اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
بهداشتیاندیشی در فرهنگ سیاسی تفسیرهای بهداشت گسترانۀ پزشکانى چون دكتر اميراعلم و دکتر تومانيانس براى همسان شمردن طهارت و نظافت زمينۀ تاريخى پيدايش گفتمانی را فراهم آورد که دين را دواى دردها و بیماریهای اجتماعى می شمرد. همان گونه که در آستانۀ انقلاب مشروطیت «وطن» به مادری ۶۰۰۰ ساله و پا به مرگ تشبیه شد، از دهۀ ۱۳۲۰ به بعد نیز «جامعۀ» ایران بسان بیماری اخلاقی شمرده شد که نیازمند مداوای روحانی بود. در گفتمان مشروطیت منتقدان به تشخیص و مداوای بیماریهای وطن پرداختند و در گفتمانی که زمینۀ اسلامگرایی را فراهم آورد، به تشخیص و تشریح و مداوای بیماریهای جامعه روی آوردند. در یکی نفود پیدرپی اقوام یونانی و عرب و ترک و مغول «مادر وطن» را گرفتاری بیماریهای مزمن کرده بود و در دیگری نفوذ میکروبهای اخلاقی اروپایی از طریق اروپاگرایان و غربزدگان جامعۀ ایران را گرفتار بیماریهای اخلاقی و روحی و روانی ساخته بود. همان گونه که در کاربرد آغازین انقلاب ستوری حوض آب و خزانۀ حمام بانی شیوع بیماریهای واگیردار شناخته شدند، درکاربرد واپسین و استعاری آن انقلابِ باکتریایی اماکنی چون سینما و کافه و کاباره «منجلاب مادیت و حیوانیت و فحشا» و اشاعهدهندۀ بیماریهای اخلاقی جامعه دانسته شدند. همانند تسخیر تمدن فرنگی (۱۳۲۶ ش) فخرالدین شادمان (۱۲۸۶-۱۳۴۶ هـ ش) که ایران را مبتلا به «بلای عظیم» و درد «درمانپذیر» فکلی تشخیص داد، غربزدگی جلال آلاحمد نیز بر چنین تشخیص و تعلیل و درمانی استوار بود: غربزدگی میگویم همچون وبازدگی . . . دستکم چیزی است در حدود سنزدگی. دیدهاید که گندم را چطور میپوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانهای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضهای از بیرون آمده. و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علتهایش را. و اگر دست داد راه علاجش را. به این ترتیب، آل احمد در غربزدگی به «طرح یک بیماری» و به بررسی «نخستین ریشههای بیماری» پرداخت که آن را «عوارضی که در زندگی و تمدن و روش اندیشه مردمان نقطهای از عالم حادث شده» میدانست. بدین سان، مفهوم «غربزدگی» برچسب گیرایی را برای تشخیصها و تحلیلهای پزشکی از «دردها»، «بیماریها» و «عوارض» جامعۀ ایران که از دهۀ ۱۳۲۰ به بعد همه گیر بود فراهم ساخت. در نوشتههایی كه جامعهٔ را دچار بيمارى اخلاقی میدانست، اغلب مجتهدان را طبيبان روحانى براى نجات اجتماع بيمار ايران قلمداد میکردند. با اشاعۀ این نگرش دین-درمانی به تدريج اسلام از بديلی اخلاقى به بديلى مکتبی و سياسى تبديل شد. با این دگردیسی دین، بيمارى اجتماعى با بيمارى اقتصادى در آميخت و اسلام به يك نظام كامل براى نجات جامعه و «سالم سازی» اقتصاد بیمار ایران نیز شناخته شد. همان گونه که تشریح بیماریهای «مادر وطن» در آغازین سالهای سدۀ بیستم با آیندهنگرییی مشروطهخواه پیوند یافت، تشریح بیماریهای اجتماعی ایران نیز زمینۀ اخلاقی انقلاب اسلامی را فراهم ساخت. رمز موفقیت این بدیل اخلاقی به کار بردن« تشخیص» و «تشریح» جامعه - پزشکی و تاریخ - پزشکی بود که با نقد اروپاییگرایی و غربزدگی در میآمیخت. در این نگرش بهداشتی که فرهنگ غرب را همچون ویروسی خانمانبرانداز تشخیص می داد که در پیکر جامعۀ ایران نفوذ کرده بود، تنها راه مداوا احیای ارزشهای اخلاقی اسلام شناخته می شد. ادبیات انقلاب اسلامی براین کاربرد سیاسی از مفاهیم بهداشتی استوار بود. برای شناسایی چگونگی چیرگی دانش و زبان طبی و بهداشتی و نگرش «تزریقی» بر فرهنگ و شناخت سیاسی روش و نگرش پژوهشی جدیدی لازم است که بتواند تاریخ روشنفکری را با چگونگی تجدد روزمره آنچنان که در این نوشته به اختصار طرح شد بازسنجد. در این بازکاوی چگونگی مقبولیت واژگان طبی چون انقلاب، بحران، اختناق، تشریح، و تجزیه و استعارتی چون بیماری مادر وطن، بیماریهای اجتماعی و جامعۀ سالم همه بخشی از تاریخ نگاری تجدد ایرانی خواهند شد. ادامه دارد ماجرای اسرارآميز يك رجل سياسی (صادق قطب زاده) ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل اين روزها ديگر كمتر كسی نام «صادق قطب زاده» را بياد می آورد. اما او بدون شك يكی از تأثيرگذارترين رجال سياسی متأخّـر بوده است. درست ۲۷ سال از اعدام او می گذرد. اما گرد و غبار زمان، همچنان نتوانسته ماجرای سراسر رمز و راز او را محو كند. تا آنجا كه فردی از نسل بعد از انقلاب (همچون من) را به واكنش وا داشته. قصد آن دارم كه در آينده مطلبی بسيط در مورد داستان شگفت انگيز قطب زاده، ارائه كنم. می گويند متولد زمستان ۱۳۱۵ بوده است.
در دارالفنون تحصيلات مقدماتی را به آخر رسانده. خيلی زود به اپوزيسيون حكومت پهلوی بدل گشته. به سلك مصدّقــيون در آمده و بارها صابون زندان به تنش خورده. ناچار در اواخر دههء سی به امريكا مهاجرت می كند و رهبری انجمن اسلامی دانشجويان را بر عهده می گيرد. در جشنی كه حكومت پهلوی در واشنگتن ترتيب داده، قطب زاده بر گوش سفير ايران «اردشير زاهدی» سيلی می زند و از امريكا ديپورت می شود. مدت ها سرگردان دنيا بود تا بالاخره |