اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
خواستهای مسلم خود را بکرسی بنشانیم. درنتیجه و از جمله مقاوتهای شیخ محمود برزنجی وشیخ احمد بارزانی توسط نیروی هوائی بریتانیا در عراق امروزی بخون کشیده شدند. درکردستان ترکیه آخرین جنبش و مقاومت، برهبری سید رضا درسیمی، تا قبل از آغاز جنگ دوم، توسط جنرالهای اتاتورکی سرکوب شد، در ایران، رهبر مقتدر کرد اسماعیل آقا سیمتکو، توسط رضاخان با نیرنگ به قتل رسید، مقاومت قهرمانانه بارزانی ها برهبری عقاب کردستان که در عراق نو پا، مجددا بر خاسته بودند تا پایان جنگ دوم علیه اشغال گران انگلیسی و پایمال شدن حقوق خلق کرد، به مبارزه ادامه دادند، اما آنها با بمبارانهای بی رحمانه نیروی هوائی انگلستان دیگر قادر به ایستادگی نبودند و غیره. بعلاوه در این زمان اکثر رهبران کرد در ایران یا توسط رضاخان قلدر کشته شده بودند و یا در سیاه چال های او بسر می بردند و یا مجبور به ترک دیار خود شده بودند. این موقعیت خلق کرد در سرا سر منطقه بین دو جنگ جهانی بود. در این برهه از زمان یک دیوانه نژاد پرست مانند هیتلر، با شعار "ژرمن نژاد برتر" با تحت تعقیب قراردادن وحشیانه یهودیان و حمله به کشور همسایه، لهستان، جنگ جهانی دوم را آغاز نمود که به ایران نیز با وصف اعلام بیطرفی، سرایت کرد. بنا بر این بخشی از خلق کرد (در ایران) با پشت سر خود داشتن یک تجربه بسیار تلخ از گذشته، در بحبوحه این جنگ و ورود متفقین ضد آلمان هیتلری به ایران و بویژه با در هم ریختن سیستم استبداد و تبعید رضا خان قلدر به جزیره موریس، فرصت را از دست ندادند و نیروهای خود را باز سازی نمودند. در نتیجه در کنار فعالیت های دیپلماتیک قاضی محمد، رهبر با نفوذ خلق کرد، درتاریخ 25 گلاویژ 1321 (16 اوت 1942) یعنی حدود یک سال پس ازاشغال ایران، اولین سازمان سیاسی بمفهوم امروزی، در بخش غیر اشغالی کردستان، زیر نام کومه له ی ژیانه وی کرد توسط 22 نفر از افراد سرشناس و روشنفکر آن زمان مهاباد بنیان گزاری گردید. مخالفین خلق کرد سعی برآن داشتند که با تهمتهائی به کومه له، مبنی براینکه با تماس با احزاب برادر در دیگر بخشهای کردستان (مانند هیوا وخویبون)، قصد متحدکردن کردستان بزرگ را دارد. این ادعا بهیچ وجه صحت نداشت و آنگونه هم که جنرال حسن ارفع در کتابش زیر عنوان تاریخ کرد آورده است، ادعای ایگلتون که کومه له دست نشانده میرحاج از رهبران هیوای کردستان عراق بوده نیز پوچ و بی اساس بود. اینهم یکی از آن برچسبها و تهمتهای مأموران خارجی ساخته بود، که حتا برخی از خودیها نیز آن را باور می کردند. حسن ارفع می گویند: "این سازمان (کومه له) یک سازمان کاملا منطقه ای بود و هیچ همبستگی یا اتحادی با سازمان هیوا در کردستان عراق و یا خویبون نداشت". (رجوع کنید به گلمراد مرادی، یک سال جمهوری کرستان به زبان آلمانی صفحه 205). بنابراین وقتی جنرال ارفع، رئیس ستاد ارتش شاه، به این صراحت اعتراف نموده، ماچگونه باید به این نوع تهمتها باورکنیم؟ درهرحال کومه له به دلایل کم تجربگی و نداشتن برنامه منسجم تر قادر نبود خواستهای خلق کرد را با دولت مرکزی در میان بگذارد. بهمین دلیل و دلالیل دیگر رهبران کومه له، بسیار مشتاق بودند که با نفوذترین وسرشناس ترین شخصیت مهاباد یعنی زنده یاد قاضی محمد را برای جلب هرچه بیشتر مردم و سران قبایل و علنی کردن کار خود و تحقق بخشیدن به طرح خواستهای خلق کرد با دولت، به صفوف این سازمان دعوت نمایند. سران کومه له متوجه شده بودند، که بخشی ازمتفقین وفرماندهان نظامی پیشنهادات بجا و درست قاضی محمد را درهنگام ملاقات با آنان ردکرده بودند و قاضی محمد از آنها نا امید شده بود، و نیز متوجه شده بودند که این فرماندهان و دولتهای آنان به هیچ وجه نمی خواهند دوست و ناجی خلق کرد باشند. درصورتی که برخی از رهبران کومله به آن باور داشتند و در روزنامه نیشتمان هم آورده بودند. بهمین دلیل جلب رضایت قاضی محمد بهمکاری در صفوف کومه له را یکی از موفقیتها بحساب می آوردند. 2 - نقش قاضی محمد و دیگر سران کرد در این جنبش چه بود؟ در اینجا به نقش قاضی محمد که از همان روز ورود متفقین به ایران فعال بودند و بعنوان رهبرخلق کرد بدون اینکه عضو سازمان و یاحزب سیاسی باشند، کوشش نموده بود با مسئولان نظامی کشورهای متفقین وارد مذاکره شود، از طرف همه روشنفکران کرد توجه جدی می شد. این موضوع قابل ذکر است، با وصف اینکه قاضی محمد، مقدم بر همه درنظر داشت، مشکلات و خواستهای خلق کرد را با فرماندهان نظامی انگلستان و آمریکا که بر حکومت مرکزی نفوذ فراوان داشتند، در میان بگذارد، اما متأسفانه آنان سیاست حمایت از حکومت مرکزی را برگوش شنوا داشتن برای کردها و دیگر خلقهای ایران ترجیح می دادند. با این توصیف شخص قاضی محمد از تماس با متفقین و حکومت مرکزی در تهران کوتاه نمی آمد و مایل بود مسئله خلق کرد را از طریق صلح آمیز در چارچوب ایران حل نماید. در اینجا بیان یک نمونه از این کوششهای قاضی محمد و عکس العمل حکومت مرکزی، مهم وضروریست. هنگامی که قاضی محمد همراه سیف قاضی درتاریخ 16 اکتبر 1944 یعنی ده ماه قبل از تشکیل حزب دمکرات کردستان و یا به قولی عوض کردن نام کومه له به حزب دمکرات، برای مذاکره با دولت مرکزی به تهران رفتند، آن گونه که رئیس ستاد وقت ارتش، جنرال حسن ارفع نوشته است، آنها نیز با راهنمائی صدر قاضی برادر قاضی محمد که با ارفع نیز آشنا بوده، به دیدار رئیس ستاد هم میروند. بنا به اعتراف همین رئیس ستاد، ساده ترین در خواست قاضی محمد که گماردن مأموران و کارمندان کرد بجای فارس در کردستان بوده، برای دولت مرکزی و این جنرال، بسیار زیاد و غیر قابل قبول به نظر می رسیده است!! (رجوع کنید به ارفع، تاریخ کرد صفحه 75-76) در واقع این رفتار حکومت مرکزی و نظامیان شاه یک نوع تحریک کردها به عکس العمل بود که آنها بهانه ای برای حمله به کردستان و سرکوب کردها و یا شکایت بردن به متفقین هم پیمان خود داشته باشند. باز گشت از این سفر بدون نتیجه قاضی و همراهانش به مهاباد، برابر بود با تأکید کردهای ایران بر خواست های بر حق خود. آنگونه که سرکنسول انگلیس در تبریز نوشته است، اوایل سال 1945 کردها عملا کنترول مکانهای عمومی را در دست گرفته بودند. یعنی در واقع حفظ امنیت مناطق غیر اشغالی را خود کردها اداره می کردند و شهربانی و ژاندارمری هیچکاره بودند. این خود زمینه را برای تغییرات و تحولات سیاسی آماده کرده بود. بدین صورت در 25 گلاویژ 1324 برابر 16 آگوست 1945 یعنی در سومین سالروز تأسیس کومله با امضاء یک بیانیه توسط 72 نفر از شخصیتهای مهاباد و اطراف و از جمله قاضی محمد و رهبران کومه له، بنیانگزاری حزب دمکرات کردستان ایران را رسما اعلام نمودند و قاضی محمد که بانفوذترین شخصیت مهاباد بود، رهبری این حزب را بعهده گرفت. شخصیتها و خبرنگاران داخلی و خارجی که در آن دوران به دیدار قاضی محمد رفته و یا در باره ایشان زیاد شنیده بودند، چه دوست و چه دشمن، همه در یک نکته یعنی رفتار و شخصیت و افکار والای پیشوا متفق القلم بوده اند. از جمله آنها کریس کوچرا، محقق و روزنامه نگار فرانسوی (نسل بعد از قاضی محمد)، درباره ی این شخصیت برجسته و استثنائی، چنین مینویسد: "از نظر ایدئولوژی، قاضی محمد نه یک مارکسیست بود، نه یک سوسیالیست و نه یک لیبرال، بلکه او یک رهبر تیز هوش و باریک بین یک جنبش آزادی بخش و ملی بود. او یک وطن دوست و رهبری مترقی بود. او روز بروز به مارکسیستها نزدیک می شد و تا روز اعدام، اعتقاد داشت که اتحاد شوروی دوست کردها است". (رجوع کنید به جنبشهای ملی کرد، پاریس 1979، صفحات 153 و 189) |