ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

یکی از طلاّب علوم دینی، که اهمیت این گفتمان دینی- درمانی را دریافته بود در آبان ۱۳۲۴ نوشت: خوانندگان عزیز خود شما نظر نموده ببینید برای بهبودی جامعۀ مریض ما چقدر نسخه‌های متضاد و دستورهای متخالف از طرف پزشکان مصلح صادر گردیده؟ یک دکتر افیونی به نام کسروی علت بیماری را اسلام دانسته و مردم را به متابعت از آئین ساختگی خود دعوت می‌کند و یک پزشک نادان کردستانی به نام مردوخ  منشاء را متابعت از علی و اولادش تشخیص داده و نسخۀ ندای اتحاد توده را به پیروی از معاویه و یزید می‌خواند و طایفۀ از اوباش و شهوت‌پرستان نیز برای خاموش کردن آتش شهوت خود نسخه‌های مندرس حکیم‌باشی سابق را که متضمن کشف حجاب- شنای دوشیزگان در استخرها- و نشر فحشاء و منکرات می‌باشد در دست گرفته می‌خواهد با همان زهرهائی که پیکر جامعۀ را از روح عفت و حیات عصمت و شرافت محروم کرد این مرض را مداوا کند.

نویسنده، که خود را «یکی از روحانیین این کشور» معرفی کرده است، می‌افزاید: «تنها پزشکی که در پیدا کردن علت این بدبختی‌ها خطا نکرده» نصرت‌الله نوریانی است که «علت بیماری توده را بی‌دینی دانسته و برای معالجه هم میهنان عزیز خود» نسخه‌ها پیچیده است نوریانی، سردبیر آیین اسلام، از آغاز سال ۱۳۲۴، با سرمقاله‌های گوناگون باعناوینی چون «طريق اصلاح جامعه»، «بيمارى جامعه» و «جامعهٔ بيمار چگونه طبابت می‌شود» و ترویج گفتمان دین- درمانی در پی معالجۀ اسلامی بیماری‌های اجتماعی برآمد. وی، همانند دیگر نویسندگان مذهبی در دهۀ ۱۳۲۰، بر این باور بود که «اوضاع آشفته و خراب اجتماعى و فساد اخلاق و انحطاط در همه چيز روز به روز شديدتر مي‌شود و يك عاقبت بسيار وخيم كه فنا و نيستى است براى ما آماده می‌كند.» نوریانی با تأکید بر آن دورۀٔ بحرانی ادعا کرد که «تمام عقلاء قوم و متفكرين در انديشه هستند كه چگونه و از چه راهى بايد از اين اوضاع خراب جلوگيرى نمود و ايران، ايران عزيز و مهد تمدن را از اين پرتگاه نجات داد. [آنان] در پى درمان هستند، ولى غافلند. تا درد را تشخیص ندهند، درمان ميسر نخواهد شد؛ و همانطور كه تاكنون به تجربه رسيده اين معالجات بر خطر بيمارى افزوده و مرگ جامعه را نزديك‌تر كرده است.» به تشخیص وی «علت اين همه دردهاى مهلك از بين رفتن ايمان و عقيده و شيوع رذايل است. فساد اخلاق ما ناشى از نداشتن ايمان و عقيده است.» نوریانی، از سوی دیگر، «بيمارى جامعه» را به بیماری انسان تشبیه می‌کند: «بيمارى جامعه نيز چنين است. اگر جامعۀ قوى و نيرومند باشد در ابتدای بيمارى فساد اخلاق را حس ننمايد تا موقعى كه مرض عناصر حساس آن را فرا گیرد و میكروب‌هاى بی‌دينى به كالبد جامعه نفوذ كند. البته در اين صورت بايد چنين جامعه‌اى معالجه شود تا از مرگ حتمى نجات يابد و معالجين جامعه‌ها همان مصلحين ربانى يا طبيبان روحانى هستند كه در تشخيص مرض و معالجۀ آن متخصص‌اند و می‌توانند یك تودۀ چندمليونى را از حضيض بيمارى به اوج تندرستى برسانند.» افزون بر این، نورایی «غلبه عنصر دولتی بر عنصر روحانی» در دورۀ رضا شاه را علت «ضعف جامعه و انحطاط اخلاقی و هرج و مرج در تمام شئونات اجتماعی» بر می شمرد و معالجۀ «جامعۀ بیمار را از هلاک و مرگ حتمی...ایجاد تشکیلات روحانی و وزارت دینی» می‌داند. ابولقاسم حالت (۱۲۹۸-۱۳۷۱هـ ش) نيز كه براى آئين اسلام شعر مى‌سرود، همچون نوریانی، هشدار داد که: «چارۀ كفر تو ايمان و بس دافع هر درد، درمان است و بس.»

سردبیر آيين اسلام و همکارانش نه تنها از استعارات پزشکى بهره می‌جستند بلكه از سلامى سخن می‌گفتند كه با علم و دانش مطابقت کامل داشت: «هفته نامۀٔ آيين اسلام . . . می‌خواهد ابرهاى تعصباتى كه از دماغ‌هاى تاريك دور اسلام تشكيل شده بود پراكنده ساخته آفتاب اسلام حقيقى را درخشان سازد و می‌خواهد نشان دهد كه آيين اسلام حقيقت است و هر حقيقت و علمى آيين اسلام است. می‌خواهد به ثبوت برساند كه در اسلام تعبديات عين عقليات است و آنان كه از كوتاهى فهم خود تعبديات اسلام را مقابل عقليات قرار داده [اند] اشتباه كرده‌اند.»

تشخیص و مداوا دو جنبۀ به هم پیوستۀ گفتمان پاستوری دین- درمان بود. تشخیص بیماری اخلاقی نیز مداوایی روحانی می طلبید. برای نمونه، دكتر فقيهى شيرازى سردبیر هفته‌نامۀ پرچم اسلام، دربند را كه محل تفريح و تفرج مردم تهران شده بود، «مركز بی دينى و بی‌شرمى» شمرد و از مشاهدۀٔ آميزش همگان در آن تفرجگاه به اين نتيجه رسيد كه «روز جمعه كه روز استراحت و آسايش مردم است جز فساد اخلاق و خرابى آشيانه‌هاى خانوادگى و از بين رفتن حيا و عفت مردم نتيجهٔ ديگر ندارد.» وی در مسجدى در خيابان لاله‌زار هشدار داد كه «مگر اين قبيل مجامع جلوگيرى از كانون‌هاى فساد و شهوت‌انگيز بنمايند.» فقيهى شيرازى «مدپرستى» را نیز «يكى از دردهاى اجتماعى ما كه جامعۀ ايرانى را فاسد و محكوم به زوال نموده و مولد هزاران مفاسد اخلاقى و اجتماعى است» معرفى می كرد و «رواج بازار فسق و فجور» و از دست رفتن «عنقريب حيثيت و مليت بلكه استقلال و ترقى اقتصادى» را «نتيجۀ بيمارى هوسناك مدپرستى» می دانست، همگان را به عمل فراخواند: «براى جلوگيرى از اين مفسدهٔ بزرگ بيایيد از امروز با هم كمك كنيم و با مدپرستان بى‌شرم و حيا و مقلدين بی‌فكر كه با بدن‌هاى نيمه برهنه در انظار عمومى ديده مى‌شوند مبارزه نمائيم و به وسايل ممكنه به آنها كه از روى سادگى و بی‌فكرى كوتاه نمودن آستين و عريان نمودن بدن را در عين معصوميت تقليد می‌نمايند نصيحت نمائيم.» فقیهی شیرازی، که تخصصش در بیماری‌های مقاربتی بود، «علت حقيقى و منشاء اصلى اين فساد را تقليد بي‌جا از عادات و رسوم ملل فاسدالاخلاق مغرب زمين» می شمرد و اين تقليدها را «متناسب با روح و پيكر اجتماع ما» نمی دانست و «بى‌دينى حاصله را به سود دول استعمارطلب» می شناخت: «هشيار باشيد بی‌دينى ما به نفع آنها است و توجه ما به مذهب اسلام ضربت مهلكى است كه بر پيكر عفريت آنها وارد مى‌آيد.» همو در نامه‌اى به محمدرضا شاه پهلوى چنین نوشت:

تاجدار معظم، الملك و الدين توامان، يگانه مؤسس اساس اسلام وجود مقدس نبوى صلى‌الله عليه و آله دين و مملكت را بهم آميخته هر دو را در یك ميزان قرار داده؛ هردو را در يك لفافى پيچيده، مانند جسم و جان. دين اگر باشد مملكت هم هست. نظم و شرافت و عفت و ثروت و امنيت هم هست. اما اگر دين رفت همۀ اينها می‌رود. مگر نه اسلام است كه اطاعت و دعا كردن به سلطان وقت را اهميت كامل داده. در بحار الانوار رسول اكرم مى‌فرمايد اطاعت سلطان واجب است. شیرازی که سخت نگران بود که ایران «مبتلای به فلج روحی گردد،» در اين نامه به محمدرضا شاه یادآوری کرده است كه شهر شاهى كه «نقطهٔ حساس مازندران» و «دروازۀ تهران است،» دركنار كارخانجات و دبستان‌ها و دبيرستان‌ها، و بيمارستان‌ها «يك مسجد شاه لازم دارد» تا «مريض‌هاى روحى بداخلاق و فاسدالعقيده در [آن] معالجه شوند.» در این نگرش اماکن تفریحی منجلاب و مسجد درمانگاه بیماری‌های اجتماعی شناخته شده اند.

قبلی

برگشت

بعدی