اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
همايون ، باقر زاده ، تيمسار مدنی ، فريدون احمدی ، ماشاالله آجودانی ، علی مير فطروس و شخص کامبيز روستا، و بعبارتی ازهمه امضاء کننده گان فراخوان؟ یا شکل و صورتی دیگر را در نظز دارید ؟ آقای روستا! در گفتگو با راديو همبستگی گفتید : «۰۰۰ اين حرکتی که ايجاد شده بيش از همه بخش های متشکل و آن چيزی که شما نهادهای شهروندی گفتيد ، می توانند در آن شنا کنند، قدرت بگيرند ، صدا شون را بگوش وسيع ترين اقشار و بخش های اجتماعی برسانند ۰ اين که نمی تواند ، مخالف آن باشد! حداکثر می توانيد بگوييد : اين ظرف اينقدر بزرگ است که آنها چون بسيار کوچکند ، قدرت شنا در آن ندارند ۰۰۰» ( فايل صدا ، راديو همبستگی ). اگر واقعا چنين است و به آنچه در راديو گفتید اعتقاد دارید، بايد اين را توضيح دهید که اين ظرف شنا پذير و دریائی به اين وسعت ، تنها با امضاء گذاشتن در سايت و کليک کردن ها فراهم می آيد يا ازجای ديگر؟ آقای کامبيز روستا! هرچه بیشتر در مضمون جواب های شما به رادیو همبستگی دقت می کنم، و نیز بخاطر قرار گرفتن امضایتان در کنار سلطنت طلبان و ماستمالی کردن ائتلافی به این آشکاری با آنان، نزدیکی کم تری به کامبیز روستا ی دوران کنفدراسیون با پیشینه مبارزه با سلطنت می يابم. بگذریم ازهمراه شدن با آدمی چون محسن سازگارا که تا به امروز از هيچ بخش از گذشته زندگی سياسی و ايدئولوژيکش را حتی در يک سطر نقد نکرده و در ضدیت با انقلاب و با چپ، گوی سبقت را از بسیاری از همپالکی های خود ربوده است. چند سال پيش نوشته بودید : « در اين جنگ قدرت ، جبهه ای ناهمگون و متزلزل و بدون ابزار اساسی مبارزه در مقابل جبهه ای پی گير با ابزارهای مورد نياز اين جنگ قدرت صف کشيده اند » ( کامبيز روستا، نشريه طرحی نو، شماره ۵۱ ، ارديبهشت ۸۰، ص ۳) می بينید؟ آنچه شما در ستيز با صف « اصلاح طلبی » نظام نوشته بودید ، امروز وبال گردن خودتان شده است! مگر شما ننوشتید : « باز بخش عظيمی از اپوزيسيون ، بجای روشن کردن قرارگاه مستقل خود ، خود را پشت مردم و گاهی ابزار های اين و آن « دوم خردادی » [ امروزبخوان محسن سازگارا و دکتر باقر زاده] پنهان می کند تا ضعف اساسی موجود را بپوشاند۰تا زمانی که در بر همين پاشنه می چرخد و نيروهای سکولار آزاديخواه و حتی مدعيان سوسياليست اين اپوزيسيون با دستاوردهای داوران ميان نيروهای مختلف جمهوری اسلامی ظهور می کنند ، اميد عافيتی نيست ۰۰۰» ( کامبيز روستا ، همان ماخذ ، ص ۴ ). در همان مقاله ، در وصف شرايط اپوزيسيون نوشته بودید : « اینها نشانه ادامه روند فروپاشی است ۰ در مقابل اپوزيسيون کماکان پراکنده و بی مخاطب اند از مشروطه خواهان و سلطنت طلبان تا نيروی ملی گرا و ليبرال های رنگارنگ و نيروهای چپ ، همه به گروههای کم و بيش کوچکی تقسيم شده اند که عمده مخاطب آنان اعضاء و طرفداران خود اين تشکل ها هستند ». ( کا مبيز روستا ، همان ماخذ ). آقای روستا فکر می کنید امروز با امضاء گذاشتن به پای اين « فراخوان ملی » و همراهی اين حضرات در پرتو شعار « همه با هم » ، همگان از کوچکی و فرو پاشی خود در آمده اند و مخاطبين آنان نيز به نيروی ميليونی تبديل شده اند يا در حال شدن هستند ؟ نه. قطعاً اینطور نیست. نیت آزادی خواهانه داشتن هم برای توجیه این مشی کافی نیست. به قصد وصول به آزادی ، به هر طنابی نباید متشبث شد! داريوش همايون در روزنامه کيهان لندن شان می نويسد : « شهريور ۶۷ حقيقت انقلاب ۵۷ بوده است و هزاران جوان در خون تعميد يافته را از دم شمشير انقلاب خونين کشته شده اند » چرا که « در شهريور ۶۷ زور آزمايی نابرابر دو نيروی سياسی بود که اگر چه ماموريتشان متفاوت بود ، در خصلت انقلابی خود تفاوتی با هم نداشتند ، دژخيم و قربانی توانستند جای خود را با هم عوض کنند ، اگر يکی دست بالا تر گرفته بود ، ديگری به پيشدستی همان را می کرد » ( کیهان لندن ، شماره 1022 ) می بينید که داريوش همايون با کينه ای افسار گسيخته و کمتر ديده در باره قربانیان رژیم اسلامی داوری می کند۰ وقتی شما، من و دیگران به همراه هزاران و هزار خانواده اعداميان ، قتل عام سال 67 را از مصاديق « جنايت عليه بشريت » می دانیم و می خواستيم بر آن پايه پروژه « تريبونال بين المللی » را بنا کنيم که تا به امروز به بار ننشست – ذکر خیرش باد تا جای دگر - ؛ داريوش همايون کذائی ، آن فاجعه قتل عام را رويدادی می داند تا « ظالم و مظلوم » ، « قربانی و جانی » ، « دژخيم و قربانی » را در يک رديف بشمارد ۰ وقتی همايون که از پدر تاجدار و آريا مهرش نشان برده در برابر اين کشتار و در برابر دادخواهی هزاران خانواده قتل عام شدگان ، ذره ای شرف و اخلاق انسانی از خود نشان نمی دهد، چگونه می تواند درک سالمی از دمکراسی خواهی در برابر دفاع از منافع مردم داشته باشند که شما می خواهید با او حول حقوق بشرهمصدا و همراه گردید و اعتبار مبارزه گذشته تان را با انديشه تاريکخانه سلطنت که با « تاريکخانه اشباح » اين آقايان بی شباهت نيست ، طاق بزنید و در کنار آنان جای گيرید و همسان عمل نماييد؟ هیچ میدانید که سازگارا به بی بی سی چی گفت ؟ در دفاع از همین رفراندوم اعلام داشت : « ... فقط با اصلاحات می توان روی این شکاف پل زد و بر بحران چیره شد . این تشخیص درسی بود که در سال 1376 به این نتیجه رسیدیم که اگر نظام در جهت دمکراسی ، و... بسط آزادیهای مدنی و رفتن به خانواده جهانی پیش برود ، کار آمدی بیشتر می شود! ایده اصلاحات چیزی جز این نبود» ( سازگارا در گفتگو با رادیو بی بی سی ، 21 فوریه 2004) آقای روستا از شما که آنگونه به نقد« خاتمی » ، « اصلاح طلبان اسلامی » و باورمندان به « رفرم » می تاختيد و چه خوب هم استدلال می کردید می پرسم : از آن سال تا به امروز ( ۱۳۸۳ ) چه اتفاق افتاده است که می توان اين نظام سخت جان را به شرط بندی از طریق اینترنیت گذاشت؟ و قانون اساسی اش را به رفراندوم کشيد، بدون اينکه بگوييد، با چه کس ، کسانی و با چه ابزاری چنين خواهيد کرد؟! شما در همان مقاله پيشگفته ياد آور می شوید : « ۰۰۰جمهوری اسلامی رفرم پذير نيست و بايد فکر چاره بود ». واقعا فکر می کنيد که « چاره » را يافته ايد و آن رهيافت در رفراندوم قانون اساسی است؟ و این پروژه چاره ساز است ؟ آقای کامبيزروستا ، همين حد می گويم : در همگامی با اين پروژه رفراندوم و همه به خط شده گان مخالف انقلاب مردم ، لطفآ اينبار با رفرم طلبی محسن سازگارا و با طناب آقای حسين باقر زاده و منشور ۸۱ شان و شعار « امروز فقط اتحاد» پهلوی سوم ، مردم را به « اميد عافيت » نکشانيد و به ته چاه نبريد، هر آن جا که خود می رويد، مختاريد! آنهم بویژه در شرايطی که جنبش های زنان ـ جوانان ـ کارگران ـ بيکاران ـ معلمان ـ پرستاران ـ ملیت ها و تهيدستان شهر و روستا به صحنه آشکار رودررويی با نظام کشیده می شوند تا اصلاح ناپزيری و « رفرم پذير » نبودن نظام اسلامی را در آینده ای نه چندان دور با سرنگونی اش چاره کنند؛ رژیمی را که شما سالها پيش نوشتید « نظام توتاليتاريستی از نوع خاص جمهوری اسلامی ، که زيبنده است ، آنرا فاشسيم مذهبی در حال اضمحلال بناميم... » ( کامبيز روستا ، همان ماخذ) حالا چه شده است که « نظام فاشيسم مذهبی در حال اضمحلال » به نسبت
|