ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

همان محل زندان سپاه که در گوشه جنوب شرقی شهر شیراز واقع شده منتقل ساخته ‏اند. ابتدا هر کس فکر میکرده که فقط به سراغ خانواده او آمده اند فقط وقتی به پیگیری پرداخته اند متوجه شده اند که ‏بقیه نیز یا قبل از ایشان آنجا بوده و یا پس از ایشان."‏

پس از دستگیری، آنها مدتی را در بازداشتگاه سپاه برای بازجوی بسر برده و پس از آن به زندان منتقل شدند. ‏بازجویی‌ها در سپاه گاه بسیار طولانی بود. در زندان برخورد بدتر بود. از آنجایی که بهایی‌ها چون "نجس" شمرده ‏می‌شدند، در سلولی جدا از زندانی‌های دیگر بودند. وقتی که به آنها چشم‌بند می‌زدند و می‌خواستند برای بازجویی ‏ببرند، یک روزنامه لوله شده به دستشان داده و پاسداری سر دیگر روزنامه را گرفته و آنها را می‌برد که مبادا با این ‏افراد "نجس" تماس پیدا کرده و "نجس" شود. زندانیان بهائی حتی بشقاب مخصوص داشتند. در بند یک زندان عادل ‏آباد شیراز، زنان در هر سلول سه نفر باهم بودند و حق داشتند به سلول‌های همدیگر بروند. اما نظافت خیلی سخت ‏بود و بطور مرتب به حمام دسترسی نداشتند. و مراقبت بهداشتی مناسب نیز وجود نداشت. یکی از دخترها از ‏دردهای شدید در هنگام قاعدگی رنج می‌برد بطوریکه که همیشه مجبور بود برای تسکین درد مورفین تزریق کند. اما ‏در طول هفت ماه زندان چاره‌ای نداشت جز اینکه درد را بدون دارو تحمل کند.‏

مونا محمودنژاد،‌ ۱۷ ساله

image003.jpg
مونا و پدرش یدالله محمودنژاد که به فاصله سه ماه اعدام شدند.

‏مونا دانش‌آموز دبیرستان بود. مونا در روز اول آبان ۱۳۶۱ در سن ۱۶ سالگی همراه با پدرش دستگیر شد. گفته ‏می‌شود مونا به خاطر سن و سال کم خویش، آن روز آخرین نفر در صف حلق آویز شدن بود تا فرصت دیگری برای ‏توبه کردن داشته باشد، ولی او توبه نکرد. مونا یکی از جوانترین قربانیان سرکوب عقیدتی در جمهوری اسلامی ‏ایران است.مادر مونا همراه با وی چندماهی زندانی بود و سپس آزاد شد. پدر مونا، یدالله محمودنژاد، در اسفندماه ۱۳۶۱ در ‏شیراز، سه ماه پیش از دخترش، اعدام شده بود.‏

‏‏   ‏‏رویا دختری پرشور، علاقمند به طبیعت و حیوانات، و دانشجوی رشته دامپزشکی در دانشگاه شیراز بود و پس از ‏انقلاب به خاطر بهائی بودن از دانشگاه اخراج شده بود. پدرومادر رویا نیز در خدمت به جامعه محلی بهائیان فعال ‏بودند و همراه با او دستگیر شدند. مادر رویا خانه‌دار بود و پدرش به "جرم" بهائی بودن پس از انقلاب از کار اخراج ‏شده بود.‏

رویا همزمان با مادرش، عزت جانمی، به دار آویخته شد.‏

‏شهین – که شیرین صدایش می‌زدند – همیشه خنده به لب داشت و با اینکه خانواده‌اش به انگلستان مهاجرت کرده ‏بودند، در ایران مانده بود که درسش را تمام کند. شیرین در رشته جامعه شناسی تحصیل کرده بود و دانشنامه خود را ‏درباره مبارزه با اعتیاد به پایان رسانده بود، اما فرصت آن را نیافت که سرکار رفته و در مبارزه با بلای اعتیاد ‏بکوشد.‏

مهشید نیرومند، ۲۸ ساله مهشید تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در دانشگاه شیراز به پایان رسانده بود. او با شرکت در ‏کمیته‌های محلی بهائیان به جامعه بهائی خدمت می‌کرد.‏

زرین مقیمی ابیانه، ۲۹ ساله‏ ‏زرین در رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران تحصیل کرده بود. او دارای قدرت بیان فوق‌العاده‌ای بود و آگاهی ‏زیادی درباره اسلام و بهائیت داشت و حتی برخی سوره‌های قرآن و متون بهائی را حفظ بود. بازجوهایی که تلاش ‏داشتند او را راضی کنند اسلام بیاورد، کارشان سخت بود و به او گفته بودند که باید به جای مدرک زبان انگلیسی، ‏مدرک زبان به مفهوم فن بیان به او داده می‌شد.

زرین دارای طبعی لطیف و شعر می‌سرود. هنگامی که به دیدار یک از آشنایانی رفته بود که تازه از زندان عادل آباد ‏آزاد شده بود، مردجوانی با اتهام بهائی بودن، چنان تحت تاثیر قرار گرفته بود که متنی نوشت با عنوان «من از عادل ‏آباد می‌آیم» که اینگونه آغاز می‌شود: "چه بنویسم و چطور بنویسم که آنجا کجاست، به چه زبانی توصیف کنم که آنجا ‏چه دنیائی است و کدام کلام و کدام عبارت قادر است بیان کند که من با چشم‌های ناچیز خاکیم چه دیده‌ام؟ چشمهایم را ‏برهم می‌زنم تا ببینم آنچه دیده‌ام بخواب است یا بیداری، یک رویای شیرین است و یا یک واقعیت تلخ. من امشب از ‏عادل‌آباد می‌آیم .."‏ زرین همراه با پدرومادرش دستگیر شد. مادرش سه ماه در زندان بسر برد، و پدرش ۲ سال زندانی بود و هشت ماه ‏پس از اعدام دخترش آزاد شد.‏

طاهره و شوهرش با هم دستگیر شده و به فاصله دو روز اعدام شدند.

طاهره پرستار بود و در زندان به مراقبت بهداشتی از دیگر زندانیان می‌پرداخت. طاهره همراه با همسرش، جمشید ‏سیاوشی بازداشت و زندانی شد. گفته می‌شود که طاهره در دیداری که با شوهرش در زندان داشته، او را شکنجه شده ‏یافته و حدس می‌زده که شوهرش جان سالم بدر نخواهد برد.

طاهره ارجمندی (سیاوشی)۳۲ ساله (همسر جمشید سیاوشی)

image011.jpg
شوهرش از شکنجه نمرد و زنده ماند، اما دو روز پیش ‏از اینکه طاهره اعدام شود، در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۶۱ حلق آویز شد.‏

نصرت غفرانی (یلدایی)، ۵۶ ساله (مادر بهرام یلدایی)

image012.jpg

نصرت غفرانی و پسرش، کورش یلدایی، در آخرین جشن تولد کورش. مادر و پسر همزمان دستگیر شده و به فاصله دو روز اعدام شدند. نصرت عضو محفل بهائیان در شیراز بود. گفته می‌شود وی مورد شکنجه قرار گرفته و ضربه‌های شلاق بسیاری را ‏تحمل کرده بوده است. نصرت همراه با شوهر و پسرش دستگیر شد. پسر نصرت،

قبلی

برگشت

بعدی