ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

بداره، اومد حزب رستاخیز درست کرد و می خواست همه وارد سیاست بشن منتها سیاستی که تحت فرمان شاه باشه.

خُب، حالا، هم، نسبت به دهه 40، جو سیاسی دیگه ای در جامعه بوجود اومده بود و هم توده ها به نسبتی برای تحقق خواسته های صنفی و سیاسی شون در اشکال مختلف، به مبارزه دست می زدن. به این ترتیب، اولین هدف پیش بینی شده چریکهای فدائی خلق متحقق شده بود ولی حالا نیازهای جدیدی در جامعه مطرح شده بود و باید به اون نیاز ها پاسخ داده می شد. به نظر من سراسر سال 52 یا حتی سال 53 ، فرصتی بود که با شرکت همه رفقا برای پیشروی بعدی سازمان طرح آگاهانه ای ریخته بشه. یعنی سازمان می بایست تغییرات جدید و نیازهای مبارزاتی جدیدی که در جامعه بوجود اومده بود رو به حساب می آورد و بر اساس خط استراتژیک خودش،تاکتیک هائی را انتخاب بکنه که بتونه به این شرایط جدید پاسخ بده. ولی متأسفانه در این دوره که من خودم هم حضور داشتم، کار تئوریک لازم صورت نگرفت. اولین کار اساسی لازم، تحلیل اوضاع و ارائه جمعبندی و نتیجه گیری از اون برای پیشبرد آگاهانه حرکت های بعدی بود. انجام این کار مهم با توجه به کمیت و کیفیت رفقا در آن زمان، به شرط سازماندهی درست درونی، شدنی و عملی بود. دراین رابطه شاید غیر واقعی نباشه که بگم که پرداختن بیش از حد لازم به کارهای تکنیکی و تدارکاتی که انرژی زیادی از رفقا می گرفت، یکی از موانعی بود که از این کار جلوگیری کرد. خُب، اگر چنین کار آگاهانه ای صورت نگرفت، حالا باید دید به طور خودبخودی، چه پروسه ای در سازمان طی شد؟ و آیا سازمان اونچه کرد تماماً در جهت تحقق تئوری انقلابیش قرار داشت؟

رهایش یا حق تعیین سرنوشت-8

منوچهر صالحی

تئوری ملیتی اتو باوئر

اتو باوئر هم‌چون کائوتسکی اتریشی و سوسیال دمکرات بود. او از 1918 تا 1934 معاون رهبر حزب سوسیال دمکرات اتریش و در دوران کوتاهی که سوسیال دمکرات‌های اتریش در حکومت سهیم بودند، چند ماهی وزیر امور خارجه بود.

اتو باوئر یکی از تئوریسین‌های برجسته جناح «مارکسیسم اتریشی» بود. او در رابطه با مشکلاتی که امپراتوری چند خلقی اتریش با آن مواجه بود، 1907 کتابی با عنوان «مسئله ملیت‌ها و سوسیال دمکراسی» انتشار داد.

او در این کتاب برخلاف کائوتسکی که زبان مادری را زیرساخت ملیت و تحقق زبان مشترک را شالوده ملت مدرن پنداشته بود، با اشاره به این نکته که انگلیسی‌ها و ایرلندی‌ها و یا صرب‌ها و کروآت‌ها با آن که دارای زبان مشترکند، اما خود را یک ملت نمی‌دانند، به این نتیجه رسید که نه فقط زبان مشترک، بلکه عوامل دیگری باید سبب پیدایش ملت شوند.

او که خود یهودی‌تبار بود، در همین کتاب مدعی شد هر چند یهودان در سراسر جهان پراکنده‌اند و دارای زبان مشترکی نیستند، اما چون آموزش‌های دینی خود را به زبان عبری می‌آموزند، به «منش ویژه‌ مشترکی» دست می‌یابند که فقط ملیت‌ها می‌توانند از آن برخوردار شوند. اوهم‌چنین بر این باور بود که عوامل مختلفی هم‌چون وجود «جامعه طبیعی» می‌تواند سبب پیدایش «منش مشترک» بین افراد و اقوامی گردد که در حوزه جغرافیائی ویژه‌ای می‌زیند. «منش مشترک» در اندیشه باوئر  یکی از عوامل تعیین‌کننده پیدایش ملیت و ملت بود. کائوتسکی بر خلاف باوئر بر این باور بود که هر چند اسطوره‌های مشترک سبب پیوست افراد و اقوام مختلف به‌هم می‌شوند، اما اسطوره‌ها و سنت‌های مشترک می‌توانند در طول تاریخ در بین برخی از اقوام رنگ ببازند و جای خود را به عادات و سنت‌های نوئی دهند که با عادات و سنت‌های دیگر اقوامی که در محدوده «جامعه طبیعی» می‌زیند، توفیر داشته باشد. در چنین وضعیتی با تنوع عادات و آداب بین این افراد و اقوام روبه‌رو می‌شویم و بنابراین تنها عاملی که می‌تواند آن‌ها را به‌هم بپیوندد، فقط زبان مشترک خواهد بود.

نزد باوئر ملت فرآورده آن «منش اجتماعی» است که از «سرنوشت مشترک» ‌روئیده شده باشد، روندی که بنا بر باور او سبب پیدایش «جامعه فرهنگی» خواهد گشت که فرآورده آن «انسان و جامعه متمدن» خواهد بود. با این حال باوئر یادآور شد که طبقه کارگر بدون تحقق سوسیالیسم هیچ‌گاه نخواهد توانست به «جامعه فرهنگی ملی» دست یابد، زیرا خلق که در برگیرنده همه‌ی طبقات اجتماعی است، فقط در سوسیالیسم می‌تواند به «فرهنگ ملی» دست یابد که بازتاب دهنده خواست‌های مشترک همه طبقاتی است که در روند فروپاشی قرار دارند. بنا بر بینش باوئر خلق تازه پس از تحقق «فرهنگ ملی» می‌تواند به «ملت» بدل گردد.

در اندیشه باوئر سوسیال دمکراسی برای تحقق این هدف باید از سیاست «تکامل ملی» پیروی کند، یعنی باید تمامی خلق را در «جامعه فرهنگی» سهیم سازد تا تمامی لایه‌های خلق بتوانند در آفرینش «فرهنگ ملی» نقشی واقعی داشته باشند، وگرنه پروژه «منش مشترک» که باید از سرشتی ملی برخوردار باشد، تحقق نخواهد یافت. او چنین سیاستی را سیاست «تکاملی» می‌نامد، زیرا با پیروی از آن نباید در پی حفاظت از منش‌های ویژه‌ای که در بطن تاریخ یک خلق به‌وجود آمده‌اند، بود و بلکه باید خواهان فراروی از آن شد تا بتوان روند تکاملی جامعه را با نیازهای زمانه منطبق ساخت. با این حال او بر این باور بود که چنین تکاملی سبب نزدیکی منش‌های مشترک ملت‌های مختلف نخواهد شد و بلکه هر ملتی هم‌چنان خصیصه‌های ویژه خود را حفظ خواهد کرد. در باور باوئر هنگامی که فردیت کسانی که در یک «جامعه طبیعی» می‌زیند و توانسته‌اند در هم‌یاری با هم تمدن و فرهنگ مشترکی پدید آورند، این هویت خصلتی اجتماعی می‌یابد و هرگاه آن افراد خود را هم‌سرنوشت بدانند، در آن صورت ملت پدیدار می‌گردد.

در عین حال باوئر کوشید میان «ملت» و «سوسیالیسم» رابطه‌ای دیالکتیکی برقرار سازد. به باور او «سوسیالیسم چیز دیگری نیست جز کشاندن تمامی خلق به جامعه فرهنگی ملی، دست‌یابی ملت به خودخواستگی کامل و تمایز فزاینده معنویت ملت‌ها از هم.» او در عین حال مدعی بود که با تحقق «سوسیالیسم دمکراتیک تمامی مردم می‌توانند جذب جامعه فرهنگی ملی گردند.» به‌عبارت دیگر، با تحقق سوسیالیسم ملت می‌تواند خودگردانی و خودخواستگی خود را بر روند تکامل فرهنگی جامعه گسترش دهد.

بررسی این جنبه از تئوری ملیت باوئر نشان می‌دهد که میان اندیشه او و کائوتسکی توفیر زیادی وجود دارد. نخست آن که باوئر از «دست‌یابی ملت به خودخواستگی کامل» سخن می‌گوید. در اندیشه باوئر «خودخواستگی کامل» زمانی متحقق خواهد شد که تنظیم زندگی اقتصادی جامعه به عملی آگاه بدل گردد، عملی که بر «منش ملی» تأثیر می‌نهد و موجب می‌شود تا جامعه به مضمون «منش ملی» خویش آگاه گردد و در جهت دگرگونی آن

 

 

قبلی

برگشت

بعدی