ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

فدرال و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره چدید

حقوق بشر

دانشجو

شگفت انگیز آن که هر گاه روحانیت به هدفها و خاستگاه بظاهر اسلامی و در حقیقت ضد انسانی خود نمی رسید، به محمد رضا شاه و رجال سیاسی انتقاد می کردند که آنان اصول قانون اساسی کشور مشروطه را رعایت نمی کنند. در حالی که اکنون طبق اسناد منتشر شده از جانب خود جمهوری اسلامی، آنان بودند که شاه و دستگاه اداری کشور را زیر فشار مستمر خود قرار میدادند و حتا تشویق و ترغیب میکردند تا قانون اساسی کشور را نادیده بگیرند و زیر پا گذارند.سیاست «جنگ سرد« با توصیه و پشتیبانی اروپاء و آمریکا از دین اسلام در مقابله با هر گونه اندیشه های غیر اسلامی، سبب شد در سراسر کشورهای اسلامی بویژه ایران، اقلیت های دینی و قومی و احزاب چپ و ملی مورد تعرض و تجاوز مستمر دکانداران دین و سیاست بازان عوام فریب قرار گیرند. این دوران سیاه فرصت مناسبی برای روحانیون فرقه شیعه بود تا اندیشه های واپسگرای خود را تئوریزه کنند و برای استحکام جایگاه خود سود برند.

جمهوری اسلامی بازتاب سیاست »جنگ سرد« و همکاریهای نابخردانه و خالی از هر نوع دور اندیشی سیاسی دستگاه دولت، روشنفکران و سیاسیون ایران است.

تنها یک نمونه از نابخردیهای آن زمان آن که سید حسین امامی قاتل کسروی که با سلام و صلوات در اثر فشار روحانیت بدون مجازات آزاد شده بود در تاریخ 13.8.1328/1949، اقدام به ترور هژیر وزیر دربار کرد. آیات عظام کاشانی، بهبهانی ودیگران در میان عوام چنین شایع می کردند که هژیر بهائی است. یک ماه بعد از ترور هژیر در 13.9.1328، زمان نخست وزیری محمد ساعد، قتلهای ابرقو وقتل فجیع دکتر سلیمان برجیس، پزشک خوشنام و خیر اندیش اتفاق افتاد. وی پس از نخست وزیری چند ماهه هژیر به نخست وزیری رسیده بود و در چند ماه صدارت شوم خود سه بار استعفاء داد و بالاخره پس از او علی منصور پیرمردی فرسوده که توان راه رفتن نداشت به نخست وزیری رسید. وی در 3 فروردین 1329 آغاز بکار کرد و 5 تیر همان سال یعنی پس از سه ماه استعفاء داد و سپهبد حاج علی رزم آراء نخست وزیر ایران شد. در مورد شخصیت و منش سپهبد رزم آرا دکتر باقر عاقلی، کوتاه ترین و جامع ترین اظهار نظر را دارد و می نویسد:

»رزم آرا مردی با هوش، پرکار، جدی و قدرت طلب بود... او برای پیشبرد اهداف خود مردی بی باک و بی گذشت بود. به عهد و پیمان خود اعتنایی نداشت و همه چیز را فدای تمایلات خویش می ساخت. از هر اتفاقی به نفع خود استفاده می کرد«.

ترقی و پیشرفت او چه در ارتش و یا در عرصه سیاست همیشه با سازشها و دسیسه های پنهانی همراه بود. در زمان نخست وزیری صدرالاشراف و ریاست ستادی تیمسار ارفع در 44 سالگی خانه نشین شد. پس از صدرالاشراف، قوام السلطنه در بهمن ماه 1324 به نخست وزیری رسید. رزم آرا فورا توسط رهبران حزب توده و مظفر فیروز که از دشمنان شاه بشمار می رفت و به آن اشتهار و با اتحاد جماهیر شوروی روابط نزدیکی داشت، به خدمت ارتش بازگشت. و بالاخره پس از یک رشته دسیسه و مکر و حیله و سرانجام خیانت به قوام و دیگران به نخست وزیری رسید.

دو حادثه در زمان نخست وزیری او بسیار حائز اهمیت است. وی ده نفر از سران حزب توده را از زندان قصر وسیله افسران مورد اعتماد خود فراری داد و به این وسیله به دلربایی از سران اتحاد جماهیر شوروی مشغول شد و از جانبی با مخالفت با ملی شدن صنعت نفت آغوش گرم خود را برای دولت استعماری انگلیس گشوده ساخت.

آیا انتشاراخبار کودتا علیه شاه و نظام مشروطه ایران در آن دوران تنها شایعه های دشمنان بود؟ من معتقدم که او در فکر یک کودتای نظامی و باورمند به دیکتاتوری نظامی در ایران بود.

ادامه دارد

 شاپور بختیار یا مبارزه با فاشیسم

 از تهران تا پاریس

بخش سوم (1)  نتیجه گیری

سرآغاز

در بخش اول این مقالات، در پاسخ به کسانی که هواداران شاپور بختیار را بدون هیچ سندی متهم به انتقاد نسبت به نقش روشنفکران در دورا ن انقلاب کرده، از نام مردانی استثنائی چون زنده یاد دکتر مصطفی رحیمی به عنوان سپری برای دفاع از دیگران استفاده کرده بودند، ضمن اعتراض به این نسبت ناروا، وعده دادیم که درباره ی موضوع روشنفکری در ایران معاصر، و درنگاهی کلی تر، موضوع تفکر در کشورمان درهمین عصر و تداخل متقابل آن با حوادث بزرگ سیاسی،  سخنی به اختصار بگوییم.  اینک برای ورود در این بحث بغرنج، آخرین بخش این مقالات را با طرح مقدمه ی تاریخی ِ بناچار کوتاهی درباب تحول مقام اندیشه وعلم در ایران از شش قرن پیش به این سو، آغاز می کنیم.

داستان غم انگیزسیرانحطاطی جامعه و کشورایران که،  پس از یورش، کشتار و تاراج فاتح خونخوار و متعصبی چون تیمور، حتی با رستاخیز ِ دوران صفوی نیزتغییرجهت بنیادی نداد، حکایتی بس درازاست، و "داستانی پر از آب چشم".

 بدون اینکه بخواهیم یا بتوانیم تاریخ سیرنزولی کشورمان دراین قرون را حتی در خطوط کلی آن یادآوری کنیم، باید بپذیریم که درغلتیدن نهایی جامعه ی ما به پرتگاه توتالیتاریسم••• کنونی، درپایان قرن بیستم، فرجام غیرمحتوم شکست های متوالی در چندین رستاخیزملی برای  برون رفت ازجاده ی این سیر انحطاطی بوده است؛ و اینکه این حادثه را غیرمحتوم می نامیم از این روست که امروز دیگرمی دانیم  نه درطبیعت، و به طریق اولی، نه درفرآیند های مربوط به علوم انسانی، هیچ  موردی ( جزمرگ و میر در شرایط متعارف) که درهمه ی مراحل مسیرِخود تابع سرنوشتی ازپیش کاملأ معین ومحتوم، به معنای دترمینیستی (déteministe ) باشد، وجود ندارد؛ و این امر نیز به نوبه ی خود نتیجه ی بحرانی است که درقرن بیستم درحتمیتی پیداشد که در قرن نوزدهم عمومأ برای پدیده های مربوط  به علوم  طبیعی، و بعضی حتی برای فرآیند های علوم انسانی ـ تاریخی، قائل بودند.  پس آنچه پیش آمد آنچنان هم محتوم نبود که ازما رفع مسئولیت کند، هرچند که علل واسباب زیادی در جهت پیش آمد ِآن عمل می کرد.   

dyqbtk.jpg 

 اهمیت توجه به این نکته درآن است که چنین نگاهی به ما این امکان را می دهد که، بدون سلب مسئولیت ازشخصیت ها، افراد و گروه ها و نیروهای اجتماعی، با قراردادن حادثه دریک چشم اندازتاریخی دراز مدت، به منظره ای هرچه وسیعتر ازواقعیت دست یابیم؛ و نیزدراین که با نگریستن به فاجعه ازدیدگاهی وارسته از پیشداوری های درس خواندگان کشوردرشصت ساله بعد ازشهریوربیست تاکنون ـ  پیشداوری هایی که اگرنه همگی یکسان باشند دست کم  اکثرأ مشابه اند ـ  برای

قبلی

برگشت

بعدی