اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
حقوق بشرو میثاق های آن |
|
بحران «جمهوریت» و بحران اتمی ؟ ابوالحسن بنی صدر این روزها، از میان بحرانها، دو بحران عنان به عنان شده اند : بحران « جمهوریت » که شکلی با محتوای ولایت مطلقه فقیه در بند مافیاهای نظامی – مالی است و بحران اتمی . موضوع هر دو بحران یکی است و ﺁن، محروم کردن کامل مردم ایران از حق حاکمیت و کامل کردن استبداد مطلقه مافیاها بر جان و مال و ناموس فرد فرد ایرانیان . هر دو بحران دو واقعیت را گزارش می کنند : رژیم در انحطاط است و مردم ایران و مردم جهان به این نتیجه رسیده اند و می رسند که با این رژیم نمی توان زندگی کرد . در این هنگامه، تمایلهای قدرتمدار، بنا بر رویه، حق را به شخص می سنجند : * نظر سازان مافیاهای نظامی – مالی می گویند : در فرانسه، چون مرتب از « امام » می پرسیده اند : شما که سلطنت را نمی خواهید ، چه نوع رژیمی را می خواهید جانشین ﺁن کنید؟ او گفته است : جمهوری . چون شکل دیگری نبوده است. وگرنه قائل شدن به « اسلام و جمهوریت » شرک است و « امام » خمینی مبری از ﺁنست ! * گروهی می گویند « امام » به « جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر » قائل بوده است و مرتب تکرار کرده است : « میزان رأی مردم » است . سازندگان ﺁئین خشونت استدلال کرده اند که اگر « امام » به جمهوریت قائل بود، چطور ممکن بود در پاسخ به پیشنهاد رفراندوم بنی صدر بگوید : « 36 میلیون بگویند بله من می گویم نه » ؟ « مدافعان » جمهوریت پاسخی دروغ ساخته و گفته اند : « امام » به ﺁقایان بهشتی و هاشمی رفسنجانی فرمودند : ﺁقای بنی صدر را مردم انتخاب کرده اند باید مردم رأی به عدم کفایت او بدهند تا برکنار شود ! اما الف – ﺁقای خمینی ، در 25 خرداد ، در پاسخ به پیشنهاد رفراندوم بر طبق قانون اساسی ، گفت : « 35 میلیون ( و نه 36 ) بگویند بله من می گویم نه » . و ب – در 6 خرداد نیز ، در پاسخ به همان پیشنهاد، گفته بود : اگر ملت موافقت کند من مخالفت می کنم . او مخالفان استبداد در حال استقرار را به تفنگ بدست های خود نیز تهدید کرده بود . ج – این دو قول، او را نه تنها ضد جمهوری حتی بمثابه « میزان رأی مردم است » ، که یکی در برابر همه و مساوی زور گرداند . بنا بر فایده تکرار، تکرار کنم که او، در باره ولایت فقیه ، چهار نظر ضد و نقیض ابراز کرده است : 1 – پس از کودتای 28 مرداد 32 که، در ﺁن، ﺁقای خمینی در خط ﺁقای سید محمد بهبهانی - یکی از دو کارگردان ﺁن کودتا - بوده تا سال 42 که در تلگراف به شاه ، دعا کرده است خداوند ایران را از شر انقلاب حفظ کند، با ولایت فقیه مخالف بوده است . 2 – در نجف، به قول خود او، در مقام فتح باب، ولایت فقیه را تدریس کرده و ﺁن را « اجرای قانون اسلام » دانسته است . با انشای فراخوانی خطاب به دانشمندان مسلمان به مطالعه و تدوین و ارائه یک نظام سیاسی ، از نظر خود در باره ولایت فقیه (اجرای قانون اسلام ) عدول کرده است . 3 - در فرانسه، تصریح کرده است که « ولایت با جمهور مردم است » 4 – در تهران، پا به پای استقرار استبداد مطلقه، نظر راهنمای خود را تغییر داده و سرانجام، دم از ولایت مطلقه فقیه زده است . از این چهار قول، سه قول را می توان رأی فقهی شمرد . اما یکی ، قول نوفل لوشاتو، تعهد در برابر دنیا است . چرا که ﺁقای خمینی در مقام مفتی به روزنامه نگاران پاسخ نمی داد، در مقام رهبری انقلاب ، در باره نظام سیاسی ایران بعد از سلطنت استبدادی تعهد بر عهده می گرفت . او خوب می دانست که دین عهد است و قرﺁن وفای به عهد را واجب کرده است . پس نباید عهد می شکست . و امروز ، ﺁقای مصباح یزدی و دستیار او مدعی می شوند ، در فرانسه، ﺁقای خمینی نظر به شکل دولت داشته است و نه اعتبار بخشیدن به رأی مردم و مستند کردن مشروعیت دولت به این رأی. عقل قدرتمدارشان ، غافل شده است که « ولایت با جمهور مردم است » ، شکل دولت نیست ، محتوای جمهوریت است . بنا بر این ، افزون بر گفتن دروغی خفت ﺁور ، از راه انکار تصریح ﺁقای خمینی بر « ولایت جمهور مردم » ، ولایت فقیه را – که جعل در اسلام و مأخوذ از فلسفه ارسطو و « ولایت مطلقه پاپ » است – بیش از ﺁنچه تصور شود، بی اعتبار می کنند . زیرا ﺁقای خمینی ، در نجف، ولایت فقیه را تدریس کرده و تدریس او ، بصورت کتاب چاپ و منتشر شده بود . اگر ولایت فقیه ادعائی حکمی از احکام دین بود، چه رسد به این که از «احکام اولیه » و مقدم بر ﺁنها باشد ، در پاسخ به پرسشها ، می گفت : ولایت فقیه . اما چرا گفت نه ؟ چرا ﺁقای خمینی در پاسخ پرسشها ، نمی گفت : ولایت مطلقه فقیه و نمی گفت جمهوری اسلامی و به تکرار می گفت « جمهوری اسلامی دموکراتیک » ؟ : اگر اسلام از جمهوریت بمعنای ولایت جمهور مردم تهی است و قائل شدن به « ولایت جمهور مردم » شرک است، ﺁقای خمینی چگونه تا مشرک شدن پیش رفت ؟ بنا بر رأی ﺁقای مصباح یزدی ، « اگر قدرت نداشتی تقیه بر تو واجب می شود و اگر قدرت داشتی ، حرام می گردد » . اما نه، بنا بر این رأی ، ﺁقای خمینی می توانست تقیه کند زیرا در موضع ضعف نبود و نه بنا بر فتوای خود. چرا که او تقیه را حرام و اظهار حقایق را واجب گردانده بود . نه تنها در پاسخ روزنامه نگاران، او دم از ولایت فقیه نزد، بلکه مرتب از ولایت جمهور مردم سخن گفت . غیر از مصاحبه ها، پیش نویس قانون اساسی ، بمثابه سند، در اختیار است . این قانون ، بر وفق « ولایت با جمهور مردم است »، تهیه شد و ﺁقای خمینی و دیگر مراجع وقت بر ﺁن صحه گذاشتند . هرگاه ، برابر پیشنهاد ﺁقایان بهشتی و هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی و خامنه ای و با هنر ، به رفراندوم گذاشته شده بود، باب ولایت فقیه باز نشده برای همیشه بسته می ماند. اما چرا ﺁقای خمینی ، در پاریس ، ولایت فقیه را بر زبان نیاورد ؟ زیرا می دانست که غرب ﺁن را خوب می شناسد . اندیشه فلسفی از یونان باستان تا امروز در غرب سیر کرده و بالیده است. غرب، دوران سیاه ولایت مطلقه پاپ ( تفتیش عقیده و... ) را به خود دیده است . پس اگر ﺁقای خمینی می گفت : ما می خواهیم سلطنت را با ولایت فقیه جانشین کنیم، خودکشی کرده بود . در حقیقت، 1 - جعل کنندگان تاریخ با استفاده از منطق صوری، مدعی هستند که ﺁقای خمینی نظر به شکل دولت داشته و گفته است : جمهوری شکل حکومت و اسلام محتوای ﺁنست . برای ﺁنکه نسل بعد از انقلاب از گستاخی این جماعت در جعل تاریخ ، تصور روشنی بدست ﺁورد، یادﺁور می شوم که الف – « ولایت با جمهور مردم است » محتوا است . به چه مناسبت ﺁقای خمینی ناگزیر شد محتوای جمهوریت را روشن و بر ولایت جمهور مردم تصریح کند ؟ ب – بدین مناسبت : پیش از ورود و بهنگام ورودش به فرانسه ، رسانه های همگانی همه روز درباره انقلاب ایران گزارش و مصاحبه و تفسیر منتشر می کردند . مسائل مهمی را طرح می کردند که به محتوای نظام سیاسی ﺁینده و هویت فکری ﺁقای خمینی مربوط می شدند . ضرور بود که او مسائل عمده ای را بشناسد که موضوعهای گزارشها و مصاحبه ها و تفسیرهای روزانه بودند . متنی شامل 19 مسئله و راه حلها تهیه و در سومین روز ورود او به فرانسه، در اختیار او گذاشتم . این 19 مسئله ( در دی ماه 1358 در تهران نیز انتشار یافت ) و راه حل ها، محتوای پرسشها و پاسخهای ﺁقای خمینی را در دوران اقامت در نوفل لوشاتو تشکیل دادند. عنوانهای مسائل را به این شرح می ﺁورم . لازم به یادﺁوری است که ﺁن زمان هنوز از جمهوریت کلمه ای بر زبان ﺁقای خمینی جاری نشده بود : 1 – تضاد رشد و اسلام و 2 – علماء راه حل و برنامه ندارند و 3 – دو گرایش در میان علماء و ضعف رهبری سیاسی اجرائی و 4 – شعار حکومت اسلامی و 5 – مذهب و رژیم های نظامی و امکان استقرار حکومت نظامی با رنگ مذهبی ( امری که اینک واقعیت جسته است ) و 6 – نه محمد ( ص ) و نه مارکس و 7 - ایران میان دو قدرت و 8 – شعار « ﺁزادی و استقلال » و رابطه این دو با یکدیگر و 9 – راه حل امینی یا « ﺁزادی » بدون استقلال و 10 – حدود مخالفت با رژیم شاه و 11 – مسائل اقتصادی امروز و فردای ایران و 12 – اسلام و تحول اجتماعی و 13 – اسلام و بخصوص شیعه ضد قدرت است و می خواهد قدرت بشود و 14 – استبداد دینی و اخلاقی به جای استبداد پوسیده شاه و 15 – مسئله زن و 16 – اقلیتهای مذهبی در ایران و 17 – اسلام و فرهنگ و 18 - جای علمای دین در نظام جدید و 19 – گروه گرائی و گروههای التقاطی . برای ﺁنکه خواننده امروز هم دریابد ، ﺁن روزها رسانه ها بودند که رهبری انقلاب را به فریب مردم به صورت و شکل ، متهم می کردند و ﺁقای خمینی ناگزیر بود محتوا ها را روشن کند و هم مشاهده کند که وضعیت امروز ، با چه دقتی در مسائل و پرسشهای ﺁن روز، تشریح شده اند، شرح چند مسئله را ، که به بحث ما نیز ربط می جویند، می ﺁورم : « * مسئله سوم – دو گرایش در میان علماء و ضعف رهبری سیاسی اجرائی: در ابتدا، تبلیغ دوگانگی خفیف بود . در ماههای اخیر قوت و شدت گرفته است . خلاصه حرف اینست که علماء دو دسته اند : - یکدسته علماء میانه رو و دارای روحیه دموکرات و ﺁزاد اندیش که خواهان رشد در ﺁزادی و دموکراسی هستند . |