اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
در كانادا رحل اقامت می گزيند. حالا ديگر او يك انقلابی واقعی شده بود. ساواك برايش تروريست اجير می كند تا او را در پاريس بكشد (درست مانند اقدامی كه حكومت بعدی در مورد شاپور بختيار كرد) اما او جان بدر می برد. بعدها محمّد رضا شاه پهلوی در آخرين مصاحبهء زندگيش که درست چند روز پيش از مرگش با ديويد فراست خبرنگار شبکه ا.بی.سی.نيوز انجام داد، چنين گفت: «من باور نمی کنم همهء اين کارها را خمينی به تنهايی انجام داده باشد. او حتی نمى داند پروتئين چيست! او مشاورينی دارد. به عنوان مثال همهء ما دو نفر از آنها را به خوبی مى شناسيم: ابراهيم يزدی و صادق قطب زاده. قطب زاده دانشجوی بی استعدادی بود که از دانشگاه اخراج شد. گروهی او را عامل سـيــا و گروهی ديگر او را عامل کا.گ.ب می دانند.» بعد از اتفاقات خرداد ۱۳۴۲ به كمك آيت الله خمينی می شتابد. سپس به لبنان می آيد و در زمرهء هواداران امام موسی صدر به فعاليت می پردازد. نكتهء جالب آنكه: در همان زمان قطب زاده با سرويس امنيتی دولت معمّر قذافي در ليبي همكار می كند. اين همان سرويس اطلاعاتی ست كه درست پيش از پيروزی انقلاب اسلامی، امام موسی صدر (استاد معنوی قطب زاده) را می ربايد و تا همين امروز هم خبری از او در دست نيست. بعد از پيروزی انقلاب، قطب زاده برای آزادی امام موسی صدر تلاش فراوان می كند اما بخش عمدهء آن تلاش ها هرگز بر ما فاش نشد.آقای سيد روح الله ساكن نجف است. قطب زاده مدام با چمدان های مملوّ از دلار به ديدن آيت الله می رود. كسی نمی داند قطب زاده اين پول ها را از كجا می آورد. هزينه های مبارزه از اين راه تأمين می شود. «سيد مصطفی خمينی» به اين پول ها اعتراض می كند. حتی در يكی از ديدارها، با قطب زاده درگيری فيزيكی پيدا می كند. اما آيت الله خمينی، جانب قطب زاده را می گيرد، حتی بر سر دو پسر خود فرياد می زند كه : « صادق، بيش از شما فرزند من است.» اين مسأله سبب ساز كينهء عميق فرزندان آيت الله خمينی نسبت به قطب زاده می گردد. در خلال اجلاس گوادالوپ كه در مكزيك برگزار می شود، رهبران كشورهای غربی به دور هم گرد می آيند و تصميم می گيرند كه دست از حمايت رژيم پهلوی بردارند اما در عوض حكومت برآمده از انقلاب را برسميت بشناسند. صادق قطب زاده به نمايندگی از كمپين آقای خمينی در اين اجلاس شركت می كند و با نبوغ خود، از دولت های غربی امتيازات زيادی به نفع انقلابيون می گيرد. در دورهء اقامت در پاريس هم، آيت الله بدون مشورت با قطب زاده و ابراهيم يزدی حتی آب هم نمی خورد. در پرواز انقلاب به تاريخ ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ ، قطب زاده تنها كسی ست كه اجازه می يابد در طول سفر پر التهاب، در كنار آيت الله خمينی بنشيند. حتی زمانی كه خبرنگاری از احساس آيت الله می پرسد كه بعد از پانزده سال قدم بر خاك ميهن می نهد، آيت الله خمينی جواب غير مسؤلانهء «هيچی» را می دهد كه قطب زاده در مقام مترجم، با دستپاچگی سعی در رفع و رجوع اين جواب نابخردانه می كند. اما اين موضوع از چشمان تيزبين رسانه ها مخفی نمی ماند. آيت الله خمينی همواره معتقد بود كه مهمترين ركن هر حكومت، راديو و تلويريون آنست. به همين دليل قطب زاده كه بيشترين وثوق را او به دارد، بر مسند رياست ادارهء راديو تلويزيون انقلاب می گمارد. نظرات ضدّ و نقيضی در مورد عملكرد او در اين سمت وجود دارد. اما گروه های تندرو و متعصب مذهبی، برنامه های تلويزيون قطب زاده را مخرب تر از برنامه های تلويزيون طاغوت می دانند. لذا چندين بار شكايت نزد امام شان می برند. به نظر می رسد كه قطب زاده رابطهء چندان خوبی با مهندس مهدی بازرگان و دولت موقت او نداشت. لذا عباس اميرانتظام چندين بار از تبليغات غيرمسؤلانهء تلويزيون تحت امر قطب زاده عليه دولت موقت، گله می كند. در روز 13 آبان ماه 1358 دانشجويان موسوم به پيرو خط امام، سفارت امريکا را به اشغال خود در می آورند. بحران جهانی بالا می گيرد. ايران کانون توجه دنيا مى گردد. در آن زمان ابوالحسن بنی صدر، سرپرستی وزارت امور خارجه را بر عهده دارد. بنی صدر در اين باره چنين ميگويد : «من قطب زاده را در فرودگاه ديدم. به او گفتم: بالاخره کار خودت را کردی؟ جواب داد: من کاری نکردم. به او گفتم اين گندی ست که خودت زدی، خودت هم جمعش کن. و به اين ترتيب پست وزارت امور خارجه را به او محول کردم.» پرسش در اينجاست که: چرا دکتر بنی صدر، قطب زاده را عامل اين اتفاقات می داند؟ ترديدی نيست که قطب زاده برای آزادی گروگان ها و استرداد شاه، تلاش زيادی انجام داد. در آن روز ها قطب زاده، سرشناس ترين فرد ايرانی به شمار می آيد. روزی نيست که در رسانه های بين المللی ظاهر نشود و در مورد بحران پيش آمده به مصاحبه نپردازد. مقامات امريکايی هم حساب خاصی روی قطب زاده باز کرده اند. چون مى دانند که او علاوه بر وزير امور خارجه، پسر معنوی امام نيز هست. قطب زاده با هماهنگی آيت اللّه خمينی، ملاقات های محرمانهء زيادی با مقامات امريکايی دارد. بعد ها مقامات جمهوری اسلامی، همين گفتگوها را سند خيانت قطب زاده معرفی کردند. در همين روزها يعنی در آذر ماه سال 1358، موسم اولين دورهء انتخابات رياست جمهوری اسلامی ايران فرا رسيده. دو رقيب قديمی يعنی قطب زاده و بنی صدر باز در مقابل هم صف آرايی می کنند. قطب زاده برای کمپين انتخاباتی، خرج فراون می کند. اما بنی صدر به لطف سخنرانی های پر شوری که در دانشگاه صنعتی ايراد کرده، وضعيت بهتری دارد. در اين ايام هنوز مردم ايدئولوژی را بر پول ترجيح مى دهند. لذا قطب زاده شکست سختی از رقيب مى خورد. بعد از شکست در انتخابات، آرام آرام خورشيد اقبال قطب زاده رو به افول می گذارد. روز های سخت او فرا می رسد. وقتی که می بيند در نظام جمهوری اسلامی، تازه واردينی که کوچک ترين نقشی در پيروزی انقلاب نداشته اند، قدرت را قبضه کرده اند، خونش به جوش می آيد. سر ناسازگاری با مسئولين می گذارد. در رأس همهء آنها به حزب جمهوری اسلامی که آيت اللّه بهشتی يکّه تاز آن است، حمله می کند. حزب جمهوری اسلامی در حال به دست گرفتن کامل قدرت و پاکسازی حکومت است. بسياری پاکسازی های اول انقلاب را به بهشتی نسبت می دهند. هر آن کس که با اين حزب يا اصل ولايت فقيه مخالف است، به تير غيب گرفتار می آيد. از آيت اللّه طالقانی تا مطهری ، قرنی ، مفتّح ، … همه به دست اين فرقه حذف می شوند. گفتگو های تلفنی قطب زاده شنود می شوند. قطب زاده توسط قدوسی (دادستان کلّ انقلاب) دستگير می شود. انقلاب از مسير خود خارج شده. همهء کسانی که روزی دل خوشی از قطب زاده نداشتند (مثل بازرگان ، بنی صدر ، دکتر سامی و …) به حمايت از او بر می خيزند. چون به خوبی واقفند که انقلاب به کجا می رود. به خاطر تلاش اين افراد و مقالات فراوان که در روزنامه ها چاپ مى کنند، حکومت ناگزير به آزادی قطب زاده می شود. |