اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
نوزایی (رنسانس) و عصر روشنایی و این اواخر با آخرین دستاوردها یا آگاهیهای جدید علمی پدیدار گشت. در آن زمان، مدرنیت شکست خورد، چرا که نخست تردید در اینکه جامعه و تفکر به طور کلی، بنیادی الهی دارد، و سپس انکار این بنیاد، نمیتوانست از سوی جامعه پذیرفته شود. جامعهای که دقیقاً برپایۀ امر الهی بنیاد نهاده شده بود و یا دین را بنیاد دانش میدانست.جنبش سوفسطاییان یونانی به دست مدافعان نظم و در رأس آنان، افلاطون تار و مار شد و در قرن دوم، اندیشۀ آزاد، و حتا اندیشۀ علمی جنبش بعدی سوفسطایی، توسط مسیحیت پیروزمند نابود گردید. مدرنیت در عصر نوزایی بار دیگر به همین سرنوشت دچار شد، امّا این بار توسط علم؛ و از بطن نوزایی، عصر روشنایی زاده شد ... از این پس نیروهای مذهبی نتوانستند به انکار اندیشیدن برپایۀ عقل سنجشگر برخیزند، تا چه رسد به نابود کردن آن. مقاومت دینداران در برابر عقلانیتِ در حال پیشرفت و در برابر مدرنیت، به ناچار در ورطۀ بنیادگرایی و تحجر میافتد. چون برهانی در برابر عقل ندارد، باید به غیرعقلانیت و به ایمان پناه آورد. اگر میتوانستیم این راه بس دراز تاریخی را به کوتاهی بیان کنیم، میبایست بگوییم اینکه ادیان، با خدایی در رأسشان، «فرهنگساز» بوده اند و مدنیت به بشر دادهاند، نباید ما را دچار فراموشی کند که این موتورهای فرهنگی و فرهنگساز، با همۀ افتخاراتی که دارند، امری مربوط به گذشته اند. جامعۀ نوین یا متمدن خواهد شد یا اینکه جامعه نخواهد بود. پنجمین آزمون گفتگو - ببینید، شما میتوانید هرچه دلتان خواست بگویید، امّا بدون تصور خدا، ما نه مجسمه میداشتیم، نه نقاشی، و نه حتا موسیقی. - در واقع، بدون خدایان، ما این میراث فرهنگی و هنری که داریم، نمیداشتیم، امّا بدون خدایان، شاید اشکال دیگری از هنر و فرهنگ میداشتیم. - این نشان میدهد که خدا در جهان حیّ و حاضر است. - یک لحظه صبر کنید! شما دارید برای من از مشیت الهی صحبت میکنید، درست است؟ - بله من دارم از مشیت الهی حرف میزنم، از حضور خدا در جهانی که آفریدۀ اوست، همانطور که ما آفریدۀ او هستیم. - خب ... دربارۀ مشیت الهی، اگر اجازه دهید، من اپیکور را مثال میزنم. - باز هم از آن مثالها! - اپیکور نیز جزئی از میراث فرهنگی و حتا هنری ماست. اپیکور تا آنجا رفت که بگوید اگر خدایان از ما مراقبت میکنند، پس خدایانی کامل نیستند، چرا که دلنگرانی دارند، و خدا نباید چنین حسی داشته باشد. ثانیا، اپیکور میگفت اگر خدا مراقب ما بود، اوضاع جهان اندکی بهتر از این میبود که هست. به نظر شما این حرف منطقی نیست؟ - از کار خدایان نمیتوان سر درآورد. - درست است، مسائل الهی نیز همین طور است. اگر شما نتوانید وجود خدا را اثبات کنید، چه طور میخواهید مشیت او را ثابت کنید؟ - برای من کافی است ایمان داشته باشم. - اما برای من کافی است فکر کنم. - نمیتوان مشیت الهی را انکار کرد و... - بسیار خوب، حالا که منطق اپیکور نتوانست شما را قانع کند، اجازه دهید داستان زیبایی را برایتان نقل کنم. - اگر زیادی دراز نباشد ... - سعی میکنم کوتاه بگویم. خوب گوش کنید. روزی از روزها، روزی بیپایان، باریتعالی عالم را به تماشا نشسته بود : هزاران هزار ستاره در فضای ستارهباران، ظهور نو اختران، شکلیابی صور فلکی، گلدستههای انرژی که به آفریدن میلیونها کهکشان میشتافتند، دنیاهای جدید، سیارههای نوپدید، ماههای تازه، انرژی که بدل به ماده میشود و انرژی.... اینجاست که ناگهان فرشتهای در کنار باریتعالی پدیدار میشود و به او میگوید : «خدایا، خدایا، در کهکشانی دورافتاده، یک خورشید هست و خورشید سیارهای دارد به نام زمین. در نقطهای از زمین، دهکدهای هست و در آن دهکده، هم اکنون دختر جوانی در زیر سرپناهی درحال بوسیدن نامزدش، و نزدیک است که این دختر بکارتش را از دست بدهد. چه کنیم خدای من؟ و باریتعالی پاسخ میدهد: «آخر بگذار کاری بکنند!». خوب حالا نظر شما در این باره چیست؟ - من چیز بامزهای در این داستان نمیبینم. - نگرانی من هم از همین بود. ایمان حس طنز را از مؤمنان میگیرد. درس ششم ضرورتی برای وجود خدا نیست ضرورت، و باز هم ضرورت، به آفرینش نخستین خدایان و نخستین ادیان انجامید. در وهلۀ نخست، خدایان جدید و ادیان جدید، پدیدار شدند تا به این نیازها پاسخ دهند. امّا دست آخر، این نیازها پاسخی نگرفتند و با تحول تاریخ، پیشرفت و گسترش مشاهده و فکر به طور کلی، بشر نتوانست از نخستین پاسخها قانع شود یا آنها را کافی بداند. و از اینجا بود که ادیان تازه و خدایان جدیدی پا به عرصۀ وجود گذاشتند. پس میتوان گفت که در پاسخهای داده شده، صعود پله پلهای وجود دارد که به آسانی میشود آن را در متون یهودی- مسیحی مشاهده کرد؛ نخست تورات یا عهد عتیق اولیه، سپس انجیل مدرن شده، پس از آن قرآن که بازگشتی به عقب بود و به ابراهیم؛ بعدها تفاسیر پروتستانها، تا کتاب مورمونها یا متون تحملناپذیر شاهدان یهوه. با بررسی دقیق همۀ پاسخ های داده شده، آشکار می شود که، علیرغم چندین عقبگرد در این متون، همواره کوششی وجود دارد برای به روز کردن دین و در نتیجه به روز کردن خدای دین. این خدایان به مرور زمان رنجها کشیده اند. نگاه کنید به دین مصریان، به معابد سومریان تا مردوخ. خدای حسود و خونریزی که به پدر خوبی بدل میشود و غیره. همۀ این ها منطقاً، به روز شدن است، یعنی کوششی برای پاسخگویی به نیازهای تازه. ( همینجا در پرانتز میتوان گفت که تمامی ساختههای بشری، پدیدار میشوند، رشد میکنند، یا نمیکنند و میمیرند). به عبارتی، تاریخ به دو اردوگاه شکل داده است: از یک سو دین، و از سوی دیگر، فکر سنجشگر و آزاد که طبیعتا علم نام گرفته است. و طی قرنها و قرنها، دین و علم به ناچار به سختی با هم جنگیدهاند. کوشش علم همواره بر این بوده است که به پرسشها و نیازهای بشر، پاسخهای تحقیقپذیر دهد. وارون آن، دین هرچند که پاسخهایی را پیش نهاده، امّا هرگز نتوانسته است درستی کمترین آنها را بیازماید. به موازات این دو، آنچه که ما آن را تفکر آزادانه، عقلانی و سنجشگر مینامیم نیز هست که گرچه فرضیههایش چندان تحقیقپذیر نیست، با این حال، این نوع استدلال همواره برپایۀ |