اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
ملی در ایران" که از آن هیستری ضد ملیتها آب میخورد، به نقد بکشیم. قابل ذکر است که این مقاله ذکر شده در سال 2003 میلادی از همین شخصیت محترم و درزمان خود بسیار چپ و انقلابی مورد بحث، که یکی از رهبران سابق و عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران بوده و جملات نقل قول شده فوق نیز از آن ایشان هستند، در یکی از روزنامه های اینترنتی درج گردیده و هنوز هم روی صفحه است. از آنجا که مقاله توسط این شخصیت سر شناس نگاشته شده، بهمین دلیل با وصف اینکه یک سال از انتشارش نیز می گذرد، نمی توان در مقابل آن سکوت اختیار کرد. لذا واقعیت امر نیز همین مقاله بود که مرا به نوشتن این مطلب وا داشت. تعجب من نخست در این است که نگارنده این چنین مقاله ای، در سالهای شصت و هفتاد میلادی هنگامی که خود یکی از نمایندگان جوانان دمکرات حزب نام برده بودند، صدها جوان دانشجو از ملیتهای گونا گون ایران (آذری، کرد، بلوچ، ترکمن و عرب) به سازمان ایشان روی آوردند، زیرا این سازمان جوانان وابسته به تنها حزب پیشرو و سیاسی ایران بود که مسئله ملیتها را در آن با صراحت مطرح می کرد و حقوق آنان را خواستار می شد. همین نماینده جوانان که بعدها از اعضای رهبری حزب شد، خود در طول حد اقل سی سال بر تمام مصوبه های حزب و از جمله کثیر الملله بودن کشور ایران و دفاع از حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی صحه گذاشته اند. البته ایشان به قول خود که دریک نامه به نگارنده آورده است، گویا درآن زمان نیز با این سیاست حزب موافق نبوده! ولی من در حیرتم که چرا ایشان در همان زمان موضع خودرا معلوم نکرده اند؟! امروز چه چیزی عوض شده و چه اتفاقی رخ داده است؟ که ایشان اکنون بعد از سالها دوری از آن حزب می فرمایند: "اطلاق کشور چند ملت ای (کثیرالملله) به ایران نادرست و به معنی تقلیل مقوله ی ملت به قوم است. در عین حال به معنی نادیده گرفتن واقعیت تاریخ ایران و ساختار سیاسی-دولتی بسیار کهن آن و بی توجهی به روابط تاریخی- فرهنگی و پیوند های عاطفی قوی میان اقوام و طوایف و اقلیت های گوناگون ساکن فلات ایران است". درحالیکه همین رفیق مبارز می توانست درخلال آن حداقل چند سالی که در رهبری آن حزب سیاسی کشور قرار داشتند، با انتشار یک اعلامیه موضع خود را روشن می کردند و نه به خاطر مصلحت برهمه مصوبات آن، از جمله کثیرالملله بودن ایران، امضاء می نهادند. تصور می کنم با این کار، اگر انجام می گرفت، به دلیل نشان دادن صداقت (نه درست یا غلط بودن موضع) می توانست برای خود وجهه ای کسب نمایند. این حزب در آن زمان معتقد بود و گویا امروز نیز چنین می اندیشد، که ایران یک کشور کثیرالملله است. البته بنده نمی دانم و نپرسیده ام، آیا شخصیت مبارزی که من به ایشان استناد کرده و مقاله شان را به نقد می کشم، هنوز اعتقاد به تکامل جهان دارند و می پذیرند که موجودات بر روی این جهان نیز در حال رشد فکری و تکامل اند؟ یا خیر! ولی در هرصورت بنده به این رشد و تکامل اعتقاد دارم و بهمین دلیل خیلی وقت پیش در مقاله ای براساس آگاهی که دراین زمینه کسب کرده ام، ملت و قوم را تکامل یافته کمونها و قبایل اولیه بشری آورده و هر کدام از آنها را بر مبنای استانداردها و نرمهای بین المللی که در فرهنگ نامه ها نیز ثبت اند، تعریف و ارائه نموده ام و خود ایشان هم اگر مصلحت را کنار بگذارند و واقع بینی را در سرلوحه فعالیتشان قرار دهند این مسئله مهم را خواهند پذیرفت. در هرصورت باید یک باردیگر و مکرر به ریشه و تعریف علمی واژه های قوم و ملت، آنگونه که یکی از همرزمان سابق ایشان و از فیلسوفان مارکسیست جامعه ما ایران، احسان طبری، که جمهوری اسلامی، او را گالیله وار، اول با دین و نماز خوان کرد و بعد هم کشت، توجه کرد: "درجوامع برده داری وسپس فئودالیسم، شکل اساسی تجمع یا اشتراک اتنیک، قوم است که از قبایل و طوایف خویشاوند و نا خویشاوند پدید می آید". در ادامه سه وجه مشترک که در پیش به آنها اشاره شده، یعنی سرزمین، زبان و فرهنگ برای قوم آورده است که با رشد جامعه از نظر روابط اقتصادی، قوم به درجه ملت ارتقاء پیدا می کند. طبری دررابطه با رشد و تکامل اتنیک (قومی) به ملتها در یک سر زمین میگویند: "تکامل جامعه بشری از جهت بررسی اشکال گوناگون آن نوع تجمع انسانی مبتنی بر یک سلسله وجوه اشتراک پایدار است (مانند وجه اشتراک در سرزمین، زبان، فرهنگ، روحیات و اقتصاد)." پس این یک تعریف دقیق از واژه ملت است که با واژه قوم در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد. پس به نظر بنده کار را باید به کاردان سپرد و آقایان مهندسین معماری بهتر است بیشتر به خلاقیت کاخها و ویلاهای مسکونی بپردازند تا به تحلیل ملت شناسی. با تأسف فراوان باید گفت در جامعه عقب نگهداشته شده ما به دلیل کمبود جامعه شناس، ملت شناس، سیاستمدار حرفه ای، نوابغی در دیگر رشته ها، مانند پزشکان و فیزیک دانان و مهندسان مجبور می شدند در همه زمینه ها صاحبنظر شوند و امروز هم هینطور است. هرکسی چند کتاب اقتصادی و سیاسی و تاریخی خوانده و می خواند خود را در همه زمینه های اجتماعی صاحب نظر می بیند. متأسفانه این درد بزرگ جامعه ما است. بر گردیم به اصل موضوع که از مرحله دور نشویم: در اینجا باید یک نکته بسیار مهم را یاد آور شد، آنگونه که در پیش نیز ذکر گردید، یک ملت حق دارد یک دولت و کشور مستقل را تشکیل دهد ولی عکس آن که نمایندگان محافظه کار سرمایه داری می گویند که اگر گروهی از مردم یک دولت را تشکیل دادند می توان آن گروه ازمردم را بعنوان ملت شناخت، درست نیست. زیرا ما درجهان، ملیتهای زیادی داریم که باهم یک دولت و یک کشور را تشکیل داده اند، مانند سویس، هند، کانادا و غیره که در هرکدام ازاین کشورها ملیتهای گوناگونی با فرهنگ و زبان و روحیات متفاوت زندگی می کنند، ولی در زیر لوای یک دولت با اختیارات مهم منطقه ای خود که در اینجا آن را سیستم فدرالیسم یا خودمختاری ملی و ایالتی می نامیم، اداره می شوند. همان گونه که طبری در مقاله ملت و مسئله ملی آورده است: "ایدئولوژهای بور ژوازی از باصطلاح اتحاد خانواده بشری بر پایه اندیشه جهان وطنی دم می زنند. جهان وطنی، متضمن نفی شخصیت ملتها و توجیه تبعیت ملل از یک ملت برتر و یا زبده است". این آن چیزی است که برخی از روشنفکران فارس هموطن ما در نظر دارند که در جامعه ایران کثیرالملله پیاده کنند. یعنی برخی از این هموطنان فارس بر این باورند که: دیگر ملیتها در ایران می توانند آزاد باشند، ولی به شرط آنکه همه زبان فارسی را بجای زبان مادری پذیرفته، به زبان فارسی تحصیل کنند و تابع خلق حاکم باشند! طبری درجای دیگر از مقاله خود بر عکس این میگوید: "در کشورهای کثیرالملله آسیائی و آفریقائی، که در آن بورژوازی ملت حاکم استقلال سیاسی را به دست آورده است مثلا مسئله کرد درعراق و مسئله بنگلادش در پاکستان سابق از این نوع است. در همین سطح، در کشور های کثیرالملله ما، مسئله ملی مطرح است. در کشور ما به جز فارس ها، که اکثریت و حاکمیت با آن ها است، خلقهای دیگری وجود دارند، مانند آذربایجانی ها، کردها، |