اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
۱۴. سخن آخر: سياست در دو معنا در بررسی مقايسه ای تاريخ سياسی از ديرباز تا امروز، هم در ايران و هم در جهان، می توان دو پارادايم مختلف سياسی را مشاهده کرد: ۱. سياست ورزی به مثابه روشی برای رسيدن به قدرت ۲. سياست ورزی به مثابه تمرين استقلال و آزادی. داستان تاسف انگيز آقای بختيار نشان می دهد که حقيقت استقلال و آزادی ايران زير ابر نمی ماند و روزی بر همگان تجلی می کند و بسياری به اين حقيقت اذعان خواهند کرد. وجه مميزه وطن انديشی به سبک ايرانی از وطن پرستی ناايرانی در همين منطقه خودمان در همين جاست. جامعه ايرانی همواره آبستن جنبش برای استقلال و آزادی بر مبنای انديشه موازنه عدمی است. برای مثال، در همين دوران معاصر، اين مصدق است که بر می خيزد تا اعلام کند که سياست در انديشه موازنه عدمی يعنی روشی برای تحقق استقلال و آزادی و آزاد شدن خود و وطن. مصدق چون راسخ در اين انديشه بود در تمامی برنامه های سياسی خود شديداً وفادار به اصل استقلال و آزادی بود. بر همين مبنا او کيش شخصيت و اسطوره سازی را منفور می شمرد، و اعلام می کرد که هيچ سازمان و گروهی حق ندارد روزنامه ای را به بهانه توهين به او ببندد. مصدق بر سر اصل استقلال با هيچ نيروی انيرانی سازش نکرد و بر اصل موازنه منفی، همانگونه که نفت را در جنوب ملی کرد، شيلات شمال را نيز ملی کرد. وقتی شخص از سياست روش آزاد شدن را می فهمد، برخوردی بسيار متفاوت با مسائل دارد. ولی بختيار که از سياست جز لايه قدرت آن را درک نمی کرد، همان کاری را کرد که اگر مصدق زنده بود و خبر آن را می شنيد، چه بسا از شدت غم قالب تهی می کرد. اين کار بختيار نه تنها بسوی دشمن انيرانی رفتن بود، بلکه بی حرمتی و توهين به همه کسانی است که وفاداری به مصدق را در شيوه و عمل پاس داشته اند. و در اينجا به منظور هر چه عينی تر کردن بحث در باره اتخاذ روش موازنه عدمی در سياست اجازه می خواهم نوشته را با يک خاطره شخصی به پايان رسانم: اولين بار که اينجانب برای تحقيق دانشگاهی ام در باره تاريخ انقلاب با ابوالحسن بنی صدر ديدار و مصاحبه کردم، چند هفته ای از ترور بختيار نگذشته بود و من که اخبار حملات شديد بنی صدر به رژيم و محکوميت ترور بختيار را در روزنامه ها خوانده بودم، يکی از اولين سئوالاتم از بنی صدر اين بود: «آقای بنی صدر شما بختيار را خائن می دانستيد، ولی برای من جای تعجب است که از چه رو در حالی که تمامی کسانی که سالها در کنار او نان خورده اند، در گوشه و کنار پنهان شده اند و چيزی در دفاع از وی نمی گويند، شما هر روز در مطبوعات فرانسه مصاحبه می کنيد و با شدت ترور او را محکوم و رژيم ايران را متهم می کنيد و خونخواه او شده ايد؟» بنی صدر پاسخ داد: «اين درست است که زمانی که هوادارانش در گوشه و کنار پنهان شده اند من خونخواه او شده ام و اين نيز درست است که من بختيار را خائن می دانستم و می دانم و اين به اين علت است که دشمن را به خاک وطن آورد، ولی فراموش نکنيم که خائن نيز قبل از خيانت کردن يک انسان است و تمامی حقوق، مثل حق حيات، ذاتیِ همه انسانهايند. بنابراين کسانی که در خانه اش سر وی را بريدند جنايتکارند و بی ترديد عملی مغاير حقوق انسان مرتکب شده اند. اين قتل وحشيانه، بختيار را از حق حيات محروم کرد و من از اين حق است که دفاع می کنم.» دکتر محمود دلخواسته انگلستان * در آخرين روزهای نگارش اين مقالات مدارک متعددی که شامل گزارشهايی در مورد آقای بختيارند از طبقه بندی محرمانه سازمان سيا و نيز دولت انگليس به تازگی خارج شده اند که متاسفانه به علت مجال تنگ فرصت استفاده از آنها در اين نوشته به دست نيامد. قصد اينست که در صورت لزوم از اين مدارک در مقاله ای ديگر استفاده شود. **نويسنده به مشکلات متدولوژيک نقدهای تاريخی آگاه است و می داند که که با تغيير زاويه ديد تحليلهای تاريخی نيز امکان تغيير دارد. کوشش بوده است در اين تحقيق بر مبنای انديشه موزانه عدمی عمل شود. اما هرگز نمی توان ادعا کرد که هيچ جا خطا صورت نگرفته است. از اين رو نويسنده از نظرات و ديدگاه های انتقادی خوانندگان گرامی صميمانه استقبال می کند. لطفا ديدگاه های خود را از طريق ايميل زير در ميان بگذاريد: m_delkhasteh@yahoo.co.uk زيرنويس ۱- خبرگزاری فرانسه، ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۰ ۲- Qutidien de Paris 3 October 1980 ۳- متأسفانه پاره ای غرض ها و نيز دشمنی های سياسی مانع شده که اين نقش تاريخی/حماسه ای که محصول اعتماد و ايمان خلبانان قهرمان کشورمان به اولين رئيس جمهور ايران است به رسميت شناخته شود. اما شکی نيست که هنوز خلبانان و همافرانی که از تيغ هشت سال جنگ جان سالم بدر برده اند، به ياد دارند که چگونه در زمانی که نظر فرماندهی پايگاه وحدتی، به علت اينکه برای دفاع از دزفول تنها دو تانک و هفت توپ بيشتر در اختيار ارتش نبود، بر تخليه و انهدام پايگاه قرار گرفته بود، عملی که در نتيحه آن دزفول و سپس کل خوزستان سقوط می کرد، بنی صدر خلبانان را گرد خود آورده و در ميان اضطراب و خشم و ياس خلبانان، داستان رستم و اشکبوس از شاهنامه را برای آنان می خواند و از آنها می خواهد که در اين لحظه حساس تاريخی، رستم ايران باشند و ساعتی بعد از سخنرانی و پس از قرائت سرود ای ايران، در جوی سرشار از وطن خواهی شورانگيز، اين، دلاوران ايرانی، خلبانان و شيرمردانی که بسياری از آنها تازه از زندان رژيم آزاد شده بودند و افسرده دل نشان می دانند، دوباره جان گرفتند چنان که در آنها شور حيات ملی و انديشه وطن خواهی تلالو می کرد. آنها، بعضی حتی بدون کفش، به سرعت بر جنگنده های خود سوار شده و به معنای واقعی کلمه يک معجزه آفريذند. آن شيرمردان آسمان ايران، اعم از نيروی هوايی و هوانيروز، نه تنها در نبرد هوايی با جنگنده های عراقی، بلکه در نقش يک نيروی زمينی تانکهای صدام را که از کرخه نيز عبور کرده بودند مورد حمله قرار دادند و به ايثار باورنکردنی خلبانان نيروی هوايی و هوانيروزتعداد زيادی از تانکهای عراقی را منهدم کردند و لشکر بعثی را تا پشت کرخه به عقب راندند. کسانی که چنين اوضاع و احوال دشوار جنگی را تجربه کرده باشند می دانند که بر اين کار خلبانان شير دل ايرانی، که تمامی پيش بينی های متخصصان نظلمی غرب را نيز غلط از آب در آوردند، نامی جز معجزه نمی توان نهاد. ۴- تا آنجا که قرائن نشان می دهند آقای بختيار در اين غيبت چهار روزه تنها نبوده اند وکابينه اش را نيز که قرار بوده در اهواز مستقر شود، همراه خود برده بود. ولی هنوز از اعضای اين کابينه، جز تنی چند، نام کسی علنی نشده است. به اميد آن زمان که کسانی که در اين عمل ننگين دست داشتند برای جبران مافات، حداقل تا زنده اند به پيشگاه ملت و هزاران هزار قربانی مستقيم و غير مستقيم جنگ، و نابودی نسلی بر روی ميادين مين و از دست دادن فرصت رشد، سر فرود آورند و ضمن عذرخواهی از هموطنان خود، اين اطلاعات را با مردم در ميان بگذارند تا بيش از اين وجدان تاريخی ايرانيان از اين همه خيانت از سوی ايرانيانی که خود را ملی هم می نامند در رنج نماند. ۵- Qutidien de Paris 22 Octobre 1980 ۶- روزنامه لوموند، ۲۱ ژوئن ۱۹۸۱ ۷- لوموند ۲۳ نوامبر ۱۹۸۰ ۸- کتاب يکرنگی از شاهپور بختيار ترجمه از فرانسه توسط مهشيد اميرشاهی۱۳۶۱ پاريس، ص ۲۶۳ . ناشر کتاب مشخص نيست ۹- مجله پاری ماچ، ۲۱، اکتبر ۱۹۸۳. ۱۰- آژانس فرانس پرس، ۲۹ ژوئيه ۱۹۸۰ ۱۱- مجله پاری ماچ، ۲۸ ژوئن ۱۹۸۰ |