتن دهها ميليون دلار پول از صدام و سلطانهای فاسد عرب نفتی و ديگران و... را می توان با معيارهای ايرانيت که در بخش اول ذکر شد تبيين کرد؟ آيا از ديد هر مصدقیِ راستين، کسی که استقلال وطن را زير پا بگذارد و با دشمن در حمله به وطن تبانی کند، خائن به استقلال وطن خوانده نمی شود؟ آيا اين بی حرمتی تمام به مصدق نيست که نام بختيار را در کنار نام قهرمان استقلال و آزادی بر اصل موازنه عدمی قرار دهيم؟

چرا برخی که خود را در جمع نيروهای ملی تعريف می کنند، به خود اجازه می دهند در تاريخ جعل روا داشته و به نسل جوان، به خصوص نسل جوان در ايران تحت استبداد که در سانسور اطلاعاتی شديد قرار دارند، دروغ بگويند و نيروهای محرکه ای را که می توانند در تحول ايران از استبداد تاريخی به مردم سالاری نقشی اساسی بر عهده گيرند نسبت به نيروهای ملی نااميد سازند؟

همه وظيفه داريم که تاريخ وطن را، با تمام ابعادش با مردم خود و به خصوص با نسل جوان، در ميان بگذاريم. جعل در تاريخ، به خصوص در شرايط بحرانی حاضر، که رژيم و مخالفان قدرت طلبش تلاش دارند تا منابع تاريخ را به انحصار خود در آورند، تا بدين وسيله آينده را مطابق اميال خود معين کنند، جفای محض به مردم ايران و عملی بس ناجوانمردانه است.

هر کس يا گروهی که سياست را نه روش رسيدن به آزادی، بلکه دستيابی به قدرت می شناسد و برای رسيدن به اين هدف، هر روشی را مجاز می داند، نه تنها آلترناتيو و يا جانشين مناسبی برای استبداد خانمانسوز فعلی نيست، بلکه بيش از حاکمان فعلی بايد از او پرهيز کرد.

اينکه بختيار در درون خودش و برای دوستان و نزديکانش واقعا چگونه انسانی بود، مانند بسيار انسانها، ما علم کافی درباره قضاوت کردن در اختيار نداريم. ولی علم و اطلاعات کافی برای قضاوت در مورد بختيار سياستمدار در عرصه عمومی داريم و اين اطلاعات همانگونه که قدری از آن در اينجا عرضه شد به ما می گويد که در کار سياسی برای او قدرت اصل بود و نزد وی هدف وسيله را نيز توجيه می کرد و چون قدرت اصل بود، مفاهيمی چون استقلال، آزادی و مردمسالاری، حکم دست آويز را داشته اند وگرنه، او بايد می دانست در مردمسالاری، حاکميت با مردم است و آزادی بدون استقلال، وجود پيدا نمی کند. در يک کلام، سيره وی در انقلاب و جنگ نشان می دهد برای استقلال و آزادی وطن ارزش واقعی قائل نبود.

اگر او به استقلال و آزادی همچون محمد مصدق باورداشت هيچگاه دستور بمباران کردن واحدهايی از نيروهای مسلح را نمی داد و اگر ذره ای به آزادی باور داشت هيچگاه در دوران نخست وزيری اش دستور طرح و اجرای کودتا و زندانی کردن بين ۱۰۰ – ۲۰۰ هزار نفر را نمی داد. به طور قطع در کودتايی که او در نظر داشت، مانند هر کودتای ديگر در هر جای ديگر جهان، حتما ارباب جرايد و روزنامه نگاران مخالف از اولين دستگير شدگان می بودند. مگر می شود تصور کرد که کودتايی انجام بگيرد و بيش از ۱۰۰-۲۰۰ هزار نفر زندانی شوند ولی مطبوعات ضد بختيار (که در آن زمان تقريبا‌ شامل تمامی مطبوعات می شد) به فعاليت خود آزادانه ادامه دهند؟

او به اصل استقلال اعتقادی نداشت و برخوردی ابزاری با اين اصل داشت و در اين رابطه است که تکرار اين سوالات بنا به اهميت آن لازم می آيد. مگر ممکن بود يک نيروی مصدقی از کارتر اجازه همکاری با خمينی را بگيرد و وقتی از سوی آمريکايی ها مخالفت می بيند، از دستور کارتر اطاعت کند و بعد برای پوشاندن حقيقت (=اطاعت از نظر کارتر) به اطرافيانش دروغ بگويد؟ مگر ممکن است که يک مصدقی مشوق صدام برای حمله به ايران شود، به خدمت ارتش او برای تجاوز به ايران در آيد، طرح کودتای نوژه را بريزد، و خود و دستگاهش دريافت کننده دلارهای صدامی و سلطانهای فاسد نفتی باشند و ديگران باشند؟ ظاهرا وی نيز مانند آقای رجوی بر اين نظر بود که اگر پيروز شود، بازخواستی نخواهد بود زيرا از پيروز کسی سئوال نخواهد کرد؟

ناگفته نماند صدام، مانند هر سياستمدار ديگر که قدرت را اصل می داند، هيچ علاقه خاصی به شخص فارسی زبانی به نام بختيار نداشت و از زمانی که فهميد که دفتر و تشکيلاتی که صدها مزدبگير در اروپا دارد، برای بعثيها کارايی ندارد، و از زمانی که به رجوی هم ميوه ممنوعه قدرت را خوراند و صدام توانست او را هم به خدمت خويش در آورد، عراقيها به بختيار کم لطف شدند و بخش اعظم بودجه وی را قطع کردند. بی کفايتی ها و فساد در دستگاه بختيار بدان حد شد که دهها ميليون دلار صدامی و غير صدامی بباد هوا رفت تا جايی که مجبور شد که خانه اش را نيز بفروشد و وقتی که بعد از قتل فجيعانه اش فرزند وی به خانه زنگ زد و گوشی برداشته نشده بود اولين چيزی که به ذهنش رسيده بود اين بود که حتما پول تلفن داده نشده و تلفن را قطع کرده اند.

 در اين اوضاع و احوال چه زود همکاران سينه چاک وی، حال که کيسه را خالی يافتند، رهبر را در خانه اش درحومه پاريس تنها گذاشتند. در کنار او تنها تنی چند بيش نمانده بودند، که در اين ميان نزديک ترين فرد به او آقای بويراحمدی بود، که خود را يار غار بختيار نمايش می داد. اما زمانی که رژيم مبلغی حتما بسيار بيشتر از ۵۰۰۰ هزار فرانک حقوق ماهانه اش به او پيشنهاد کرد، پول را پذيرفت و در حق رئيس خود خيانت کرد و آدمکشان رژيم را به خانه بختيار راه داد و بدين وسيله سر رهبر را تقديم رژيم کرد.

 

قبلی

برگشت

بعدی