اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
دین و علم آلبرت انشتین ترجمه: فرخ بیخدا با وجود اینكه آلبرت انشتین بارها خود را بی دین و بی خدا خوانده اما مبلغان و كتابهای دینی او را شخصی مذهبی معرفی میكنند. در كشور اسرائیل عكس او را به عنوان یكی از افتخارات یهودیان بر روی اسكناس چاپ كرده اند. حتی داستانهایی جعلی از او نقل میشود كه چگونه بیخدایان را با استدلالهایش مغلوب و دیندار كرده است! این موضوع نشان میدهد كه مبلغان دینی چگونه از هر وسیله ای برای به کرسی نشاندن معتقدات خود استفاده میكنند. ریشه بسیاری از این سوء تفاهم ها (و سوء استفاده) ها این است كه انشتین اصطلاح دین كیهانی یا cosmic religioun را بكار میبرد. از نوشته ها و گفته های انشتین پیداست كه او این كلمه را به معنی ماتریالیسم به همراه نوعی عرفان علمی به كار برده است. كلمه cosmic نیز به معنی" وابسته به گیتى ، دنیایی، کیهانى، مربوط بعالم هستى" است و اشاره به ماتریالیسم دارد.. برای اطلاعات بیشتر به فصل اول از كتاب پندار خدا تحت عنوان یک کافر عمیقاً دیندار مراجعه كنید.
این مقاله نخستین بار در 9 نوامبر 1930 در مجله نیویرك تایمز، سپس در سال 1950 در كتاب "ایده ها و نظرات" به چاپ رسید. همچنین در سال 1949 در كتاب "دنیا، آنگونه كه من میبینم" به چاپ رسیده است. افكار نوع بشر و هر عملی كه آدمی انجام میدهد، معطوف به ارضاء نیازها و تسكین رنجها است. هر كسی كه خواهان درك جنبش های معنوی و علت گسترش آنها است، باید به این موضوع توجه كند. نیروی محرك همه ی تلاش ها و ابداعات آدمی، هر قدر هم که پیچیده و بدیع باشند، احساس و اشتیاق است. اما كدام نیازها و احساسات باعث ایجاد افكار و عقاید دینی، به وسیع ترین معنای کلمه، شده اند؟ با كمی دقت متوجه میشویم كه احساسات و عواطف بسیار مختلفی در پس تفکر و عمل دینی نهفته اند. نزد انسانهای اولیه، دین نخست به سبب ترس به وجود آمده است: ترس از قحطی، حیوانات وحشی، بیماری و مرگ. چون در آن دوران فهم انسان از روابط علّی رخدادها عموماً بسیار ناقص بوده، انسان بدوی با خلق موجوداتی موهومی که کم و بیش به خودش می مانسته اند و رخدادهای طبیعی را به خواست ها و کنش های این خدایگان نسبت داده است. مردم با تحفه و قربانی سعی در جلب نظر خدایگان و جلوگیری از حوادث ناگوار داشته اند. این عقاید و رسوم جذب فرهنگ شده اند و نسل به نسل انتقال یافته اند. مردمان بدوی این رسوم را موجب جلب رضایت خاطر خدایان یا مرحمت ایشان به مردگان خود می انگاشته اند. در اینجا، من درباره ی دینِ ترس سخن می گویم. این دین، البته وحیانی نیست، بلكه شکل گیری و استقرار آن حاصل کار یک طبقه از كاهنان بوده است. کاهنانی که خود را واسطه میان مردم و موجودات عامل این ترسها قرار داده اند و بر این پایه بر مردم استیلا یافته اند. در بسیاری موارد، یک رهبر، یا حاكم یا طبقه ی فرداست، با ترکیب دین و اتوریته ی سکولار سروری یافته اند و به یاری هم، دین را وسیله ی کسب قدرت و شوکت خود کرده اند. انگیزه های اجتماعی، عامل دیگر ایجاد دین بوده اند. پدران، مادران و رهبران اجتماعات انسانی فانی و خطاپذیر هستند. میل به رهبری، عشق و حمایت موجب شده تا انسان مفهوم اخلاقی و اجتماعی خدا را خلق كند. خدایی که امور در ید قدرت اوست؛ حمایت میكند؛ پاداش و كیفر میدهد. خدایی كه بسته به محدودیت های چشم انداز معتقدانش، به قبیله یا به کل نوع بشر و حتی به خودش عشق می ورزد و رحمت می بخشد. این خدا رنج ها را تسكین میدهد و روح را پس از مرگ زنده نگه میدارد. انگاره ی اجتماعی یا اخلاقی خدا چنین است. متون یهودی به روشنی دگردیسی دین ترس به دین اخلاقی را نشان میدهد و این دگردیسی در كتب عهد جدید ادامه می یابد. ادیان تمام انسانهای متمدن، بخصوص شرقیان، در وحله ی نخست ادیانی اخلاقی هستند. گروش از دین ترس به دین معنوی مرحله ی مهمی در تاریخ بشر بوده است با این حال، اگر ادیان ابتدایی را صرفاً برپایه ی ترس و ادیان ملت های متمدن را صرفاً بر پایه ی اخلاق بدانیم، بیجهت تعصب ورزیده ایم. حقیقت این است كه تمام ادیان تركیبی از هر دو انگاره [ترس و اخلاق] هستند، با این تفاوت كه هر چه حیات اجتماعی مردمی پیچیده تر شده، دین آنان جنبه ی اخلاقی بیشتری یافته است. انگاره ی مشترک در میان تمامی ادیان، قائل شدن به انسان وارگی خداست. تنها افراد و جوامع روشننگر از این انگاره ی شخص نگارانه ی خدا فراتر رفته اند. نگرش غیرشخصانه به خدا، شاخصه ی سومین مرحله در تاریخ ادیان است که کم و بیش در تمام ادیان دیده میشود، هرچند که شكل ناب آن نادر بوده است. من چنین دینی را دین كیهانی میخوانم. توضیح این مطلب برای کسانی كه کاملاً با این مفهوم بیگانه اند و به ویژه برای کسانی که خدا را انسان وار می انگارند بسیار دشوار است. معتقدان به دین کیهانی، پوچی امیال و آمال آدمی را احساس می کنند و به دنبال یافتن استعلا و نظم شگرفی بر می آیند که خود را هم در طبیعت و هم در جهان اندیشه عیان می سازد. چنین کسانی خود را اسیر تجارب منفرد و مجزای زندگی می یابند و سپس می کوشند تا جهان را به صورت یک کل واحد عظیم تجربه کند. منشاء درک دین کیهانی را می توان در مراحل اولیه ی بالندگی ادیان، مثلاً در مزامیر داوود و برخی پیامبران دیگر یافت. بودیسم، به ویژه در روایتی از آن که در آثار شوپنهاور می خوانیم، حاوی مؤلفه های بسیار نیرومندتری از این نگرش است. نوابغ دینی در تمام دورانها این احساس کیهانی از دین را داشته اند. این احساس جزمیت و تصور انسان وار از خدا را از آنان می زدوده و آنان را از معابد و آموزه های مذهبی مبتنی بر این تصورات گریزان می ساخته است. به همین سبب مردم درتمام دورانها این افراد را به عنوان رافضی یا کافر و بیخدا می شمرده اند؛ البته گاهی هم این روشننگران مقام قدیسی می یافته اند. با این نگرش، می توان کسانی چون دموكریتوس، فرانسیس آسیسی و اسپینوزا را هم مسلک و نمونه های برجسته ای از درک دین کیهانی شمرد. یک دین كیهانی چگونه میتواند از یك فرد به فردی دیگر منتقل شود، در حالی كه فاقد مفهوم روشنی از خدا و الهیات است؟ به نظر من یكی از مهم ترین کارکردهای علم و هنر این است كه این احساس را در مردم زنده نگه دارند. به این ترتیب، به انگاره ی علمی از دین میرسیم که بسیار با انگاره ی متعارف از دین متفاوت است. هنگامی که با نگاه تاریخی به سیر امور بنگریم، علم و دین را دشمنانی آشتی ناپذیر می یابیم. دلیل این دشمنی بسیار روشن است. کسی که عمیقاً به جهانشمولی عملکرد قانون علیّت باور دارد، هیچ گاه نمی تواند بپذیرد که موجودی فراطبیعی هست که |