اطلاعیه و پیامها | لینک ها | بایگانی |
شماره جدید |
مُحرکه آن بدل گشت، یعنی طبقه کارگر در کنار خُردهبورژوازی در جهت تحقُق برنامههای «جامعه مدنی» گام برداشت. پس از جنگ جهانی دوم، در بسیاری از کشورهای اُروپائی نهادهائی که خواستها و منافع گُروهی، قشری و طبقاتی مردُم را بازتاب میدادند، با تکیه بر قوانین اساسی این کشورها در هیبت نهادهای مدنی در جامعه تثبیت شُدند. البته این امر سبب نشُد تا در رابطه با مسائل مُشخصی مردُم به خیابانها نریزند و علیه نظم موجود به تظاهُرات نپردازند. ویژگی دِمُکراسی آن است که هر خواستی که به خاطر آن مردُم به تظاهرات دست میزنند، هرگاه استمرار یابد، دیر یا زود سبب پیدایش نهادی مدنی میگردد که میکوشد برای حل آن مُشکل راه حلی ارائه دهد. بهطور مثال در آلمان، در برخی از مناطق قدیمی شهرها فضای سبز و میدانهای بازی کودکان و نوجوانان آن اندازه که لازم است، وجود ندارند. در این مناطق نخُست مردُم با رُجوع به شهرداریها میکوشند شوراهای شهر را به تأمین مالی پروژههائی وادار سازند که خواهان تحقُق آنند. هرگاه این کار بهگونهای مطلوب پیش نرود، در آن صورت گُروههای «ابتکار شهروندی» Bürgerinitiative را تشکیل میدهند که هدف مُعینی را تعقیب میکُند و برای دستیابی به آن میکوشد با دست زدن به یک سلسله تظاهُرات و تشکیل نشستها و ... افکار عُمومی را به سود خود بسیج کُند. بهاین ترتیب با افزایش فشار افکار عُمومی بر احزاب سیاسی، دیر یا زود آن احزاب مجبور به عکساُلعمل در برابر آن خواستها میشوند و در بسیاری از موارد نیز، پس از آن که اهداف «ابتکار شهروندی» مُتحقق میگردند، این گونه گروهها از بین میروند. به همین دلیل نیز از 1960 به بعد دیگر نمیتوان از نقش تعیینکُننده جُنبش کارگری در تعیین مضمون نهادهای «جامعه مدنی» سُخن گُفت و بلکه «جُنبش اجتماعی نو» جانشین آن شُد که تا آن زمان به اینگونه وجود نداشت و پدیده کاملأ تازهای بود. بُزُرگترین جُنبش اجتماعی که از آن پس در اُروپا و ایالات مُتحده آمریکا بهوجود آمد، جُنبشهای دانشجوئی، ضد اجبار antiautoritär، زنان، مُحیط زیست، صُلح و ضد نژادپرستی بودند که بهموتور اصلاحات اجتماعی و سیاسی بدل گشتند. با آن که جُنبش کارگری در این جُنبشها نقشی نداشت، اما بیشتر آنها به «چپ» گرایش داشتند و یا کسانی که در این جُنبشها فعال بودند، خود را طیفی از جُنبش چپ و حتی سوسیالیستی میانگاشتند. . دیگر آن که از 1960 به بعد با اشکال اعتراضی نوینی روبهرو میشویم که با اشکال پیش از خود توفیرهائی داشتند. برخی از پژوهشگران این توفیرها را «آغاز درونآختگی» Einbruch der Subjektivität نامیدهاند، یعنی در بسیاری از موارد اشکالی که این جُنبشها بهخود میگرفتند، بازتاب دهنده کارکرد سیاسی اعتراضهای آنان بود. بهاین ترتیب میتوان جای پای نوعی فردگرائی گویا را در حوزه سیاست یافت که در آن دوران سبب درهمآمیختگی شهوتگرائی Erothik و زیباشناسی Ästhetik با سیاست شُد تا جائی که برخی از جامعهشناسان مُدعی شُدند که مردُم فقط در آن گونه جُنبشهای اعتراضی شرکت میجویند که بتواند سبب سرگرمی آنها گردد. اینان بر این باورند که شرکت در جُنبشهای اعتراضی نوعی خودآمائی Selbstverwirklichung فردی در بطن «فضای زیست» Milieu خودی است، امری که شهروندان در کشورهای پیشرفته سرمایهداری در نتیجه گُسترش هر چه بیشتر امکانات آموزش و پرورش از آن برخوردار شُدهاند. این وضعیت سبب پیدایش جریانهای فکری نوئی شُد که چندی نیز به جُنبشهای کوچک و بُزُرگ اجتماعی بدل گشتند، همچون جُنبش هیپیها که بهدُنبال یافتن اُلگوی زندگی نوئی بودند، جُنبش کسانی که در پی مصرف هر چه بیشتر بودند و یا کسانی که از نظم موجود خسته شُده و به مناطق روستائی و یا کشورهای عقبمانده افریقائی و آسیائی میگُریختند تا در آنجا به هستی خویش خودآگاه گردند. بنا بر همین بررسیها «فضای زیست» سپهری را در اختیار فرد قرار میدهد که بتواند در محدوده آن به حقیقت خود پی بَرَد. پس دیگرِ اهداف زندگی، همچون تحصیلات عالی و مشاغل خوب با هدف برخورداری از حُقوق ماهیانه کلان، روی آوردن به کارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ... باید در خدمت خودآمائی فرد قرار گیرند. بهاین ترتیب پس از 1960 «فضای زیست خودآمائی» به هسته اصلی جُنبشهای اجتماعی نوین بدل گشت. با این حال نمیتوان گُفت که جُنبشهای اجتماعی نو بدون هرگونه ارتباطی با جُنبشهای پیشین بهوجود آمدهاند و بلکه بیشتر آنها از درون آن جُنبشها روئیدهاند. نمونه آن که نخُستین جُنبشهای زنان و حتی جُنبش مُحیط زیست در سده 19 بهوجود آمدند. در آن دوران خواستهای زنان تحقُق برابرحُقوقی با مردان و برخورداری از حُق رأی بود. اما پس از 1970 در بیشتر کشورهای پیشرفته سرمایهداری جُنبش زنان با طرح شُعار «شکمم مال خودم است»، خواستار لغو قوانینی شُد که به زنان اجازه سقط جنین را نمیدادند. از این دوران بهبعد زنان با انتشار مجلات ویژه خویش و ایجاد زیرساختارهائی که بهخاطر حُقوق ویژه زنان مُبارزه میکردند، کوشیدند با پدرسالاری حاکم در سیستم دیوانسالاری کشورهای خود مُبارزه کُنند و توانستند با تحت تأثیر قراردادن افکار عُمومی در آلمان، پارلمان این کشورا به تصویب قانونی وادارند که طی آن در بسیاری از شرکتها و ادارات دولتی باید یک بانو بهمثابه مسئول مسائل زنان استخدام گردد و هیچ تصمیمی در رابطه با اشغال یک پُست اداری بدون دخالتگری و توافق این خانُم مسئول نباید گرفته شود. از آن دوران به بعد در این کشورها رستورانها، بارها، قهوهخانهها و حتی تالارهای رقص ویژه زنان بهوجود امدند که وُرود مردان به آنها ممنوع است. همچنین با ایجاد «خانههای زنان» که زنانی که توسُط شوهران خود مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، میتوانند بهآنجا پناه برند، و شماره تلفن امداد ویژه زنان کوشش شُد به روند همبرابری زن و مرد شتاب داده شود. همچنین در برخی از کشورها حتی دانشگاههای ویژه زنان تأسیس شُدند. بهعبارت دیگر، جُنبش زنان هر چند از یکسو در پی همبرابرحُقوقی میان زنان و مردان است، اما از سوی دیگر گامهای بُزُرگی نیز در جُداسازی جنسهای مرد و زن از هم برداشته که گامی در جهت نابرابرسازی زنان و مردان از یکدیگر است. با این حال جُنبش زنان یکی از موفقترین جُنبشها بوده است. امروز در اُروپا اکثریت کسانی که دیپلم دبیرستان میگیرند و در دانشگاهها تحصیل میکُنند، زن هستند. همچنین بسیاری از پُستهای مُهم در سیاست، در ادارات دولتی و در دانش و اقتصاد در اختیار زنان قرار گرفته و در برخی از رشتهها برتری زنان بر مردان چشمگیر است. بهطور مثال بیشتر اعضاء «حزب سبزها» در آلمان زن هستند و طبق مُقررات و اساسنامه این حزب، زنان و مردان باید در همه سُطوح رهبری در کنار هم قرار داشته باشند، یعنی در این حزب یک مرد و یک زن همزمان و با حُقوق برابر به رهبری حزب انتخاب میشوند. |