اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
حقوق بشرو میثاق های آن |
|
پس از یکدست شدن مجید زربخش تسخیر قوهی مجریهی جمهوری اسلامی توسط مافیای نظامی- امنیتی، بحثها و ارزیابیهایی گوناگون را پیرامون یکدست شدن حاکمیت و چگونگی تحول آتی اوضاع در ایران برانگیخت که کماکان در میان مردم و در رسانههای داخل و خارج از کشور ادامه دارد. از جمله نکتههای اصلی این بحثها ارزیابی از آرای اعلام شده برای احمدینژاد، ارزیابی از یکدست شدن حاکمیت و پیامدهای یکدست شدن در سیاستهای آیندهی نظام است که در زیر به آنها میپردازیم: آرای اعلام شده به نام احمدینژاد و غافلگیر شدن اپوزیسیون اعلام 17 میلیون رای به نام احمدینژاد در میان مردم و نیروهای سیاسی که غافلگیر شده بودند با دو واکنش متضاد روبهرو شد. در عین حال که به نظر بخشی از مردم و نیروهای سیاسی، آرای اعلام شده تماماً تقلب و دروغ بوده است و حداکثر آرا را چیزی کمتر از 5 میلیون میدانند. به باور بخشی دیگر، مردم به ویژه اقشار پایینی به احمدینژاد رای دادهاند.مشکل این است که به علت نظارت انحصاری شورای نگهبان (که البته خود گواه وجود و زمینهسازی سواستفادهها است) و عدم امکان نظارت نهادهای بیطرف، نه در مورد میزان واقعی آرای تقلبی و نه در مورد آرای واقعی نامزدها میتوان با قاطعیت اظهار نظر کرد. جریان "انتخابات" و بررسیهای پس از آن سازماندهی تقلب بزرگ و رایسازی و رقمسازی برای احمدینژاد را به طور آشکار نشان میدهد. این واقعیتی است غیرقابل انکار و مبتنی بر دادهها و شواهد متعدد. بر اساس این دادهها میتوان میزان تقلبها را تا حدی تخمین زد. اما از همین احتساب تقریبی تقلبها و بررسیهای نادقیق بعدی نیز میتوان نتیجه گرفت که بخشی از مردم - از قشرهای محروم و تهیدست جامعه- به خاطر وعدهها و شعارهای احمدینژاد و تبلیغات انتخاباتی او، به وی رای دادهاند. ندیدن این امر و یا انکار آن نه تنها کمکی به امر مبارزه علیه جمهوری اسلامی نمیکند، بلکه به عکس سبب میشود که ما نتوانیم تصویری درست و واقعبینانه از اوضاع، از روحیات، از درجهی آگاهی و خواستها و نیازهای اقشار مختلف مردم داشته باشیم. این که در نظام بستهی جمهوری اسلامی، بخشی از اقشار تهدست در شرایط استیصال و فقدان دورنمای روشن به این دل میبندند که رییسجمهور جدید بتواند گرهی از مشکلات آنها بگشاید و تغییری در وضعیت و شرایط زندگی به وجود آورد به هیچ وجه امری غیر عادی نیست. به قول مارکس <ضعت همیشه ایمان به معجزه را وسیلهی رهایی قرار میدهد.“ مهم این است که نیروهای سیاسی آزادیخواهی که در پی دگرگونی این نظام تبعیض و فساد و جنایتاند و امکان دگرگونی را در برانگیختن مردم به مقابله با کل حاکمیت میدانند، علل این رای دادنها، دل بستنها و امیدهای این بخش از مردم را به این یا آن کارگزار نظام و وعدههای او بشناسند و درک کنند. بدون این شناخت و بررسی همه جانبهی شرایط زندگی، ذهنیت و مسایل این لایههای اجتماعی نمیتوان از دایرهی بستهی احکام سطحی خارج شد. جامعهی ایران، جامعهایست در حال تحول، تحول اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی. جامعهایست در مراودهی مستمر و همه جانبه با جهان خارج. تحت تأثیر این تحول و نیازهای ناشی از این تحول و ارتباط و آشنایی با خارج تلاش برای تأمین این نیازها و مقابله با عوامل سدکنندهی آن در میان اقشار و طبقات مختلف مردم امری اجتنابناپذیر است. مقاومت زنان، جوانان و دانشجویان در برابر تبعیض جنسی، در برابر ارزشهای کهنه، در برابر استبداد دینی و برای آزادی و زندگی بهتر جلوههایی از این تحول و تأثیرپذیری و تلاش برای تأمین این نیازهاست. معهذا نباید فراموش کرد که این تحول و تأثیرپذیری و این ذهنیت اجتماعی جدید در همه جا و در میان همهی اقشار و طبقات مردم یکسان نیست. این تفاوت معلول موقعیت متفاوت طبقاتی، اجتماعی و فرهنگی و تفاوت در میزان بهرهگیری از امکانات رسانهای، اطلاعاتی و مراودهی جهانی است. امروز بخشی بزرگ از جامعهی ایران زیر پوشش رسانهای و اطلاعاتی جهانی (رسانههای خارجی، اینترنت) و یا مراودهی مستقیم با دنیای خارج قرار دارد و از آن در گرفتن اطلاعات و آگاهی به حقایق بهره میگیرد. اما نباید نادیده گرفت که بخشی دیگر از جامعه - عمدتاً قشرهای تهیدست- از این امکانات محروماند و به جای این پوشش رسانهای و اطلاعاتی زیر بمباران تبلیغات سیاسی و القائات ایدئولوژیک واپسگرایانه جمهوری اسلامی است. این بخش با وجود مشکلات زندگی و معیشت به تنهایی و بدون عوامل ذهنی لازم قادر به شناخت علل این شرایط و دلایل اصلی این نابسامانی نیست. راهحلها را در سطح جستجو میکند و برای رهایی از شرایط موجود و یا بهبود آن به سادگی به هر روزنهای امید میبندد. حوادثی از نوع انتخاب رییسجمهور جدید، تبلیغات گستردهی انتخاباتی و شعارهایی از قبیل مبارزه با فسادها، مبارزه با چپاولگران اموال مردم، مبارزه با تبعِض و استقرار عدالت و یا آوردن پول نفت به سفرهی مردم... میتواند این بخشها را جلب و از آرای آنها استفاده کند. افزون بر این حاکمیت به مثابهی نمایندهی عقبماندگی لایههایی از این اقشار، حتا میتواند در شرایطی معین این لایهها را به تکیهگاه خود تبدیل کند. نیروها و فعالان سیاسی آزادیخواه به جای انکار این واقعیتها، باید در جهت شناخت بیشتر آنها و ایجاد ارتباط با مردم محروم و تحت ستم جامعه و جبران عقبماندگی خود در این عرصه گام بردارند. "انتخابات" دورهی نهم میدان آزمون نیروهای سیاسی و آشکار ساختن ضعفها و نارساییهای کار آنان بود. این انتخابات از جمله نشان داد . 1- نیروها و فعالان سیاسی اپوزیسیون در برهههای حساس، بارها با حوادث پیشبینی نشده، با رویدادهای ناگهانی و غیرمنتظره روبهرو گشته و "غافلگیر" شدهاند. ولی هر بار به جای توضیح علتهای این رویدادها و غافلگیر شدنها یا به نفی واقعیتها پرداختهاند و یا آنها را در فریب خوردن مردم خلاصه کردهاند. اما نه "فریب خوردن" مردم و نه دیگر توجیههای "غافلگیر شدن" اینان چیزی را روشن نمیکند و فقط عدم شناخت آنها را از شرایط واقعی و از پدیدارهای اجتماعی و سیاسی کشور نشان میدهد.مارکس در کتاب <هجدهم برومر لویی بناپارت“ در بررسی علتهای کودتای 2 دسامبر 1851 و پایان دادن به حیات جمهوری دوم فرانسه توسط لویی بناپارت، در برابر کسانی که به جای توضیح علتهای واقعی کودتا بر <ناگهانی و غافلگیرانه“ بودن آن تأکید میکردند، مینویسد: „این کافی نیست که مثل فرانسویها گفته شود ملت ما غافلگیر شد... این قبیل الفاظ معما را حل نمیکند، بلکه فقط شکل بیان دیگری به آن میدهد. زیرا بالاخره این مطلب بدون توضیح میماند که چگونه یک ملت 36 میلیونی توانسته است به دست سه شیاد غافلگیر شود.“ وی به جای اکتفا کردن به این گونه الفاظ، علل را در شرایط اجتماعی- سیاسی جاری، در آرایش قوای سیاسی و طبقاتی، در منافع سیاسی و مادی اقشار، ظبقات و گرهبندیهای سیاسی جستجو میکند و با تحلیل مراحل و حوادث تاریخی مختلف انقلاب فرانسه از فوریه 1848 تا دسامبر 1851 و ارتباط این حوادث و مراحل با یکدیگر علل واقعی کودتای دوم دسامبر را توضیح میدهد و بر این اساس نتیجه میگیرد که این رویداد محصول و پیامد طبیعی و اجتنابناپذیر رویکردها و حوادث پیشین بوده است. آیا میان "رویداد غافلگیرانه"ی خرداد 76 و "انتخاب" غیرمنتظرهی احمدینژاد رابطهای وجود دارد؟ آیا میان 8 سال "دولت اصلاحات" و رای دادن بخشی از مردم به "دولت عدالت" رابطهای وجود دارد؟ چرا 22 میلیون رای خاتمی پس از 8 سال به 5 میلیون رای برای نامزد اصلاحطلبان کاهش مییابد؟ 5 میلیون رای هاشمی رفسنجانی (در دور اول) از جانب کدام بخش از جامعه، کدام اقشار طبقاتی و اجتماعی به صندوقها ریخته شد؟ منهای آرای تقلبی و آرای وابستگان به نظام و بهرهمندان از مزایا چه کسان دیگری به احمدینژاد رای دادهاند و رابطهی این گونه رای دادن با کارنامهی اصلاحطلبان چیست؟ میان این رای دادن با باورهای دینی عقبمانده، با عقبماندگی سیاسی، با ایمان خرافی به گذشته چه رابطهای وجود دارد؟ بدون توجه به این پرسشها و پرسشهای دیگر، طبعاً "انتخاب" احمدینژاد، "غیر منتظره" و "غافلگیرانه" به نظر میآید و همچنان شاهد تکرار این گونه "حوادث ناگهانی" خواهیم بود."انتخاب" احمدینژاد نتیجهی منطقی و رهآورد کار 8 سالهی "دولت اصلاحات"، نتیجهی سیاست مصالحه و تزلزل حکومت خاتمی، سازش و عقبنشینی و تسلیم آن در برابر تعرض دایم
|