اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
- و یکدسته علمای واپس گرا تحت زعامت ﺁقای خمینی که با هرگونه تغییری مخالفند و برای مردم، حق رأی و انتخاب قائل نیستند . قیافه عبوس ﺁقای خمینی و ممانعت از گرفتن عکس و رفتار شخصی خشن و... بیانگر همین واپس گرائی است . همین دو گانگی مواضع موجب می گردد که یک رهبری سیاسی ﺁگاه و توانمند بوجود نیاید . در واقع، علماء و رهبران سیاسی خود موجب تثبیت رژیم شاه شده اند : برای رفتن شاه ، نیروی جانشین لازم است . نا همآهنگی های گرایشهای مذهبی و سیاسی مانع از بوجود ﺁمدن رهبری سیاسی کارﺁمد شده است و می شود . با فقدان نیروی جانشین ، رژیم ناگزیر ادامه می یابد . چرا که رهبری مذهبی قادر نیست به یک رهبری سیاسی دارای قابلیت جانشینی تبدیل شود . زیرا برای این کار طرحهای مشخص در باره - شکل و محتوای دولت - محتوای برنامه ای که می خواهد اجرا کند، - نوع سازمان سیاسی که باید برای دو هدف بالا کوشش کند، لازم است . این طرح ها وجود ندارند و ابهامات روز به روز بیشترهم می شوند . بطوری که امروز تکیه کلام همه در ایران این شده است که قرﺁن را بخوانید . در برابر هر سئوالی ، در زمینه های بالا، می گویند : قرﺁن را بخوانید . به ﺁنها می گوئیم : ﺁیا شما قرﺁن را خوانده اید ؟ می گویند : بله . می گوئیم : پس جواب بدهید . می گویند : نه ، خود باید بخوانید و جواب خود را بدست ﺁورید . * مسئله چهارم – شعار حکومت اسلامی : این شعار ناگهان پیدا شد . حرفش نبود ( مخبر لوموند به خود این جانب می گفت ) و کسی هم نمی داند محتوا و شکل ﺁن چیست ؟ مراحل ﺁن کدام است ؟ ﺁیا این حکومت بر رأی عمومی استوار است و یا تحت رهبری رهبران مذهبی است ؟ برنامه کارش کدام است ؟ رابطه حکومت و جامعه و رابطه حکومت با فرد بر چه ضابطه هائی استوار خواهد شد ؟ و... از تبریز تا تهران و قم و مشهد ، هر بار در باره محتوا و شکل این حکومت صحبت می شود، حتی وقتی در باره مراحل ﺁن سخن بمیان می ﺁید، از جواب طفره می روند . می گویند : دوره مرجع، حکومت پیامبر و امام اول شیعه است . اما این حکومت در این دوره محتوا و شکلش چگونه خواهد شد ؟ اینگونه جهش های اجتماعی ، با دید و ایدئولوژی مذهبی مبهم ، همواره مقدمه استقرار فاشیسم شده اند . در ایتالیای سالهای 36 – 1330 جنبشی با همین شدت و وسعت بروز کرد و به فاشیسم انجامید . در ﺁلمان هم کم و بیش وضع همینطور بود . در روسیه هم مخالفت شدید کلیسای ارتدوکس با تزارهای روسیه ، به استقرار استالینیسم انجامید . علت این امر ﺁنست که علی الاصل مذهب ستایشگر زورمداری است . زور را تحت شکل مذهبی ستایش می کند و ﺁن را ارزشمند می سازد . خدای مذاهب، زور مطلق است و انسان موجود عاجزی است که در پنجه تقدیر ساز این زور مطلق اسیر است . اینست که مخالفت با رژیم شاه جنبه شکلی دارد و وقتی مذهبی زور حاکم را نفی کرد، ناگزیر خود شکل سیاسی پیدا می کند و قدرت سیاسی می شود و وضع سابق به شکل جدید ادامه پیدا می کند . * مسئله پنجم – مذهب و رژیمهای نظامی و امکان استقرار حکومت نظامی با رنگ مذهبی : در جهان، هرجا مذهب قوی است ، حکومت استبدادی است : در همه کشورهای اسلامی رژیمهای نظامی وجود دارند . در امریکای لاتین رژیمها نظامی هستند . این امر اتفاقی نیست . تنها به علت این نیست که قدرتهای خارجی این رژیم ها را تحمیل می کنند . علت عمده ﺁنست که مذهب و بطور خاص اسلام زورپرستی را تبلیغ می کند . اگر با نوعی از ﺁن مخالفت می کند ، بعلت ﺁن نیست که با اصل ﺁن مخالف است . بلکه بلحاظ ﺁنست که با نوع ﺁن مخالف است و همین امر موجب می شود که ساخت فکری ، طرز فکر و رفتارهای مردم بر اساس زورمداری بوجود ﺁید و شکل بگیرد و سخت گردد . طوری که هر نوع رهبری به سرعت تبدیل به همان رژیم سیاسی شود که مردم ﺁن را نفی کرده اند . با توجه به این امر و با توجه به این که مخالفت با رژیم شاه ، تنها جنبه منفی ، یعنی نفی شاه را دارد و با توجه به این که نیروی جانشین وجود ندارد ، این مخالفتها در صورت ادامه بحران، به یک رژیم نظامی وحداکثر با شکل مذهبی می انجامد . و همه کسانی که با رژیم شاه در افتاده اند، پس از مدتی که از استقرار حکومت جدید گذشت و دیگ احساسات مردم سرد شد، بی اعتبار می شوند ( در این باره ، مثالهای بسیار از همه کشورها می ﺁورند . ) * مسئله دهم – حدود مخالفت با رژیم شاه : در این باره نیز، نه همه با هم موافقند و نه حتی معلوم است که حدود مخالفت با ﺁن چیست ؟ - ﺁیا مخالفت با خود رژیم است و یا شخص شاه ؟ - ﺁیا اگر شاه برود و فرزندش جانشین بشود، مخالفت تمام می شود؟ - ﺁیا اگر رژیم بدون شاه پاره ای جوانب اسلام را رعایت کند ، مخالفان راضی می شوند ؟ - مسئله بنیادهای سیاسی چه می شود ؟ مجلس برجا خواهد ماند یا خیر ؟ قوه قضائیه به چه شکلی در می ﺁید ؟ قوه مجریه چه می شود ؟ تکلیف قشون چه می شود ؟ * مسئله سیزدهم - اسلام و بخصوص شیعه ضد قدرت است و می خواهد قدرت بشود : در عمل ، همانطور که ﺁمد، اساس مذهب را یک قدرت بمعنای زور مطلق ( خدا ) تشکیل می دهد . بنا بر این، شیعه در عمل زورپرستی را ، اما زور عادل را، ترویج می کند. در مقابل این زور عادل – که خیالی است چرا که زور نمی تواند عادل باشد - ، زور واقعی یعنی حکومتهای موجود قرار دارند . هر جنبشی وقتی به این حکومت رسید ، به زور نظری ( زور عادل ) تبدیل نمی شود ، بلکه به زور واقعی تبدیل و دو باره ظلمه می شود . همین امر موجب می شود که مذهب باز موضع مخالف با حکومت اتخاذ کند . از این دور باطل نمی توان بیرون رفت . * مسئله چهاردهم : استبداد دینی و اخلاقی جانشین استبداد پوسیده شاه می شود: ... و اینک نوبت به یک مسئله بنیادی می رسد ، مسئله ای که بشر تا این زمان نتوانسته است حل کند ، مسئله جلوگیری از تکرار رژیمهای موجود است . در کشورهائی که جنبش هاشان برنامه عمل و سازمان و اسباب دیگر، همه را ، داشته اند ، بعد از چندی درب بر همان پاشنه قدیم چرخیده است . در ایران که مخالفان را جوی از ابهام فراگرفته است ، فردا بهتر از امروز نمی شود . رهبری جنبش چه فکری کرده است که پس از چندی وضعیت قدیم از نو برقرار نشوند ؟ مشاهدات مخبران خارجی بر ﺁنند که نه تنها هیچگونه علائمی بر وجود چنین فکری در دست نیستند ، بلکه علائم بسیار وجود دارند که نشان می دهند مقصود این جنبش تغییر رژیم نیست ، تغییر اشخاص و اشکال است . در گزارش چند روز پیش نمونه هائی از این رفتارها را ﺁورده ام و در زیر نیز بمناسبت می ﺁورم . * مسئله پانزدهم – مسئله زن : با توجه به این که مسئله زن در خود غرب نیز مسئله روز است و مارکسیستهای وطنی نیز به این مسئله دامن می زنند، در این مورد، دامنه تبلیغ بسیار وسیع است : - دین اسلام دین مرد است و به زن عنوان و منزلت « انسان ناقص » را داده است . اقوالی از نهج البلاغه را که مارکسیستهای وطنی و ایادی رژیم جمع ﺁوری کرده و در اختیار گذاشته اند ، شاهد می ﺁورند و رفتارهائی که در همین تظاهرات بزرگ ایران با زنانی می شده که در تظاهرات شرکت می کرده اند را دلیل می ﺁورند : « زن موجودی تحت الحمایه است و چادر نشانه منزلت تحت الحمایگی او است » . * مسئله هیجدهم – جای علمای دین در نظام جدید : دیگر از مسائلی که فراوان طرح می شوند ، این مسئله است که روحانیت همان تناقض نظری را در رفتار عملی نیز نشان می دهد : « می خواهد سلطنت کند بدون ﺁنکه تاج بر سر گذارد » . همین شعار که « خمینی شاه ما است » انعکاسی از این تناقض در رفتار است . تا این زمان، هیچکدام از مراجع نگفته اند جای مراجع و جای علماء در جامعه امروز و فردا کجاست ؟ رابطه دین و سیاست چیست ؟ و نقش رهبری مذهبی در قبال دولت و جامعه چیست ؟ و... » 2 - بدین قرار ، وضعیت امروز، پیش از پیروزی انقلاب، به روشنی و دقت تمام ، دیده و نسبت به ﺁن هشدار داده می شد . در اول اکتبر 1978 که ﺁقای خمینی وارد فرانسه شد، این مسائل همه روزه طرح می شدند و جو سیاسی را نسبت به ﺁقای خمینی نامساعد می کردند . ﺁن زمان، اسناد سفارت امریکا منتشر نشده بودند و اطلاع نداشتیم که حکومت شریف امامی سبب تعبید او از نجف به فرانسه شده است تا که او مواضعی را ابراز کند گویای واقعیت پیداکردن ارزیابی ها در صورت پیروزی انقلاب . و با اتخاذ این مواضع، بی اعتبار شود . او خوب می دانست هرگاه راه حلهائی که به او پیشنهاد شدند را ابراز نکند و به پرسشها، پاسخهائی را ندهد که ابهام و ترس از ﺁینده را یکسره زایل کنند و اگر بگذارد رویاروئی شاه با مردم ایران به رویاروئی شاه با خمینی بدل شود، انقلاب هر سرنوشتی را پیدا کند، شکست او و بسا ناگزیر شدنش از تحمل زندگی در تبعید ، قطعی است . نه تنها فرزند او، ﺁقای احمد خمینی ، همه روز، نگرانی خویش را از به نتیجه نرسیدن جنبش مردم و ماندگار شدن پدرش در فرانسه ابراز می کرد ، خواهر او نیز نامه سرزنش ﺁمیزی نوشته بود که چرا مرجع تقلیدی را ، که پدر او بود ، به پاریس برده و « پاریسی » کرده اند . 3- این شد که در طول اقامتش در نوفل لوشاتو، نه دوکلمه ولایت فقیه را بر زبان ﺁورد و نه حتی جمله ای را اظهار کرد که تصدیق یکی از مسائل 19 گانه باشد . بعکس، خود را ناگزیر از ابهام زدائی دید . با توجه به انتقاد و سرزنش همه روزه رسانه ها که روحانیان مبهم گو هستند و از شکل ها سخن می گویند تا از محتوی سخنی نگویند و مردم را فریب دهند و استبداد خود را جانشین استبداد شاه کنند، در مسئولیت |