اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
نداشت، مانند علوم دقیقه چون ریاضیات، فیزیک، شیمی، مهندسی، و پزشکی و به درجاتی نیز حقوق جدید غربی ( در مورد اخیر تا جایی که پای حقوق سیاسی به صورت زنده و معارضه جویانه ی آن به میان نمی آمد) جهشی قابل تحسین کرد. رفته رفته برخی از فارغ التحصیلان این دانشگاه ها در دوره های عالی و تحقیقی مراکز علمی و فنی و پزشکی جهان به پایه های بلندی رسیدند. اما در زمینه هایی که یادگیری و خلاقیت از همان گام نخست ِ آن جز با آموزش شک و طرح پرسش های بی پایان امکان ندارد، و بدون آنها نیزجامعه هرگز به آن بلوغ فکری که کانت ازآن سخن می گوید٭†† نائل نمی گردد، یعنی در فلسفه ی مدرن، علوم سیاسی و علوم اجتماعی، کارما درحالت جنینی باقی ماند؛ حال آنکه امروز در رشته هایی چون فیزیک نظری و منطق های مدرن، ازمیان ایرانیان، پیشروان ترازِاولی درجهان صاحب نام شده اند. ازاین زمان بود که علاوه بر گسترش خلق و خوی خودفروشی در برابر قدرت خودی و بیگانه، انواع " ویروس" های هولناکی که حامل بیماری های فکری و سیاسی بشدت مسری توتالیتاریسم، پدیده ی بی سابقه و ویژه ی قرن بیستم، بود با گذشت هرروزو هرسال در پهنه های گسترده تری ازجامعه پراکنده شد. تحت دیکتاتوری رضاخانی که پادشاه بجای همه " فکر می کرد" و تصمیم می گرفت و برای همه چیز چاره می اندیشید، بسته شدن عرصه برخورد عقاید و آراء سبب شد که بنام "هواداری از عدالت اجتماعی" تنها یک نحله ی سیاسی، یعنی نحله ای که ازجانب همسایه ی قدرتمند شمالی و اولین نظام توتالیتر جهان پشتیبانی می شد، با فعالیت زیرزمینی مقدمات را برای روزسقوط دیکتاتورآماده کند، بدون آنکه نیروی نقاد اندیشه ی نامقید توانسته باشد با جولان و پویش درآزادی کامل بذر شک خلاق و عالمانه ی فلسفی را در میان ِ نسل های جدید بکارد و اذهان را در برابر "ویروس" القائات نو، خوش ظاهر و شناخته نشده مصونیت بخشد. درهمان اوان بود که نحله ی افراطی دیگری که منبع الهام خود را درقدرت توتالیتر دیگر، یعنی ناسیونال سوسیالیسم آلمانی، یا نازیسم، یافته بود نیز، توانست بطور نیمه رسمی بخشی از نخبگان کوته نظر و قدرت طلب کشوررا بسوی خود جلب کند. این منبع الهام دوم که احساسات ملی و ضد استعماری ایرانیان را، با استفاده از کینه ی دیرینه ی هموطنان ما نسبت به دو قدرت امپریالیستی کهنه کارشمال و جنوب، با لحن افراطی ویژه ی فاشیست های اروپا، می ستود و تحریک می کرد، درمیان بخش های مهمی ازجامعه ی مدنی که اختناق فکری عصر دیکتاتوری ازکسب "مصونیت" نسبت به عوارض فکری درآنان نیزجلوگیری کرده بود، هوادارن خود را یافته بود. با اینهمه شهروندان عادی آن زمان هنوز در مبانی معنوی فرهنگ دیرپای ایرانی و ساخت های خرده ـ دموکراسی(micro- démocratie) سنتی خود، چون رسته و راسته و طایفه، و طبقات اجتماعی که هنوز کاملأ درهم نریخته بود، ریشه های محکم داشتند و کاملأ به توده های بی شکل و سیل مانندی که ستایندگان انقلاب اسلامی به خطا آنان را "توده های مردم" می نامند( و هانا آرنت آنان را توده های "اتمیزه"،<یا غبارینه>، می خواند)، بدل نشده بودند. به همین دلائل نیز مردم هنوز بدون پیدایش تفاهم دراین محیط های نزدیک و ماًنوس خود، و بدوراز شور و کنکاش و تاًیید ریش سفیدان، دچار خواب مصنوعی نشده، سیل وار و بلا اراده بدنبال احدی روان نمی شدند، و درجامعه هنوزخطر پیدایش حرکات افراطی سیل آسا تقریبأ وجود نداشت. و اینهمه علی رغم اینکه رضاشاه بنام ِ ایجاد حکومت مقتدرمرکزی، و درحقیقت برای تحکیم ِ قدرت بی رقیب خود، با تمام قوا به برانداختن بعضی از ساخت های همبستگی اجتماعی، از جمله همبستگی عشایری، پرداخته بود، و این از جمله نقشه هایی بود که حتی پیش از انتقال فرمایشی سلطنت به خاندان او، سیدحسن مدرس که بخوبی بدان پی برده بود، ضمن پیام مشروحی که توسط رحیم زاده ی صفوی برای احمد شاه بهنگام اقامتش درفرانسه برای او فرستاد، توجه آخرین پادشاه قاجار را نسبت به خطرات اقتصادی و سیاسی ِ مترتب برآن جلب کرده بود††٭٭. با برچیده شدن بساط خودکامگی ِرضاشاهی، وقتی "افکار" و حرکات افراطی ملهم از منابع خارجی مجال خودنمایی یافت، در حالی که گروه افراطی دوم، سردمداران ناسیونالیسم افراطی هوادار نازیسم، تا حدی تحت فشار متفقین قرارگرفتند، گروه اول، نیروی ملهم از ایدئولوژی افراطی همسایه ی شمالی، با برخورداری از حمایت این قدرت پویا و گسترش طلب٭†•، عرصه را برای نشر و ترویج شعار های خود آماده و آزاد یافت. در مقابل این دو گرایش افراطی که هریک با امکانات و شعارهای خاص خود، به پرکردن خلاء فکری مشغول شده بودند، تنها انتخاب منطبق با منافع و مصالح ملت و کشور را نیرویی عرضه کرد که، بنا به خواست های استقلال طلبانه و آزادیخواهانه اش و به پیروی ازملیون عصرمشروطه نهضت ملی نامیده شد. سامان دهندگان واقعی این نیرو وارثان فکری و سیاسی اصیل نهضت مشروطه بودند که رفته رفته گرد دکتر محمد مصدق را گرفته مردم را زیر پرچم استقلال طلبی و آزادیخواهی او همسو می ساختند.
با به میدان آمدن این نیروی اصیل دو گرایش افراطی ملهم ازدو نظام و ایدئولوژی توتالیترخارجی( چه، آلمان نازی هنوزشکست نخورده بود) با مانع فکری و فرهنگی عمده و اصل و نسب داری که در هویت ایرانی ریشه ای نیرومند داشت، روبروبرمی شدند. به عبارت دیگر، یکی از خدمات بزرگ دکتر مصدق به نسل جوان آن روزکشور، که کمتر بدان اشاره شده، رهانیدن بخش بزرگی ازاین نیروی پویای اجتماعی ازخطرِشوم دمدمه های توتالیتری بود که آن دو حرکت ایئولوژیکی افراطی به گوش وی می خواندند؛ دو نیرویی که یکی ازآنها ازهمان آغازکار، توانسته بود با استفاده ازحس عدالتخواهی سرشتی جوانان شماربزرگی ازآنان را طعمه ی تبلیغات خود سازد، و دیگری هم بدلیل شکست بعدی نازیسم با موفقیت کمتری بهمین راه می رفت. بنا بر این درکنار دوهدف اصلی نهضت ملی، استقلال و دموکراسی، یا به عنوان یکی از ثمرات ِانتخاب و ترویج این دو اصل، باید ریشه گرفتن مجدد نهال اندیشه ی مستقل، فکرِعدم وابستگی فرهنگی، و عدم پیروی از کلیشه های وارداتی را نیز، که برای نسل های برخاسته در فاصله ی میان شهریوربیست و 28 مرداد موهبتی بزرگ بود، در ترازنامه ی آن به حساب آورد. اما تناوری این نهال جوان هنوز به زمان درازی نیاز داشت که در گرو پیروزی نهایی نهضت ملی و پیشرفت های بعدی آن بدست نسل های نوخاسته ی آزاد اندیش بود. با اختناق مهلک و درازمدتی که کودتای 28 مرداد بدنبال داشت، دست و پای این نیروی فکری پرنوید در قید و بندی چنان آهنین گرفتار شد که، درصورت دوام آن وضع، می توانست ـ و چنین نیز شد ـ برسر ِچرخشگاه های تاریخی بزرگ آینده از آمادگی های لازم بالفعل سازمانی و فکری، به حد مورد نیاز، برخوردار نباشد. و این نکته ای است که نتایج آن را دربخش سوم (2) مورد بررسی قرار می دهیم. |