اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
|
میکرد و نه مهر مادر را. هومان موسوی از آرزویش در دوران کودکی میگوید: «یادم میآید سالها آرزو میکردم بتوانند برایم تولد بگیرند و یک نفر برایم کادو بخرد ولی چنین چیزی نبود.» زندگی او در تمام دوران نوجوانی به بعد احضارهای پی در پی به نهادهای امنیتی بود. در ۱۳ سالگی برای اولین بار به وزارت اطلاعات شیراز احضار میشود. او حالا به سنی رسیده که ماموران امنیتی باید به او گوشزد میکردند فرزند یک خانواده اعدامی است که پدر و مادر و حتی شوهر عمهاش اعدام شدهاند و باید مراقب هر گونه رفتارش باشد. او تاکید می کند: «اوایل دوره راهنمایی همراه عمهام من را برای بازجویی خواستند یعنی ۱۲-۱۳ ساله بودم که برای اولین بار بازجویی شدم. میخواستند مرا تفتیش کنند و بیشتر از خانوادهام بگویند. در دوران دبیرستان شدم این بازجوییها بیشتر شد و میگفتند دنبال سیاست نباشید. دختربازی میخواهید بکنید یا مشروب میخواهید بخورید، مواد میخواهید بکشید هر کاری میخواهید بکنید فقط دنبال سیاست نباشید. اگر کوچکترین گرایش سیاسی داشته باشید دستگیرتان میکنیم. میآمدند خانه را تفتیش میکردند و همه چیز را زیر نظر داشتند، هم من و هم برادر و خواهرم را.» پس از ورد به دانشگاه بخش دیگری از زندگیش آغاز میشود. در سال ۱۳۸۳ وارد دانشگاه کار قزوین میشود در رشته مهندسی صنایع اما چند روز از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نگذشته که حکم تعلیق از تحصیل را به دستش میدهند. هومان موسوی با اشاره به اینکه «چهار سال و نیمی که در دانشگاه کار بوده، فشارهای حراست و کمیته انضباطی آزارش میداده» تاکید میکند: «من در دانشگاه درس میخواندم ولی آنها میپرسیدند عقیدهات چیست و سئوال میکردند نماز میخوانی، چرا اردوی راهیان نور یا قم و جمکران را نیامدی. سوالهایی که هیچ ربطی به دانشگاه نداشت و مرا اذیت میکرد.» او در طول تحصیل خود در دانشگاه نیز بارها به خاطر حضور فعال دراعتراضات دانشجویی داخل دانشگاه به کمیته انضباطی احضار شده بود. حتی هنگامی که بعد از دانشگاه کاری برای خود پیدا کرد با معلوم شدن اینکه پدر و مادرش اعدام شدهاند از کار اخراج شد. از زمان بازداشتش نزدیک به چند ماه گذشته و او همچنان در سلولهای انفرادی یک و نیم در دو متری بند ۲۰۹ زندان اوین به سر میبرد. وضعیت سخت و ایزوله سلول او را به جایی میرساند که دیگر مانند سابق ترسی از تهدیدهای بازجو برای اعدامش ندارد. او در این باره میگوید: «آن قدر که تحت فشار بودم ساعتها در سلول گریه میکردم و از خدا میخواستم فقط من را ببرند و اعدام کنند که این وضعیت تمام شود.»هومان موسوی بعد از تحمل هفت ماه سلول انفرادی تک نفره و چهار ماه سلولهای کوچک چند نفره به بند عمومی ۳۵۰ زندان اوین منتقل میشود. او درباره شرایط داخل سلول ۳۵۰ زندان اوین میگوید: «خیلی آنجا خوب بود چون از ۲۰۹ بیرون آمده بودم و آدمهای دیگر را میدیدم که مثل خودم بودند. مخالف نظام بودند یا جنبش سبزی بودند یا زندانی عقیدتی بودند و خیلی همدلی میکردند. به من کاپشن و کلاه دادند و روحیهام بهتر شده بود و واقعا احساس میکردم پشیمان نیستم از اینکه به خیابان رفتم و فیلم گرفتم و صدای مردم را گوش دنیا رساندم، احساس خوبی بود.» در بند ۳۵۰ زندان اوین تعدادی از مشهورترین زندانیان سیاسی حضور دارند که پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ بازداشت شدند و دوران محکومیت خود را میگذرانند. در کنار این زندانیان مشهور تعدادی زیادی زندانی سیاسی و عقیدتی گمنام هستند که در تجمعات اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شدند. هر چند زندانیان گمنام این بند زیر سایه زندانیان سیاسی مشهور قرار میگیرند و شرایط قانونی آنها داخل زندان بیشتر نادیده گرفته میشود. هومان موسوی در این باره میگوید در مقاطعی «ملاقات حضوری خیلی کم شده بود و فقط به زندانیان خیلی خاص میدادند. به ما که گمنام بودیم اصلا توجه نمیکردند و مثلا مدتها افراد ملاقات حضوری نداشتند.» یک سال از بازداشت او میگذرد و با وجود اینکه ماهها است بازجوییاش تمام شده اما دادگاهی برای او تشکیل ندادهاند و هر ماه قرار بازداشتش توسط بازپرس تمدید میشود تا اینکه در فرودین سال ۱۳۹۰ دادگاه او بدون حضور وکیل مدافع پشت درهای بسته برگزار میشود.قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به نام محمد مقیسه پروندهاش را ورق میزند و به او میگوید: «تو همانی که پدر و مادرت اعدام شدند؟ پس از اعدام آنها شما نمیخواهید آدم شوید؟» هومان موسوی در پاسخ به قاضی میگوید: «من کاری به پدر و مادرم ندارم و برای خودم زندگی میکنم. هر کاری آنها کردند خودشان میدانند و من آدم دیگری هستم برای خودم. قاضی گفت میرسم خدمتت. بعد دادستان را صدا کرد. پشت سر قاضی کارگران داشتند کولرها را تعمیر میکردند و قاضی حواسش به این کارگرها بود و وقتی نماینده دادستان از من سوال میکرد او داشت به کارگران میگفت پوشالها را چگونه نصب کنند و با کارگران سر و کله میزد و این عجیب بود برای من.» او درباره بخشی دیگر از دادگاه و محاکمه خود میگوید: «یک سری ایمیلهایی برایم آمده بود که فوروارد کرده بودم برای دوستانم. مثلا کاریکاتوری بود یا خبر مهمی یا نامه آقای کروبی. اولین سوال آقای مقیسه از من این بود چرا به دوستانت این نامهها را فرستادی. من گفتم اصلا نامهای نزدم و تعجب کرده بودم. او گفت پس نامههایی که زیرش را امضا کردی چیست. گفتم اینها نامه نیست ایمیل است و این ایمیلها را من ننوشتم اینها برای من آمده و من فوروارد کردم. قاضی گفت: ایمیل یا نامه برای من فرقی نمیکند هر چه بوده اینها را تو فرستادی یا نفرستادی؟ هر چه گفتم اینها را من ننوشتم، گفت: هیچ چیز نگو و تا میخواستم از خودم دفاع کنم میگفت: هیچ چیز نگو من توضیح اضافه نمیخواهم.» او میگوید جریان دادگاهش بیش از ۲۰ دقیقه بیشتر طول نکشید و به او اجازه دفاع از اتهاماتش را نیافت. حکم او صادر میشود. قاضی دادگاه درابتدای رأی با اشاره به اینکه پدر و مادر متهم در سال ۱۳۶۷ ضد انقلاب بوده و اعدام شدهاند هومان موسوی را به اتهام اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور در تجمعات و ارتباط با شبکههای ماهوارهای معاند با نظام به تحمل سه سال زندان و محرومیت از تحصیل در دانشگاههای دولتی سراسر ایران محکوم کرد. علاوه بر این حکم دادگاه مبنی بر ۷۴ ضربه شلاق و جریمه نقدی به خاطر توهین به محمود احمدینژاد، عینا در دادگاه تجدید نظر تایید میشود. هومان موسوی پس از دریافت حکم دادگاه ادامه دوران زندان خود را همچنان در بند ۳۵۰ میگذراند؛ بندی که سالها بارها
|