اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
ديگر هلند است.» مجدداً سوال كرد. «از كجا مشخص است؟ هنوز كه به مرز نرسيدهايم.» گفتم: «از رنگ تابلوها. در ضمن كنترل مرزي ديگر در كار نيست، اروپا يكي شده...» آري، نه پليس وكنترلي در كار بود و نه مرزي در نگاه اول مشخص بود. اينجا بود كه در خود فرورفتم و به خود گفتم: «اروپايي كه تا همين نيم قرن پيش تاريخي مملو از جنگ و اشغال و توسعهطلبي و فاشيسم داشته، به اينجا رسيده كه خود داوطلبانه مرزهاي خود را بر روي ديگران ميگشايد، بدون اينكه با توسل به «تز توطئه» تصور كنند كه ديگران براي نابودي و تجزية كشور آنها صف كشيدهاند. چه ميشود كه ما در خاورميانه همچون رويهاي در پيش بگيريم؟...» غرق اين افكار بودم كه ناخودآگاه خاطرهاي يادم آمد كه چند سال پيش در ايران برايم اتفاق افتاده بود: در يكي از دفعاتي كه براي ديدار به ايران برگشته بودم، در فرودگاه اروميه هنگام برگشت بخاطر همراه داشتن چند نوار تائيد نشدة (!!)كُردي مورد بازخواست و تفتيش قرار گرفتم. مامور فرودگاه (!) ميخواست بداند كه من اين توارها را چكار ميكنم، خود در اروپا چكاره هستم و غيره. من هم پاسخ دادم كه «اين نوارها را (ماملي، حسنزيرك، ...) براي استفادة شخصي و به عنوان يادگاري به آلمان ميبرم و مشغول تحصيل هستم.» متعاقب اين، سوال شد «چه ميخوانيد؟». پاسخ دادم «علوم ارتباطات، روزنامه، راديو، تلويزيون». مامور پس از «ابراز لطف» چندي فرمودند كه «سعي كنيد در اروپا حقايق را در مورد ايران بنويسيد. ما ميدانيم كه خيلي در مورد ايران د... مينويسند.» من هم آزرده از تفتيش و معطلي جواب دادم: «خير قربان. بنده اولاً در دانشگاه كار تحقيقاتي ميكنم و نه مقالهنويسي. دوماً اينكه اگر هم بخواهم روزي در مورد ايران چيزي بنويسم، مجبورم مسائل را وارونه منعكس كنم!» آقاي مامور هم با تعجب فرمودند: «چرا؟؟» پاسخ دادم: «اگر در اروپا بنويسم كه من بين مهاباد و اروميه كه در داخل يك كشور واحد قرار دارد و بيشتر از صدوده كيلومتر راه نيست، چند بار از طرف نيروهاي امنيتي كنترل شدم و هر بار از من ميخواستند كه چمدانهايم را باز كنم، براي اينكه ببينند كه آيا موز دارم يا برنج، و همچنين بنويسم كه در فرودگاه بسيار كوچك داخلي اروميه پس از چند بار كنترل ميبايست به مامور فرودگاه در مورد اينكه چرا اين نوارهاي كُردي تائيد نشدهاند و در كشور خارجي چكاره هستم و غيره، حساب پس بدهم، آبرويمان كه ميرود. همان بهتر كه حقايق را كتمان كنم و بگويم كه ايران «مدينة فاضله» است و بمانند اروپا ميماند كه از چند كشور با ماشين رد ميشوي كسي جلويت را نميگيرد، چه رسد به اينكه كسي با نگاه امنيتي بپرسد كه چه چيزي همراه داريد و در فلان كشور چكار ميكنيد...» باشد كه ما نيز با بهرهگيري از تجارب بشريت ترقيخواه و ايجاد «اتحادية خلقهاي خاورميانه» هم از تضادها و تصادمات و ناهنجاريهاي داخلي خود بكاهيم و هم موجبات شكوفايي منطقه را در ساية صلح و يك ساختار دمكراتيك و عادلانه فراهم سازيم. كافي است از نظر بگذرانيم، چه شكوفا خواهد شد منطقة ما، چنانچه كشورهاي ما هزينههاي تسليح خود به سلاحهاي مرگبار را صرف رفاه و آسايش مردمشان ميكردند. اين امر ميسر نيست مگر با دمكراتيزه كردن ساختارهاي داخلي خود اين كشورها و همچنين مناسبات بين آنها، با ايجاد يك نظم نوين منطقهاي بر اساس كنفدراسيون و سپس فدراسيون منطقهاي به دست خلقهاي خود منطقه. 4 تير 1383 چند نکته خواندنی احمد امیری ترور و وحشت تنها راه نجات نظام! اگر دقت کنيد ميبيند که نظام ملبس به دين و مردمداری برای بقای خود از سيستم وحشت در داخل و سازش با خارج استفاده ميکند. نمونه ان را ميتوانيم در توافق با روسيه ببينيم. به هزار دليل که ميبيند اينها انديشه را حبس کرده اند وبه روشنفکران جامعه تهمت ميزنند. حرکات آنها را تحليل کنيد، اينها اگر چه اعمالشان احمقانه جلوه ميدهد ولی در به بند کشيدن مردم اتفاق نظر دارند. حتی برای تير آخر برای خود مخالفِ ساختگی هم درست کرده اند که در صورت نزديک بودن سقوط با آنها بيايند به ميدان و مردم را آرام کنند. من همه شما را دعوت ميکنم که فکر کنيد و پرده از روی شيطانهای مانند خامنه ای و عواملشان برداريد. سرمايه های مملکت را به دزدان دنيا و تروريستهای دنيا ميدهند. آخر در کجای دنيا اينچنين مردمی هستند که هر کس به دنبالِ رسيدن منفعت خود باشد. هويتِ شما را تبديل به يک هويتِ جعلی و ساختگی کرده اند و همه با ان زندگی ميکنند. نقاط ضعف دنيا را در رسانه های سراسر دروغِ خود بزرگ ميکنند و نقاط ضعف خود را کوچک ميکنند و نقاط مثبت دنيا را کوچک نشان ميدهند. بياييد هميشه باهم گفتگو کنيم و راه را بر فريبکاران مذهبی ببنديم. تلاشِ خودمان را بکنيم که از اين کابوس مذهبی خود و فرزندانمان را نجات بدهيم . درود بر تمامی بزگان ايران که برای سرزمينشان افتخار آفريدند.
روشهاي بيهوش کردن :براي بيهوش کردن يک فرد خيلي قديم از اتر استفاده ميشد. به اين صورت که در بيمارستانها فرد را ميخواباندند و دستمالي آلوده به اتر جلوي دهان و بيني او ميگرفتند. بعد از 10 تنفس فرد از هوش ميرفت. بعد ها با پيشرفت علم از تزريق چند سي سي از داروي مخصوص فرد را بيهوش ميکردند. علم همينطور پيشرفت کرد تا روشهايي هم براي بيهوش کردن مردم بطور دسته جمعي کشف شد. يکي از اين روشها که در عمل هم بسيار موفق بوده به اين شرح است. تزريق چند سي سي جنگ بعد چند سي سي سازندگي و چند سي سي اصلاحات. در اين حالت مردم آماده بيهوشي ميشوند و در پايان بمحض تزريق عدالت بيهوشي حاصل ميشود. آقاي خاتمي پليس خوب :بيشتر آنهائيکه مدتي در زندان بوده اند حتما صابون " پليس خوب" و" پليس بد" به تنشان خورده است! داستان از اين قرار آست که درزندان يک نگهبان (يا بازجو) مرتب زنداني را اذيت کرده وتحت شکنجه و آزار قرار ميدهد ويک نگهبان (يا بازجو) ديگر برعکس با زنداني همدلي کرده و اورا تحت حمايت( تا حدودي) گرفته وسعي ميکند خود را با زنداني دوست و محرم راز کند(در حقيقت اطمينان اورا جلب و فريب داده زير زبانش را بکشد) ولي در اصل ماموريت هر دو يکي و حقوق بگير و فرمانبر يکنفرند مدتيست که آقاي خاتمي همين رل ( پليس خوب) را بر عهده گرفته(!) ايشان در سخناني اخيرشان (جهت ترميم سخنان احمدي نژاد در مورد هولاکاست)فرمودند "هيتلر هزاران يهودي و غيريهودي را بيگناه را به كام مرگ فرستاد" ببينيد با چه زرنگي ومرد رندي يهوديان وغير يهوديان ( مثل سربازان و لشگريان) را با هم مخلوط و قاطي کرده و سپس تعداد آنها را از ميليونها به هزاران نفر کاهش داده آيا واقعا" آقاي خاتمي فرق "هزار" و "ميليون" را نميداند؟!!! يا به اين ميگويند "شارلاتانيزم آخوندي"؟!!!
|