اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
|
فراموشت می کنند. از نظر من هر زندانی در ایران باید وقتی زندانی می شود چون تنهاست تمام تلاشش را برای آزاد شدن از زندان بکند و مردم ایران و سایر زندانیان سیاسی نباید این باور را دامن بزنند که زندانی باید مقاومت کند، این اندیشه فقط راهی است برای ایجاد فشار بر زندانی سیاسی و راهی است برای توجیه شکنجه زندانبانان و بازجویان. یک بار این قاعده را به هم بزنیم که زندانی باید در زندان مقاومت کند، بگوئیم که زندان های جمهوری اسلامی زندان های فشار است و نباید به زندانی فشار آورد، بگوئیم که حق زندانی است که کوتاه بیاید و بگوئیم که هر اعترافی در زندان از هر زندانی سیاسی با فشار و زور گرفته می شود و به همین دلیل هیچ ارزشی ندارد. اگر چنین بگوئیم دیگر بازجویان حق نخواهند داشت به زندانی فشار بیاورند. از نظر من گفتن اینکه تنها کسی که در زندان سیاسی ایران در مقابل فشار مقاومت کرد اکبر گنجی است، توهین مستقیم به آدمی مثل سحابی است که ماهها در زندان انفرادی ماند و تمام سلامت خود را از دست داد. زندانیان ملی مذهبی، عباس عبدی، حسین قاضیان، امید معماریان، سینا مطلبی، و همه زندانیان دهه 60 - 70 و تا بحال تحت شرایط وحشتناک زندان گذراندند. فرض ششم: گنجی از ایران خارج شود.گنجی به هر شکل آزاد شود و همراه خانواده و یا به تنهایی از ایران بیرون بیاید. در این حالت در ابتدا از او استقبال شدیدی می شود و بعد تبدیل می شود به یک موجود معمولی، یک مخالف سیاسی، مثل همه مخالفان سیاسی. خود گنجی هم بعد از مدتی با اپوزیسیون خارج از کشور درگیر می شود. همه کسانی که برایش شعر سروده اند و او را اسطوره و قهرمان و اسوه حسنه خوانده اند به او تهمت خواهند زد که اصلاح طلب حکومتی است یا بوده است و قبلا مامور شکنجه بوده است و تیر خلاص زده است و همین عاشقان شهادت گنجی خواهند گفت که اکبر گنجی بیست سال قبل آنها را شکنجه داده بود. در آبرومندانه ترین شکل در این فرض اکبر گنجی همین وضعی را پیدا می کند که محسن سازگارا پیدا کرد، هر کوتوله سیاسی به خودش جرات می دهد تا برای اثبات وجود خودش او را تحقیر کند. فکر می کنید در تمام مدت اعتصاب غذای سازگارا همه کسانی که امروز به او فحاشی می کنند از او دفاع نمی کردند؟ و فکر می کنید سازگارا کمتر از گنجی تحت فشار اعتصاب غذا قرار گرفت؟ فرض هفتم: گنجی آزاد نشود: گنجی تحت فشار شدید به اعتصابش پایان دهد و ادامه زندانش را تحمل کند. در این حالت هم گنجی و هم دیگران باید به این سووال پاسخ دهند که این جسمی که تا سالها بعد باید عوارض این چهل روز را تحمل کند، به چه دلیل آسیب دیده است؟ مطمئن باشیم که هیچ کدام از ما بخاطر اين که گنجی زنده مانده است از او تشکر نخواهیم کرد. و تردید ندارم که خود او نیز بعدا پاسخی برای این سووال داشته باشد که چرا چهل روز به خودش لطمه زده است. فرض هشتم: اعتصاب غذا بزور پایان یابد: حکومت و مرتضوی تصمیم بگیرند پروژه گنجی را متوقف کنند. نخست ملاقات های او را کاملا قطع می کنند. دیگر هیچ عکسی از گنجی روی اینترنت نمی آید. قوه قضائیه اعلام می کند که حال گنجی خوب است و پزشک رسمی زندان سلامت او را گواهی می کند. او را به زور به بیمارستان می برند و بیهوش می کنند و زیر سرم غذایی می گذارند. با قطع رابطه گنجی با بیرون انگیزه هر نوع مقاومتی را در او می کشند و او را مثل تمام این پنج سال وادار می کنند که بقیه زندانش را تحمل کند، پس از پایان شش سال نیز برای اتهامی دیگر بازهم او را در زندان نگه می دارند. اما بار دیگر مطمئن هستند که گنجی دیگر اعتصاب غذایی نخواهد کرد. و اگر بازهم اعتصاب غذا کند، این بار از همان اول همه چیز را کنترل می کنند، این نکته را خوب بخاطر داشته باشیم، اگر گنجی در اثر اعتصاب غذا بمیرد و قوه قضائیه بتواند ثابت کند که او علیرغم اینکه همگان از او خواستند اعتصابش را بشکند، با لجبازی به اعتصاب غذا ادامه داد و در اثر عوارض آن مرد، این نهایت خوشبختی و هدف غائی پروژه گنجی برای مرتضوی و شریعتمداری است. یا قهرمان بمیر یا فراموش می شوی: من نمی دانم فرض دیگری جز این فرضیات را می شود تصور کرد یا نه، اما گمان می کنم هیچ فرض دیگری حاصلی بهتر از این فرضیات نخواهد داشت. گمان من بر این است که جامعه قهرمان پرور و استبداد زده ما، گنجی را از نویسنده تاریکخانه اشباح و عالیجناب سرخپوش و مجمع الجزایر زندانگونه به سوی مانیفست جمهوری خواهی سوق داده است و همه ماها که گنجی را به مقاومت تشویق می کنیم مثل لاشخورهایی ایستاده ایم تا گنجی در میان کف و سوت و هورای ما جان بدهد و به زمین بیفتد و بمیرد. و ما مثل همیشه، غیرمسوولانه و با آرمانهایی بی عمر و زودگذر قهرمان مان را تنها رها می کنیم و او را پشت درهای بسته فراموشخانه زندان یا خاک تیره فراموشی قبرستان یا فراموشی و بی حافظه گی سیاسی ملت مان محکوم می کنیم. گنجی محکوم باورهای استبدادی دولت و ملت:گنجی، محکوم و گرفتار پروژه ای انسانی است که بر مبنای باورهای غلط جامعه ایران گرفتار شده است، او هر کاری بکند وضع مطلوبی نخواهد داشت. اگر او را بکشند جنایت است، اگر خودش بمیرد قربانی است، اگر آزاد شود گرفتار باورهای غلط مردم استبداد زده قهرمانپرور بی وفاست، اگر در داخل بماند مجبور به تحمل فشار و سانسور است، اگر به خارج بیاید مجبور به تحمل اپوزیسیون بی مایه خارج نشین است و در این میان کسی ایستاده است و در میان هلهله ما برای مان رقص مرگ می کند تا ما چند روزی را نیز با او سرمان را گرم کنیم. می خواهم به شما خبر وحشتناکی را بدهم، باور کنید گنجی اولین قربانی مفروضات هفت گانه فوق در ایران نیست، همه بزرگان سیاست ایران در همین وضع وحشتناک گرفتار بودند و هر کدام یکی از این حالات را انتخاب کردند و دریافتند که در این بازی اگر استبدادی و قهرمانگرا نگاه کنی در هر حالت بازنده ای. لاشخورها بالای سر گنجی: چند روزی قبل نوشتم که گنجی گرفتار پروژه مرتضوی است، مرتضوی و شریعتمداری می خواهند آنقدر او را تحت فشار قرار دهند تا وی به پیشواز مرگ برود و برای اجرای این پروژه از باورهای غلط سیاسی ما استفاده می کنند و به عمد فضای رادیکال شدن را برای گنجی آماده می کنند، از یک سو وسوسه آزاد شدن در او بوجود می آید و از سوی دیگر با رادیکال شدن شرایط امکان آزادی او سخت می شود، از یک سو چنین باوری شکل می گیرد که اگر گنجی مقاومت کند او را زودتر آزاد می کنند و از سوی دیگر چنان نشان می دهند که حتی در صورت درخواست عفو مشروط نیز ممکن است او را آزاد نکنند. از یک سو خانواده و خود گنجی تمایل دارند که گنجی چه برای مداوا و مرخصی بیرون باشد، و از سوی دیگر آنقدر به گفته های قوه قضائیه بی اعتمادند که مجبورند بگویند که اگرگنجی را آزادنکنند وی تا پای مرگ باعتصاب غذاادامه خواهد داد. آنها او را خواهند کشت: حالا اکبر وارد قرنطینه بیمارستان میلاد شده است. مرتضوی کنترل امور را در دست گرفته است. نوشته کیهان نشان می دهد که آنان از یک سو قصد دارند تا با قطع ارتباط گنجی با فضای اجتماعی و سیاسی و قطع ارتباطاتش یا او را به طرف نومیدی ببرند یا به تقاضای خودش او را به زندان برگردانند تا در آنجا امکان ملاقات و ارتباط داشته باشد. از سوی دیگر حمایت از گنجی نیز به جای اینکه حکومت و قوه قضائیه و بخصوص مرتضوی را زیر فشار قرار دهد، عملا به خودنمایی حمایت کنندگان و تحت فشار قرار دادن گنجی( چه برای ادامه اعتصاب و چه برای قطع آن) منجر شده است. از سوی دیگر مثل همیشه ما به جای اینکه در پرداخت هزینه سنگینی که گنجی دارد می پردازد، داریم با نوشتن مطالب مان و حمایت مان از او بیرحمانه برای آلبوم شخصی مان عکس یادگاری دونفره با او می گیریم، بی آنکه هزینه اورا پائین بیاوریم. گنجی باید زنده بماند: برای رهایی گنجی از این وضع باید بگذاریم و کمک کنیم تا گروهی که قصد دارند گنجی را به هر قیمت از زندان بیرون می آورند کارشان را بکنند، از سوی دیگر اگر دست مان می رسد حمایت های جهانی از گنجی را به عنوان کسی که دارد قربانی یک قتل سیاسی می شود جلب کنیم و یا برای حمایت از او حضور خیابانی پیدا کنیم و قوه قضائیه را تحت فشار قرار دهیم. گنجی در بازی ای گرفتار است که اگر دوستانش برای آزادی او به هر قیمت تلاش نکنند، طرف مقابل می خواهد او را تا پای مرگ پیش ببرد. ای کاش می توانستیم تمام انتظارات مان را از مبارزه با حکومت بر دوش گنجی نگذاریم و از او انتظاری فراتر از یک انسان نداشته باشیم. گنجی چون مسیح در این پنج سال رنج همه ماها را یک تنه به جان خریده است و به جای همه ماها فشارها را تحمل کرده است. ما باید کاری کنیم که او زنده بماند و از وجود پرارزش او برای جامعه ای که به اندیشه او نیازمند است استفاده کنیم. امروز مهم ترین موضوع مساله انسانی گنجی است، او باید زنده بماند و ما باید برای زنده ماندن او تلاش کنیم. |